شمارهٔ ۵۶۰
ای دل و جانت بهواها گرو
خواجه، خطا میروی، این ره مرو
گر دلت از جان ادب آموختست
ملک جهان را نستانی دو جو
خواجه، بهر حال تو خود را بدان
موسم زرعست، نه وقت درو
جام نوا زخم کهن سال حق
تازه بتازه بستان، نوبنو
یار درین مجلس ما حاضرست
خواجه، ببیهوده پریشان مشو
قصه عشاق ز حد درگذشت
قصه فراوان مکن، ای داهرو
یار ازان سو سوی قاسم شتافت
قاسمی این هروله را دید و دو
اطلاعات
وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای دل و جانت بهواها گرو
خواجه، خطا میروی، این ره مرو
هوش مصنوعی: ای دل و جانت تحت تأثیر خواجه و خواستههای او هستی، اما اینجا اشتباه میکنی و از این مسیر نرو.
گر دلت از جان ادب آموختست
ملک جهان را نستانی دو جو
هوش مصنوعی: اگر دلت از جان آداب و ادب را آموخته باشد، نباید دنبال به دست آوردن دنیا و ثروت باشی.
خواجه، بهر حال تو خود را بدان
موسم زرعست، نه وقت درو
هوش مصنوعی: ای عزیز، در هر حال تو باید بدانید که الان زمان کاشت است، نه زمان برداشت.
جام نوا زخم کهن سال حق
تازه بتازه بستان، نوبنو
هوش مصنوعی: هر سال، زخمهای قدیمی تازه میشوند و زندگی نو به خود میگیرد.
یار درین مجلس ما حاضرست
خواجه، ببیهوده پریشان مشو
هوش مصنوعی: دوست ما در این مجلس حضور دارد، پس بیجهت نگران و مضطرب نباش.
قصه عشاق ز حد درگذشت
قصه فراوان مکن، ای داهرو
هوش مصنوعی: عشق عاشقان از حد و اندازه فراتر رفته است. پس بیش از این داستانها را زیاد مطرح نکن، ای زمانه!
یار ازان سو سوی قاسم شتافت
قاسمی این هروله را دید و دو
هوش مصنوعی: دوست به سمت قاسم رفت و قاسم این دویدن و شتاب را دید.