شمارهٔ ۲۷
مست از شراب عشق کن این عقل دوراندیش را
از تو گدایی میکند، خیری بده درویش را
ای نور ایمان روی تو، وی جمله احسان خوی تو
ای کعبه جان کوی تو، خیری بده درویش را
دست و دلی دارم تهی و ز نار غم خواهم بهی
درویشم و شی ء اللهی، خیری بده درویش را
ای جمله جانها ریش تو،افتاده سرها پیش او
ای جان ما درویش تو، خیری بده درویش را
ای هر دو عالم جود تو،ای نفس ما خشنود تو
ای بود ما از بود تو، خیری بده درویش را
ای شاهد فرد احد،ای مالک ملک ابد
امید می دارد خرد، خیری بده درویش را
دل با تو دارد حالتی، خواهد ز وصلت شربتی
بر جان او نه منتی، خیری بده درویش را
غایت ندارد آن کرم،قاسم گدا شد لاجرم
ای پادشاه محتشم، خیری بده درویش را
اطلاعات
وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
مست از شراب عشق کن این عقل دوراندیش را
از تو گدایی میکند، خیری بده درویش را
هوش مصنوعی: شعف و شوری که از عشق به دست میآید، باعث میشود که حتی عقل و تدبیر هم از تو درخواست کمک کند. پس به این درویش، که در حقیقت خود تو هستی، خوبی کن و چیزی به او بده.
ای نور ایمان روی تو، وی جمله احسان خوی تو
ای کعبه جان کوی تو، خیری بده درویش را
هوش مصنوعی: ای نور ایمان، تو سرشار از خوبیها هستی. ای کعبهای که جانها به سوی تو میآیند، لطفی به درویش برسان.
دست و دلی دارم تهی و ز نار غم خواهم بهی
درویشم و شی ء اللهی، خیری بده درویش را
هوش مصنوعی: من دست و دلی خالی دارم و از غم بیش از حد رنج میبرم. ای خدا، به درویش من نیکی و خیری عطا کن.
ای جمله جانها ریش تو،افتاده سرها پیش او
ای جان ما درویش تو، خیری بده درویش را
هوش مصنوعی: ای همه جانها به خاطر تو به زمین افتادهاند، ای جان ما، تو که درویش هستی، لطفی کن و خیری به درویش برسان.
ای هر دو عالم جود تو،ای نفس ما خشنود تو
ای بود ما از بود تو، خیری بده درویش را
هوش مصنوعی: ای کسی که در تمام جهان، بخشش و سخاوت تو وجود دارد، ای کسی که وجودت باعث خوشنودی ماست، ما از وجود تو هستیم. پس به درویش خیری عطا کن.
ای شاهد فرد احد،ای مالک ملک ابد
امید می دارد خرد، خیری بده درویش را
هوش مصنوعی: ای شاهد یکتای بینظیر، ای صاحب ملک جاودان، انسانهای خردمند امیدوارند که به درویش خیری ببخشی.
دل با تو دارد حالتی، خواهد ز وصلت شربتی
بر جان او نه منتی، خیری بده درویش را
هوش مصنوعی: دل من بیصبرانه شوق وصالت را دارد و از تو خواهان دارویی برای جانش است، بیآن که انتظاری داشته باشد. لطفی کن و به این درویش حاکی از خلوص و نیاز، خیر و نیکی برسان.
غایت ندارد آن کرم،قاسم گدا شد لاجرم
ای پادشاه محتشم، خیری بده درویش را
هوش مصنوعی: کرم و generosity این شخص بینهایت است. او که بخاطر نیازش به روزی، گدا شده است، حالا از شما، ای پادشاه محترم، درخواست میکند که به او کمکی کنید.