گنجور

شمارهٔ ۲۵

هر صبح‌دم پیغام خود گویم به زاری باد را
تا عرض حال دل کند آن سرو حوری‌زاد را
پیش درش افتاده‌ام بر خاک ره چون بندگان
زین باب دیدم در شرف اسباب پیش افتاد را
گر رفت اشکم در زمین از تربیت‌های غمش
آخر رسانید این دلم تا آسمان فریاد را
خواهم که بر بنیاد دل بنیاد صبری افکنم
عشقش به هم برمی‌زند دیوار این بنیاد را
تا ذکر آن لب وِردِ من شد در میان هر سخن
شیرین و خوب و مختصر می‌خوانم این اوراد را
دم زد ز آل لعل او چشمم به اثبات نسب
آرَد گواه اندر نظر این اشک مردم‌زاد را
از چشم مستش قاسمی دارد دلی در موج خون
رحمی نشد بر صید خود آن دِل‌سِیَهْ صیاد را

اطلاعات

وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

هر صبح‌دم پیغام خود گویم به زاری باد را
تا عرض حال دل کند آن سرو حوری‌زاد را
هوش مصنوعی: هر صبح با ناله و زاری به باد پیغام می‌دهم تا حال و روز دل آن معشوقه‌ی زیبا را به او بگوید.
پیش درش افتاده‌ام بر خاک ره چون بندگان
زین باب دیدم در شرف اسباب پیش افتاد را
هوش مصنوعی: من در برابر درگاه او به خاک افتاده‌ام، مانند بندگانی که در آستانه ورود به بزرگی و نعمت‌ها هستند.
گر رفت اشکم در زمین از تربیت‌های غمش
آخر رسانید این دلم تا آسمان فریاد را
هوش مصنوعی: اگر اشک‌هایم بر زمین بریزد به خاطر درد و غمش، در نهایت دل من به خاطر فریاد و دردش به آسمان می‌رسد.
خواهم که بر بنیاد دل بنیاد صبری افکنم
عشقش به هم برمی‌زند دیوار این بنیاد را
هوش مصنوعی: می‌خواهم بر اساس دل، پایه‌ای از صبر بسازم، اما عشق او به شدت باعث ویرانی این پایه می‌شود.
تا ذکر آن لب وِردِ من شد در میان هر سخن
شیرین و خوب و مختصر می‌خوانم این اوراد را
هوش مصنوعی: هر زمان که درباره زیبایی آن لب صحبت می‌شود، من با ذوق و شوق به یاد آن افتاده و این یادگاری‌ها را با زبان شیرین و دلنشین تکرار می‌کنم.
دم زد ز آل لعل او چشمم به اثبات نسب
آرَد گواه اندر نظر این اشک مردم‌زاد را
هوش مصنوعی: از خانواده‌ی او صحبت می‌کند و می‌گوید، اگر او بخواهد، چشمانم می‌توانند نسب من را ثابت کنند، و این اشک‌های مردمی را که از چشمانم می‌ریزد، گواهی بر آن است.
از چشم مستش قاسمی دارد دلی در موج خون
رحمی نشد بر صید خود آن دِل‌سِیَهْ صیاد را
هوش مصنوعی: چشم معشوقه‌اش که پر از شراب است، دل را دچار درد و رنج کرده و در میان خون و درد، هیچ رحم و رحمتی بر صیاد خود که دلی سیاه دارد، نداشت.