شمارهٔ ۳۹۹
جان هوادار تو شد، فاش مکن اسرارش
دل به سودای تو افتاد، گرامی دارش
عشق یاغی شد و با ما سر غارت دارد
وصل را گو که: عنایت کن و وامگذارش
مبتدی را بکرم جرعه تصدق فرما
منتهی را مده آن جرعه ولی خم آرش
آنکه در شیوه عرفان حق خود را بشناخت
گر همه نیر چرخست، منه مقدارش
دل من خسته زلفین کمان ابروییست
در چنین حال مگر هم تو کنی تیمارش
یا رب، این مرغ اجل طرفه عجایب مرغیست
خورد خون همه و سرخ نشد منقارش
قاسم از جان حقیقت خبری باز نیافت
هرکه را نیست بدل داعیه دیدارش
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
جان هوادار تو شد، فاش مکن اسرارش
دل به سودای تو افتاد، گرامی دارش
هوش مصنوعی: عشقی که در دل من نسبت به تو وجود دارد، بسیار عمیق و مهم است. از آن مراقبت کن و آن را پنهان نگهدار.
عشق یاغی شد و با ما سر غارت دارد
وصل را گو که: عنایت کن و وامگذارش
هوش مصنوعی: عشق بیتاب و سرکش شده و به ما حمله میکند. به وصال بگو تا لطف کند و ما را ترک نکند.
مبتدی را بکرم جرعه تصدق فرما
منتهی را مده آن جرعه ولی خم آرش
هوش مصنوعی: اگر کسی تازهکار است، خواهش میکنم به او یک جرعه محبت بده، اما به کسی که به کمال رسیده، آن جرعه را نده، بلکه به او بنگر که چگونه خمهای عشق را میسازد.
آنکه در شیوه عرفان حق خود را بشناخت
گر همه نیر چرخست، منه مقدارش
هوش مصنوعی: کسی که در مسیر عرفان به شناخت واقعی خود دست یافته است، حتی اگر به نظر بیاید که در هیاهوی دنیا محصور شده، نباید به او کماهمیت نگاه کرد.
دل من خسته زلفین کمان ابروییست
در چنین حال مگر هم تو کنی تیمارش
هوش مصنوعی: دل من به شدت از زلفهای کمان مانند ابرویت خسته و آشفته است. در این وضعیت، آیا تو اقدام به درمان و آرامش دل من خواهی کرد؟
یا رب، این مرغ اجل طرفه عجایب مرغیست
خورد خون همه و سرخ نشد منقارش
هوش مصنوعی: خداوندا، این پرنده مرگ چه شگفتانگیز است که تمامی زندگیها را میمکد و با این حال منقار آن هرگز به رنگ خون درنمیآید.
قاسم از جان حقیقت خبری باز نیافت
هرکه را نیست بدل داعیه دیدارش
هوش مصنوعی: قاسم از حقیقت زندگی هیچ خبری نیافت، زیرا هرکس که شایستگی دیدار او را ندارد، نمیتواند ارتباطی با او برقرار کند.

قاسم انوار