شمارهٔ ۳۸۶
امکان صبر نیست، ز سر گیرم این نفیر
دل رفت و صبر رفت، خدایا، تو دست گیر
مطرب، بیا و نغمه روحانیون بزن
ساقی، بیا، ز خم صفا کاسه ای بگیر
از خم بپرس قصه مستی، که خم می
دارد صد آفتاب دل افروز در ضمیر
پیر مغان مرا بخرابات ره نمود
در حال سجده کردم و گفتم که: یا مجیر
چون بازگشت جمله جانها بسوی تست
«یا منتهی المنایا، یا غایة المصیر»!
جویای کوی تست توانا و ناتوان
حیران روی تست، اگر شاه، اگر فقیر
گویند: قاسمی بکه دادست جان و دل؟
سلطان بی وزیر و شهنشاه بی نظیر
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
امکان صبر نیست، ز سر گیرم این نفیر
دل رفت و صبر رفت، خدایا، تو دست گیر
هوش مصنوعی: نمیتوانم بیشتر صبر کنم، دیگر نمیتوانم این ناله و فریاد دل را تحمل کنم. دل و صبرم از دست رفتند، خدایا به من کمک کن.
مطرب، بیا و نغمه روحانیون بزن
ساقی، بیا، ز خم صفا کاسه ای بگیر
هوش مصنوعی: ای مطرب، بیا و آهنگی از روحانیون بخوان. ای ساقی، بیایید و از جام صفا به ما بنوشان.
از خم بپرس قصه مستی، که خم می
دارد صد آفتاب دل افروز در ضمیر
هوش مصنوعی: از کسی که در خم شراب نشسته بپرس درباره حال و هوای مستی، چرا که این خم میتواند در دل، نور و گرمایی به اندازهی صد آفتاب را به وجود آورد.
پیر مغان مرا بخرابات ره نمود
در حال سجده کردم و گفتم که: یا مجیر
هوش مصنوعی: مردی سالخورده و دارای تجربه، مرا به مکانی خاص برد که شبیه به خرابات بود. در آنجا در حال سجده، از خدای بزرگ درخواست کردم که مرا دریابد و کمک کند.
چون بازگشت جمله جانها بسوی تست
«یا منتهی المنایا، یا غایة المصیر»!
هوش مصنوعی: همه جانها در نهایت به سوی تو بازمیگردند، ای کسی که پایان همه مرگها و مقصد نهایی هستی!
جویای کوی تست توانا و ناتوان
حیران روی تست، اگر شاه، اگر فقیر
هوش مصنوعی: به دنباله مسیر توهستم، چه قوی و چه ضعیف، همه در جستجوی چهره تو هستند؛ خواه تو شاه باشی یا فقیر.
گویند: قاسمی بکه دادست جان و دل؟
سلطان بی وزیر و شهنشاه بی نظیر
هوش مصنوعی: میگویند آیا قاسمی جان و دل را به کسی بخشیده است؟ مثل این است که پادشاهی بدون وزیر و سلطانی بیهمتا باشد.

قاسم انوار