گنجور

شمارهٔ ۱۳۸

بوی جان میآید از باد صبا، این بو چه بوست؟
مشک را این حد نباشد، نکهت گیسوی اوست
چیست بو؟ واقف شدن از سر محبوب ازل
آنکه چون آیینه با ذرات عالم روبروست
جمله عالم بما پیداست، ما آیینه ایم
گر نباشد آینه، شاهد چه داند کونکوست؟
باده تا با جان ما واصل نگردد مست نیست
باده را مستی ز جان ما، نه از جام و سبوست
حد این سر نیست او را سجده کردن، لاجرم
سر بپیش افکنده ام، بیچاره من، از شرم دوست
من ز غمهای کهن هرگز ننالم، چون ترا
دولت تشریف غم ساعت بساعت، نوبنوست
جان بپیش دوست دادن دولتی باشد عظیم
قاسمی را در دو عالم خود همین یک آرزوست

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بوی جان میآید از باد صبا، این بو چه بوست؟
مشک را این حد نباشد، نکهت گیسوی اوست
هوش مصنوعی: بوی خوشی از نسیم صبحگاهی به مشام می‌رسد که انسان را به فکر فرو می‌برد. این عطر چه عطری است؟ بوی مشک که معروف است این‌قدر دل‌انگیز نیست، بلکه عطر گیسوی اوست که همه چیز را تحت‌تأثیر قرار می‌دهد.
چیست بو؟ واقف شدن از سر محبوب ازل
آنکه چون آیینه با ذرات عالم روبروست
هوش مصنوعی: این بیت به معنای آن است که درک و آگاهی از حقیقت عشق و زیبایی، همانند بازتاب نور در آینه، به ما امکان می‌دهد تا با تمام اجزای جهان ارتباط برقرار کنیم. محبت و عشق اصلی، سبب می‌شود که ما به عمق وجود خود و دیگران پی ببریم و از آنجا که محبوب ازلی و جاودانه است، این شناخت می‌تواند به ما بینش عمیق‌تری از جهان بدهد.
جمله عالم بما پیداست، ما آیینه ایم
گر نباشد آینه، شاهد چه داند کونکوست؟
هوش مصنوعی: تمام آنچه در عالم وجود دارد برای ما مشخص و آشکار است. ما مانند آیینه‌ای هستیم که همه چیز را بازتاب می‌دهد. اگر آیینه وجود نداشت، چگونه می‌توانستیم شاهد و ناظر وجود چیزها باشیم؟
باده تا با جان ما واصل نگردد مست نیست
باده را مستی ز جان ما، نه از جام و سبوست
هوش مصنوعی: تا وقتی که شراب با وجود ما ارتباط برقرار نکند، ما مست نخواهیم شد. مستی ناشی از وجود ماست، نه از جام و ظرف.
حد این سر نیست او را سجده کردن، لاجرم
سر بپیش افکنده ام، بیچاره من، از شرم دوست
هوش مصنوعی: این سر در حد و اندازه‌ای نمی‌گنجد که بتوانم در برابر او سجده کنم، بنابراین سرم را به خاک افکنده‌ام. چه بیچاره‌ام، که از شرم محبوبم چنین کرده‌ام.
من ز غمهای کهن هرگز ننالم، چون ترا
دولت تشریف غم ساعت بساعت، نوبنوست
هوش مصنوعی: من از غم‌های قدیمی هرگز شکایت نمی‌کنم، زیرا تو در ساعات مختلف، همیشه با درد و غم مواجه‌ای.
جان بپیش دوست دادن دولتی باشد عظیم
قاسمی را در دو عالم خود همین یک آرزوست
هوش مصنوعی: خلاصه اینکه، فدای دوست کردن نشانه‌ای از بزرگترین سعادت و آرزویی است که آدمی می‌تواند در این دنیا و آن دنیا داشته باشد.