گنجور

شمارهٔ ۱۱۲

دلم از عشق تو مست است و جان مست
جهان مست و زمین مست، آسمان مست
همه عالم خرابات تو آمد
جهان اندر جهان، اندر جهان مست
گلستان دیدم اندر عشق رویت
گل اسفید و زرد و ارغوان مست
طلب کردم بهر جایی رسیدم
ز شوق تو مکان و لامکان مست
چو اندر صومعه رفتم بدیدم
همیشه از تو جان صوفیان مست
سفر کردم، به شهر جان رسیدم
درین ره، کاروان در کاروان مست
چه شورش خاست در عالم، به یک بار؟
که فانی مست و ملک جاودان مست
عجب شوری فتاد اندر خرابات!
همه دلدادگان با دلستان مست
ز کعبه تا در بتخانه رفتم
همه ره مست بود و رهروان مست
جهان را سربه سر پیمانه‌ای دان
همیشه جرعه مست و جرعه‌دان مست
همیشه، قاسمی، ذرات مست‌اند
ز حد لامکان تا کن فکان مست

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دلم از عشق تو مست است و جان مست
جهان مست و زمین مست، آسمان مست
هوش مصنوعی: دل من از عشق تو پر از شادی و نشئگی است، و روح من به خاطر عشق تو سرشار از خوشحالی است. همه چیز در این دنیا، از زمین گرفته تا آسمان، تحت تأثیر این عشق به سرمستی و حال خوش آمده‌اند.
همه عالم خرابات تو آمد
جهان اندر جهان، اندر جهان مست
هوش مصنوعی: تمام جهان به خاطر خرابات تو به زیر باران شعف آمده است و در جهانی که در جهانی دیگر وجود دارد، همه مست و شاداب‌اند.
گلستان دیدم اندر عشق رویت
گل اسفید و زرد و ارغوان مست
هوش مصنوعی: در باغی زیبا، چهره معشوق تو را دیدم که گل‌هایی به رنگ سفید، زرد و ارغوانی در اطرافش شکفته بودند و این منظره مرا مست و شیفته کرد.
طلب کردم بهر جایی رسیدم
ز شوق تو مکان و لامکان مست
هوش مصنوعی: در طلب تو به هر جا که رسیدم، از عشق و اشتیاق تو در حالت مستی هستم، نه در مکان مشخصی و نه در چیزی محدود.
چو اندر صومعه رفتم بدیدم
همیشه از تو جان صوفیان مست
هوش مصنوعی: وقتی به صومعه وارد شدم، دیدم که روح صوفیان همیشه سرشار از شیرینی و شوق توست.
سفر کردم، به شهر جان رسیدم
درین ره، کاروان در کاروان مست
هوش مصنوعی: به سفر رفتم و به شهری که نامش جان است رسیدم. در این مسیر، کاروانی را دیدم که در غم و شادی در حال حرکت بود.
چه شورش خاست در عالم، به یک بار؟
که فانی مست و ملک جاودان مست
هوش مصنوعی: در دنیای ما یک غوغای ناگهانی به پا شد، زیرا انسانی که فانی و ناپایدار است، در کنار ملکه‌ای که ابدی و بی‌پایان است، به نوعی سرمست و شاداب به نظر می‌رسد.
عجب شوری فتاد اندر خرابات!
همه دلدادگان با دلستان مست
هوش مصنوعی: عجب混乱 و هیاهویی در مکان‌های پررفت و آمد و شلوغ افتاده است! تمام عاشقان با معشوقان خود به سر مستی و شادمانی روی آورده‌اند.
ز کعبه تا در بتخانه رفتم
همه ره مست بود و رهروان مست
هوش مصنوعی: از کعبه تا در خانه بت، هر جایی که رفتم، همه در حالت مستی بودند و مسافران نیز مست و سرخوش به نظر می‌رسیدند.
جهان را سربه سر پیمانه‌ای دان
همیشه جرعه مست و جرعه‌دان مست
هوش مصنوعی: جهان را مانند یک پیمانه بزرگ تصور کن، که همیشه پر از شراب است و هر بار، آدم‌ها از آن جرعه‌ای می‌نوشند و مست می‌شوند.
همیشه، قاسمی، ذرات مست‌اند
ز حد لامکان تا کن فکان مست
هوش مصنوعی: همیشه، قاسمی، ذرات مستند از مرزهای ناممشخص تا زمانی که وجود دارد مست هستند.