گنجور

شمارهٔ ۳۶۶

در داستان عشق تفصی نمود یار
تکرار عشق کرد هزاران هزار بار
دستار و خرقها گرو جام باده شد
تا لمعه جمال تو دیدند آشکار
بردار بی مدار جهان اعتماد نیست
حسن وفا مجوی ازین دار بی مدار
بعد از وفات من چو بخاکم گذر کنی
از خاک تربتم شنوی نالهای زار
زین سان که حسن روی تو در جلوه آمدست
گر از جهان خروش برآید عجب مدار
در شهر می خرامی و جانها بر آتشست
زان زلف تابدار و زان چشم پرخمار
قاسم، اگر تو طالب راهی و عاشقی
چون جان طلب کنند، بده جان و سر مخار

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

در داستان عشق تفصی نمود یار
تکرار عشق کرد هزاران هزار بار
هوش مصنوعی: در قصه عشق، یار به بیان جزئیات پرداخت و بارها و بارها عشق را تکرار کرد.
دستار و خرقها گرو جام باده شد
تا لمعه جمال تو دیدند آشکار
هوش مصنوعی: دست و دامن لباس و زهد به خاطر نوشیدن جام شراب رها شد، زیرا که نور زیبایی تو به وضوح دیده شد.
بردار بی مدار جهان اعتماد نیست
حسن وفا مجوی ازین دار بی مدار
هوش مصنوعی: به کسی که به او اعتماد نکرده‌ای، دل نسوزان و به دنبال وفای او نرو، زیرا در این جهان غیرقابل اعتماد، وفا و محبت واقعی وجود ندارد.
بعد از وفات من چو بخاکم گذر کنی
از خاک تربتم شنوی نالهای زار
هوش مصنوعی: پس از مرگ من، اگر از کنار خاک من عبور کنی، صدای ناله‌های دل‌سوزی را از خاک گورم خواهی شنید.
زین سان که حسن روی تو در جلوه آمدست
گر از جهان خروش برآید عجب مدار
هوش مصنوعی: به این شکل که زیبایی چهره تو در درخشش خودنمایی می‌کند، اگر از جهان صدایی بلند شود، تعجب نکن.
در شهر می خرامی و جانها بر آتشست
زان زلف تابدار و زان چشم پرخمار
هوش مصنوعی: در شهر با زیبایی و ظرافتی حرکت می‌کنی، در حالی که دل‌ها در آتش اشتیاق و دلتنگی‌اند به خاطر زلفی که تاب دارد و چشم‌هایی که نشانه خواب و آرامش است.
قاسم، اگر تو طالب راهی و عاشقی
چون جان طلب کنند، بده جان و سر مخار
هوش مصنوعی: اگر قاسم، تو به دنبال راهی هستی و عشقِ واقعی در دل داری، وقتی جان و زندگی‌ات را طلب می‌کنند، باید جانت را بدهی و هیچ تردیدی نکن.