گنجور

شمارهٔ ۵۰

ای پرتو جمال ترا بنده آفتاب
وز پرتو جمال تو فرخنده آفتاب
چون دید از آن جمال که یک لمعه بیش نیست
از شوق نور روی تو زد خنده آفتاب
اندر سماع در همه جا پرتو تو دید
این بد سبب که جست پراکنده آفتاب
تو آب زندگانی و جانها گدای تست
از آفتاب روی تو شد زنده آفتاب
تو پادشاه حسنی و حسن تو «لم یزل »
باتیغ حکم تو سپر افکنده آفتاب
تا آفتاب روی ترا دید سجده کرد
در پرتو جمال تو شرمنده آفتاب
قاسم، نثار مقدم آن شاه دل فروز
جیب و دهان خود بزر آگنده آفتاب

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای پرتو جمال ترا بنده آفتاب
وز پرتو جمال تو فرخنده آفتاب
هوش مصنوعی: ای نور زیبایی تو، بنده تویی که مانند آفتاب می‌درخشی و از نور زیبایی تو، جهان نیز شاداب و خوشحال است.
چون دید از آن جمال که یک لمعه بیش نیست
از شوق نور روی تو زد خنده آفتاب
هوش مصنوعی: وقتی آفتاب زیبایی تو را مشاهده کرد که تنها یک جلوه کوچک است، از شوق و محبت به نور چهره‌ات خندید.
اندر سماع در همه جا پرتو تو دید
این بد سبب که جست پراکنده آفتاب
هوش مصنوعی: در هر جایی که به شنیدن مشغول شدم، نور تو را مشاهده کردم. این به خاطر آن است که خورشید به طور پراکنده در حال تابیدن است.
تو آب زندگانی و جانها گدای تست
از آفتاب روی تو شد زنده آفتاب
هوش مصنوعی: تو نماد حیات و زندگی هستی و جان‌ها تنها سربازان و وابستگان تو هستند. از نور چهره‌ات، زندگی و انرژی می‌گیرند و به وجود می‌آیند.
تو پادشاه حسنی و حسن تو «لم یزل »
باتیغ حکم تو سپر افکنده آفتاب
هوش مصنوعی: تو پادشاه زیبایی و زیبایی تو همیشه پایدار است و مثل یک سپر در برابر آفتاب، قدرت و حکمت تو را حفظ کرده است.
تا آفتاب روی ترا دید سجده کرد
در پرتو جمال تو شرمنده آفتاب
هوش مصنوعی: به محض اینکه آفتاب چهره تو را دید، به خاطر زیبایی تو به زمین افتاد و در برابر ظهورت شرمنده شد.
قاسم، نثار مقدم آن شاه دل فروز
جیب و دهان خود بزر آگنده آفتاب
هوش مصنوعی: قاسم، درود بر پیشگاه آن پادشاه درخشان که جیب و دهانش پر از نور و نعمت است.