گنجور

شمارهٔ ۵۱۸

ساقی چو تو باشی، همه جا باده پرستان
مطرب چو تو باشی، چه غم از نعره مستان؟
ای جان و جهان، وصف تو گفتن نتوانم
زلف تو شب و روز رخت شمع شبستان
در کوی غمت با سر و سامان نتوان رفت
صد جان بفدای تو، چه جای سر و سامان؟
جان طالب درد تو، زهی صفوت آدم!
دل غرقه شوق تو، زهی ملک سلیمان!
هر چند غمت سوخت فراوان دل ما را
دارد دل ازین قصه بسی شکر فراوان
با آنکه خدا با همه ذرات محیطست
از مشرب بوجهل مجو صفوت سلمان
قاسم، سر تسلیم بنه، صید فنا باش
درمان غم عشق ندیدیم،چه درمان؟

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ساقی چو تو باشی، همه جا باده پرستان
مطرب چو تو باشی، چه غم از نعره مستان؟
هوش مصنوعی: اگر تو ساقی باشی، در هر جا افرادی که به می گساری عشق دارند، وجود دارند. و اگر تو نوازنده‌ای چون مطرب باشی، پس چرا باید از صدا و فریاد می‌گساران نگران باشی؟
ای جان و جهان، وصف تو گفتن نتوانم
زلف تو شب و روز رخت شمع شبستان
هوش مصنوعی: ای جان و جهانی که در تو هست، نمی‌توانم تو را توصیف کنم. موهای تو همچون شب و روز هستند و چهره‌ات مانند شمعی در خانه‌ی شب است.
در کوی غمت با سر و سامان نتوان رفت
صد جان بفدای تو، چه جای سر و سامان؟
هوش مصنوعی: در کوچه‌های عشق تو، نمی‌توان با آرامش و امنیت رفت. جان‌های زیادی به پای تو فدای می‌شوند، پس چه نیازی به آرامش و امنیت است؟
جان طالب درد تو، زهی صفوت آدم!
دل غرقه شوق تو، زهی ملک سلیمان!
هوش مصنوعی: جان عاشق تو، چه شکوهی دارد! دل من پر از عشق توست، چه قدرتی دارد!
هر چند غمت سوخت فراوان دل ما را
دارد دل ازین قصه بسی شکر فراوان
هوش مصنوعی: با وجود اینکه غم تو دلی را از درد فراوان سوزانده، اما دل ما به خاطر این داستان شکرگزاری زیادی دارد.
با آنکه خدا با همه ذرات محیطست
از مشرب بوجهل مجو صفوت سلمان
هوش مصنوعی: با وجود اینکه خداوند در سراسر جهان هستی حضور دارد، اما به دنبال سخنانی در مورد شخصیت یا صفات سلمان نرو.
قاسم، سر تسلیم بنه، صید فنا باش
درمان غم عشق ندیدیم،چه درمان؟
هوش مصنوعی: قاسم، سر خود را به تسلیم فرود آور، و به مانند یک شکار در دنیای فانی باش؛ چرا که راهی برای برطرف کردن درد عشق نمی‌شناسیم، پس چه درمانی وجود دارد؟