گنجور

شمارهٔ ۵۱

عدیل نیست ترا در جهان حسن و ملاحت
عجب لطیف و صبیحی، بخیر باد صباحت
دلم بسوخت ز حیرت، تنم گداخت ز غیرت
قضا بمرگ رقیبان چو کج نهاد کلاهت
گرم بتخت نشانی ورم ز پیش برانی
مطیع رای تو باشم، بهر چه هست صلاحت
ز فیض خوی تو گلشن جهان صورت و معنی
ز نور روی تو روشن جمال صبح سعادت
تسلئی ز تو دل را هزار عزت و تمکین
تجلئی ز تو جان را هزار شهد شهادت
فغان و ناله جانها گذشت از سر گردون
بوصل گوی که: ای جان، رسید وقت عنایت
تو پادشاه جهانی سبیل عشق تو دانی
طریق قاسم مسکین شکستگی و ملامت

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن (مجتث مثمن مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

عدیل نیست ترا در جهان حسن و ملاحت
عجب لطیف و صبیحی، بخیر باد صباحت
هوش مصنوعی: در جهان زیبایی و جذابیت، هیچ‌کس با تو قابل مقایسه نیست. تو بسیار دلنشین و زیبا هستی، امیدوارم همیشه درخشان و شاداب باقی بمانی.
دلم بسوخت ز حیرت، تنم گداخت ز غیرت
قضا بمرگ رقیبان چو کج نهاد کلاهت
هوش مصنوعی: دل من از حیرت خیلی پرآشوب و آتشین شده است، و به خاطر غیرت و شرفم در برابر سرنوشت، حالم به شدت بد است. وقتی که رقیبانت بر خلاف تو رفتار کردند، مثل این بود که کلاهت را به ناحق کج گذاشتند.
گرم بتخت نشانی ورم ز پیش برانی
مطیع رای تو باشم، بهر چه هست صلاحت
هوش مصنوعی: اگر در تخت سلطنت نشستی و مرا از پیش خود برانی، من تابع فرمان تو خواهم بود، برای هرچه که به نفع تو باشد.
ز فیض خوی تو گلشن جهان صورت و معنی
ز نور روی تو روشن جمال صبح سعادت
هوش مصنوعی: از الطاف و نعمت‌های تو، باغ زندگی در دنیا زیبا و معنی‌دار شده است و نور چهره‌ات روشنی بخش جمال صبح خوشبختی است.
تسلئی ز تو دل را هزار عزت و تمکین
تجلئی ز تو جان را هزار شهد شهادت
هوش مصنوعی: دل را از تاثیرات تو، هزار بار عزت و قدرت می‌بخشی و جان را از وجود تو، هزار بار شیرینی و لذت شهادت عطا می‌کنی.
فغان و ناله جانها گذشت از سر گردون
بوصل گوی که: ای جان، رسید وقت عنایت
هوش مصنوعی: ناله و شکایت جان‌ها به آسمان رفته و به عالم بالا می‌گوید: ای جان، چه زمانی است که به ما لطف و محبت خواهی کرد؟
تو پادشاه جهانی سبیل عشق تو دانی
طریق قاسم مسکین شکستگی و ملامت
هوش مصنوعی: تو فرمانروای جهانی و عشق تو را می‌شناسی؛ تو راهی را می‌دانی که قاسم مسکین در آن دچار ضعف و سرزنش شده است.