شمارهٔ ۲۳
ساقی، ز کرم پر کن این جام مصفا را
آن روح مقدس را، آن جان معلا را
روزی که دهی جامی، از بهر سرانجامی
یک جرعه تصدق کن آن واعظ رعنا را
خواهی که برقص آید ذرات جهان از تو
در رقص برافشانی آن زلف چلیپا را
ناصح، برو و بنشین، افسانه مخوان چندین
از سر نتوان بردن این علت سودا را
گفتی که: ز خود گم شو، تا راه بخود یابی
تفسیر نمی دانم این رمز و معما را
هربار که من مردم صد جان دگر بردم
احصا نتوان کردن اعجاز مسیحا را
قاسم نشود عاشق هرگز به هوای خود
لیکن چه توان گفتن آن مالک دلها را؟
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن (هزج مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ساقی، ز کرم پر کن این جام مصفا را
آن روح مقدس را، آن جان معلا را
هوش مصنوعی: ای ساقی، لطف کرده و این جام زیبا را پر کن، آن روح پاک و آن جان عالی را.
روزی که دهی جامی، از بهر سرانجامی
یک جرعه تصدق کن آن واعظ رعنا را
هوش مصنوعی: روزهایی که تو به دیگران چیزهایی میدهی، او را که دارای زیبایی و فصاحت است، با یک کمی از آن بخشش خود سیراب کن.
خواهی که برقص آید ذرات جهان از تو
در رقص برافشانی آن زلف چلیپا را
هوش مصنوعی: اگر میخواهی که ذرات جهان به رقص درآیند و از تو تأثیر بپذیرند، باید آن زلف پیچیده و زیبا را بر افراشته کنی.
ناصح، برو و بنشین، افسانه مخوان چندین
از سر نتوان بردن این علت سودا را
هوش مصنوعی: ای ناصح، برو و کنارهگیری کن، دیگر از قصههای بیهوده نگو. این دلمشغولی را نمیتوان به سادگی برطرف کرد.
گفتی که: ز خود گم شو، تا راه بخود یابی
تفسیر نمی دانم این رمز و معما را
هوش مصنوعی: گفتی که: خود را فراموش کن تا بتوانی به خودت برگردی. اما من تفسیر این راز و اسرار را نمیفهمم.
هربار که من مردم صد جان دگر بردم
احصا نتوان کردن اعجاز مسیحا را
هوش مصنوعی: هر بار که من از دنیا میروم، جانهای جدیدی به زندگی من باز میگردند. نمیتوان احصا کرد که چه معجزاتی مانند معجزههای عیسی(ع) در من رخ میدهد.
قاسم نشود عاشق هرگز به هوای خود
لیکن چه توان گفتن آن مالک دلها را؟
هوش مصنوعی: عاشق نمیشود قاسم به خاطر خواستههای خودش، اما چگونه میتوان از آن کسی که دلها را به دست میآورد صحبت کرد؟