شمارهٔ ۳۶۵
جام جمست این دل بیچاره، گوش دار
تا در کشم بگوش تو این در شاهوار
یعنی مدار خسته دل عاشقان مست
من زار و تن نزار و دل ناتوان نزار
آن یار حاضرست، نمی بینیش چرا؟
ای جان غم رسیده خرابی و شرمسار
جان تو غافلست ز محبوب لم یزل
بر جان غافلانه خود ماتمی بدار
آهن دلی مکن، چو سپر، زانکه در جهان
کس را بجان ز تیغ اجل نیست زینهار
خواهی که جانت از غم ایام وارهد
زاهد ز در برون کن و شاهد ز در بر آر
قاسم، صبور باش درین درد سوزناک
از غیر در گذر، دل و جان را بدو سپار
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
جام جمست این دل بیچاره، گوش دار
تا در کشم بگوش تو این در شاهوار
هوش مصنوعی: دل بیچارهام همچون جام جمی است که رازهای زیادی در خود دارد، گوش کن تا من این رازها را به تو منتقل کنم و به تو بگویم اینها چه ارزشمند و زیبا هستند.
یعنی مدار خسته دل عاشقان مست
من زار و تن نزار و دل ناتوان نزار
هوش مصنوعی: یعنی دلهای عاشق و خستهام از درد و رنجی که دارند، به شدت غمگین و نزار هستند و به حال ناتوانی دچارند.
آن یار حاضرست، نمی بینیش چرا؟
ای جان غم رسیده خرابی و شرمسار
هوش مصنوعی: دوست تو در کنارت هست، ولی چرا او را نمیبینی؟ ای جان، غم به تو رسیده و وضعیت تو خراب و شرمنده است.
جان تو غافلست ز محبوب لم یزل
بر جان غافلانه خود ماتمی بدار
هوش مصنوعی: شما از وجود محبوب بیپایان غافل هستید، پس بر جان خود که به این بیخبری گرفتار است، سوگواری کنید.
آهن دلی مکن، چو سپر، زانکه در جهان
کس را بجان ز تیغ اجل نیست زینهار
هوش مصنوعی: دل خود را مانند سپر محکم مکن، زیرا در این دنیا هیچکس از تیغ مرگ در امان نیست. پس هوشیار باش.
خواهی که جانت از غم ایام وارهد
زاهد ز در برون کن و شاهد ز در بر آر
هوش مصنوعی: اگر میخواهی که جانت از درد و غم روزگار رهایی یابد، باید از زهد و ریاضت دوری کنی و به جای آن از زیباییها و لذتهای زندگی بهرهمند شوی.
قاسم، صبور باش درین درد سوزناک
از غیر در گذر، دل و جان را بدو سپار
هوش مصنوعی: قاسم، در این درد شدید و سوزناک صبور باش. از دیگران بگذر و دل و جانت را به او بسپار.
حاشیه ها
1402/04/13 05:07
یزدانپناه عسکری
از غیر در گذر، دل و جان را بدو سپار
***
[گلشن راز شبستری]
دو خطوه بیش نبود راه سالک.
اگر چه دارد آن چندین مهالک.
یک ازهای هویت در گذشتن - دوم صحرای هستی در نوشتن.
***
[یزدانپناه عسکری]
نسیمی در گذر دل، بی تردید از پشت سر گذاشتن همه چیز
________
5.3/39.2

قاسم انوار