گنجور

شمارهٔ ۵۱۶

دوست در مجلسست و جان در جان
این جرس از چه می کند افغان؟
ساقیا، رطل می گران تر کن
سرمستان شنو هم از مستان
این شراب خدا ز یک جامست
باده یک، نشأئه صد هزار جهان
هله! ای عشق هادی و مهدی
که تویی اصل جوهر انسان
دو سه جام دگر تصدق کن
کز خمار آمدم بجان، ای جان
تا بگویم ز ملک و از ملکت
تا بگویم ز واجب و امکان
گفت: قاسم بیا، عنان درکش
کس نداند زبان این مرغان
سرمگو، کاحمقان فراوانند
که ندانند حجت و برهان
دو سه روزی دگر تحمل کن
که ندارد حدیث ما پایان

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دوست در مجلسست و جان در جان
این جرس از چه می کند افغان؟
هوش مصنوعی: دوست در کنار من است، اما چرا این زنگ (جرس) به ناگهان آواز می‌دهد و ناله می‌کند؟
ساقیا، رطل می گران تر کن
سرمستان شنو هم از مستان
هوش مصنوعی: ای ساقی، بیا و مقدار بیشتری شراب در میگساری که غرق در مستی هستند، بریز تا آن‌ها از حال و هوای شوره‌ی خود بیشتر آگاه شوند.
این شراب خدا ز یک جامست
باده یک، نشأئه صد هزار جهان
هوش مصنوعی: این شراب الهی از یک جام سرچشمه می‌گیرد و باده‌ای است که می‌تواند به هزاران جهان زندگی و حرکت ببخشد.
هله! ای عشق هادی و مهدی
که تویی اصل جوهر انسان
هوش مصنوعی: سلام! ای عشق، که تو راهنما و هدایت‌گر هستی و خود تو جوهر اصلی وجود انسان به شمار می‌روی.
دو سه جام دگر تصدق کن
کز خمار آمدم بجان، ای جان
هوش مصنوعی: لطفاً چند جام دیگر به من بده که از مستی آمده‌ام، ای جان.
تا بگویم ز ملک و از ملکت
تا بگویم ز واجب و امکان
هوش مصنوعی: من می‌خواهم از سرزمین و سلطنت صحبت کنم، و همچنین از چیزهایی که ضروری و ممکن هستند.
گفت: قاسم بیا، عنان درکش
کس نداند زبان این مرغان
هوش مصنوعی: گفت: قاسم، بیا و مهار را بگیر، هیچ‌کس زبان این پرندگان را نمی‌داند.
سرمگو، کاحمقان فراوانند
که ندانند حجت و برهان
هوش مصنوعی: نگو که افراد نادان زیادی وجود دارند که حقیقت و دلیل را درک نمی‌کنند.
دو سه روزی دگر تحمل کن
که ندارد حدیث ما پایان
هوش مصنوعی: چند روز دیگر صبر کن، زیرا داستان ما هرگز پایان نمی‌یابد.