گنجور

شمارهٔ ۱۲۷

فروغ نور رخت آفتاب تابانست
ولی چه سود؟ که از چشم خلق پنهانست
دقیقه ایست درین عشق مست عالم سوز
در آن دقیقه نظر کن، که جای امعانست
اگرچه آتش نمرود آتشیست عظیم
بپیش چشم خلیل خدا گلستانست
دلی که دم زند از باد پای منصوری
ز پای دار نترسد، که مست عرفانست
کسی که روز سیاست ز سر ندارد باک
حلال باد شرابش، که مرد میدانست
مگر ز جام تو یک جرعه بر حریفان ریخت
که شام تا بسحر نعرهای مستانست
چراغ روی تو در حجرهای دیده من
حدیث روشنی شمع در شبستانست
ز غیر دوست حکایت نمی توان گفتن
چو ذکر دوست درآمد، چه جای افسانست؟
کمال عشق و هوایی که جان قاسم داشت
از آن صفت که شنیدی هزار چندانست

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

فروغ نور رخت آفتاب تابانست
ولی چه سود؟ که از چشم خلق پنهانست
هوش مصنوعی: نور زیبایی که از چهره‌ات ساطع می‌شود مانند تابش آفتاب است، اما چه فایده دارد وقتی که از دید مردم دور است و آنها نمی‌توانند آن را ببینند؟
دقیقه ایست درین عشق مست عالم سوز
در آن دقیقه نظر کن، که جای امعانست
هوش مصنوعی: در این عشق شگفت‌انگیز، هر لحظه می‌تواند شعله‌ای برپاخیزد. در آن لحظه خاص، به دقت نگاه کن؛ زیرا آنجا فرصتی برای تأمل عمیق وجود دارد.
اگرچه آتش نمرود آتشیست عظیم
بپیش چشم خلیل خدا گلستانست
هوش مصنوعی: هرچند که آتش نمرود آتش بزرگی است، اما در مقابل چشمان ابراهیم خلیل، مانند یک گلستان به نظر می‌رسد.
دلی که دم زند از باد پای منصوری
ز پای دار نترسد، که مست عرفانست
هوش مصنوعی: دل کسی که از نسیم و هوای وجود یک ولی الهی سخن می‌گوید، از مشکلات و چالش‌ها هراسی ندارد، زیرا او در حال تجربه حالات معنوی و عرفانی است.
کسی که روز سیاست ز سر ندارد باک
حلال باد شرابش، که مرد میدانست
هوش مصنوعی: کسی که در روزهای سخت و مهم زندگی خود نگران نیست، شرابش حلال است، چون او مردی است که به میدان جنگ رفته و با چالش‌ها روبرو شده است.
مگر ز جام تو یک جرعه بر حریفان ریخت
که شام تا بسحر نعرهای مستانست
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که وقتی از شراب تو یک جرعه به رقیبان بپاشند، شب تا صبح صدای شور و حال مستی به گوش می‌رسد.
چراغ روی تو در حجرهای دیده من
حدیث روشنی شمع در شبستانست
هوش مصنوعی: چراغ وجود تو در دل من مانند داستانی است درباره روشنایی شمع در فضایی تاریک.
ز غیر دوست حکایت نمی توان گفتن
چو ذکر دوست درآمد، چه جای افسانست؟
هوش مصنوعی: وقتی صحبت از دوست به میان می‌آید، نمی‌توان از دیگران و داستان‌هایشان گفت. در این حال، دیگر جایی برای نقل قصه‌های بی‌ربط باقی نمی‌ماند.
کمال عشق و هوایی که جان قاسم داشت
از آن صفت که شنیدی هزار چندانست
هوش مصنوعی: عشق کامل و روحی که قاسم داشت، از ویژگی‌هایی است که اگر بشنوی، هزاران برابر بیشتر از آن را درک می‌کنی.