گنجور

شمارهٔ ۴۸

یار همسایه تو شد، دریاب
همه اینست «خیر ما فی الباب »
هستی خود ببین و دوست ببین
هم برین ختم گشت فصل خطاب
یک زمانم مجال می باید
قصه کهنه و شب مهتاب
یار ما دربدر، بما نزدیک
وقت از دست می رود، دریاب
بوی آن یار می رسد ز نسیم
«افتح الباب، ایها البواب »
توبه از عشق کرد زاهد شهر
از چنین توبه، توبه، یا تواب
بر دل و جان قاسمی بگشا
در وصل، ای مفتح الابواب

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

یار همسایه تو شد، دریاب
همه اینست «خیر ما فی الباب »
هوش مصنوعی: یار همسایه‌ات به تو نزدیک شده، پس همه چیز را در نظر بگیر که این تنها به نفع تو خواهد بود.
هستی خود ببین و دوست ببین
هم برین ختم گشت فصل خطاب
هوش مصنوعی: خودت و دوستانت را بشناس و درک کن که این گفتگو به پایان رسیده است.
یک زمانم مجال می باید
قصه کهنه و شب مهتاب
هوش مصنوعی: زمانی باید که فرصتی باشد تا داستان قدیمی و شب روشنی مهتاب را بازگو کنم.
یار ما دربدر، بما نزدیک
وقت از دست می رود، دریاب
هوش مصنوعی: دوست ما که در حال عذاب و بی‌قراری است، وقت زیادی برای کمک به ما باقی نمانده، پس دستانش را بگیر و به او کمک کن.
بوی آن یار می رسد ز نسیم
«افتح الباب، ایها البواب »
هوش مصنوعی: بوی محبوبم با نسیم می‌آید، ای دربان در را باز کن.
توبه از عشق کرد زاهد شهر
از چنین توبه، توبه، یا تواب
هوش مصنوعی: زاهد شهر به خاطر عشق، از آن توبه می‌کند، اما این نوع توبه، نه تنها مفید نیست، بلکه خودش نیاز به توبه دارد.
بر دل و جان قاسمی بگشا
در وصل، ای مفتح الابواب
هوش مصنوعی: در عشق و وصال، درهای دل و جان قاسمی را به روی او بگشا، ای که درهای بسته را مفتوح می‌کنی.