شمارهٔ ۵۶۲
ای ساقی جان بخش ما،یک لحظه ما را بازجو
بحرست جام جان ما،ما را ز طرف جو مجو
ناصح قیامت می کند در وعظ و ما حیرت زده
بس فارغیم از قول او، گو: هر چه می خواهی بگو
ای ناصح، آخر تا بکی ما را ملامت می کنی؟
کس را بعالم غیر ما سنگی نیامد بر سبو
دارد دلم دریوزه ای، بر خاک کویش بوسه ای
کز خاک کوی او شود روی مرا صد آبرو
گفتم:«سیورم من سنی » گفتا :نه سانیر سن منی
گفتا: دو چشم روشنی: ای ترک مست تندخو
ای ساقی باقی ما، جامی بمستان کن عطا
چون پیش ارباب صفا عالم نیرزد یک تسو
آنجا که حق تنها بود، مستی ما یغما بود
قاسم، دگر چیزی مجو، چون یافتی او را به او
اطلاعات
وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای ساقی جان بخش ما،یک لحظه ما را بازجو
بحرست جام جان ما،ما را ز طرف جو مجو
هوش مصنوعی: ای ساقی زندهکننده ما، لطفاً برای یک لحظه هم که شده، ما را در دریا غرق نکن. جام وجود ما را از سمت دریا نطلب، بلکه بگذارید به زندگی ادامه دهیم.
ناصح قیامت می کند در وعظ و ما حیرت زده
بس فارغیم از قول او، گو: هر چه می خواهی بگو
هوش مصنوعی: موعظهکننده از روز قیامت صحبت میکند و ما در شگفتی هستیم و به سخنان او توجه نمیکنیم، فقط بگو هر چه میخواهی بگویی.
ای ناصح، آخر تا بکی ما را ملامت می کنی؟
کس را بعالم غیر ما سنگی نیامد بر سبو
هوش مصنوعی: ای پنددهنده، تا کی میخواهی ما را سرزنش کنی؟ هیچکس در دنیای غیر از ما سنگی به سمت گنجینهاش نکوبید.
دارد دلم دریوزه ای، بر خاک کویش بوسه ای
کز خاک کوی او شود روی مرا صد آبرو
هوش مصنوعی: دل من به خاطر عشق تو مانند درویشی است که در خاک کوی تو بوسه میزند، زیرا همین بوسه میتواند باعث شود که چهرهام با آبرو و حیثیت شود.
گفتم:«سیورم من سنی » گفتا :نه سانیر سن منی
گفتا: دو چشم روشنی: ای ترک مست تندخو
هوش مصنوعی: گفتم: «من اهل سنت هستم» گفت: «نه، تو از ما هستی.» سپس گفت: «دو چشمانت روشن است؛ ای ترکِ غافل و تندخو.»
ای ساقی باقی ما، جامی بمستان کن عطا
چون پیش ارباب صفا عالم نیرزد یک تسو
هوش مصنوعی: ای ساقی، ای باقی ما، یک جام به ما بده تا خوش بگذرانیم. چون در برابر بزرگان و خواص، این دنیا ارزش و بهایی ندارد، پس بیایید لحظهای شاد باشیم.
آنجا که حق تنها بود، مستی ما یغما بود
قاسم، دگر چیزی مجو، چون یافتی او را به او
هوش مصنوعی: در جایی که حقیقت فقط موجود بود، دلخوشی و شادی ما به سرقت رفته بود، قاسم. دیگر چیزی نخواهی یافت، وقتی او را پیدا کردی.