گنجور

شمارهٔ ۱۴۷

در سویدای دلم سودای اوست
در دل و جانم تمناهای اوست
نیر اعظم، که شمع عالمست
پرتوی از چهره زیبای اوست
من نمی دانم ز حال دل که چیست؟
این قدر دانم که دل مولای اوست
چون مقلد با طریقت ره نبرد
در حقیقت خار ما خرمای اوست
هر که فانی شد ز طبع آب و خاک
این قبای عشق بر بالای اوست
بوی جان می آید از باد و صبا
نکهتی از عنبر سارای اوست
قاسمی چون واقف اسرار شد
خاک کویش جنت الماوای اوست

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

در سویدای دلم سودای اوست
در دل و جانم تمناهای اوست
هوش مصنوعی: در اعماق قلبم، عشق و آرزوی او وجود دارد و تمام وجودم پر از خواسته‌های اوست.
نیر اعظم، که شمع عالمست
پرتوی از چهره زیبای اوست
هوش مصنوعی: نیر اعظم، که به عنوان روشنایی بزرگترین منبع نور و آگاهی شناخته می‌شود، نور و درخشندگی‌اش ناشی از زیبایی و چهره دل‌انگیز اوست.
من نمی دانم ز حال دل که چیست؟
این قدر دانم که دل مولای اوست
هوش مصنوعی: من از وضعیت دل خود خبر ندارم، اما می‌دانم که دل متعلق به مولای اوست.
چون مقلد با طریقت ره نبرد
در حقیقت خار ما خرمای اوست
هوش مصنوعی: هرگاه کسی که تنها از روی تقلید عمل می‌کند، نتواند به حقیقت راه یابد، در واقع آنچه که به دست می‌آورد، فقط ظاهر امور است و نه حقیقت.
هر که فانی شد ز طبع آب و خاک
این قبای عشق بر بالای اوست
هوش مصنوعی: هر کسی که از طبیعت آب و خاک گذر کند و دنیایی را پشت سر بگذارد، پوششی از عشق بر اوست و به مقام والایی می‌رسد.
بوی جان می آید از باد و صبا
نکهتی از عنبر سارای اوست
هوش مصنوعی: نسیم و باد بویی را به همراه می‌آورند که یادآور روح و جان است و عطر او همانند عنبر خوشبوست.
قاسمی چون واقف اسرار شد
خاک کویش جنت الماوای اوست
هوش مصنوعی: قاسمی به درستی به رازها آگاه شد و متوجه شد که خاک آن دیاری که در آن زندگی می‌کند، بهشت اوست.