بخش ۶ - الحکایه فی حقیقة النفس
بود زنگی زاده ای، بی دین و داد
غول غفلت داده عمرش را بباد
داشت در خم چند من دوشاب درد
از قضا موشی در آن افتاد و مرد
موش را بگرفت و بیرون کرد زود
موش میشوم،از حریصی مرده بود
نزد قاضی رفت زنگی با ملال
موش را بنمود و گفت از سؤ حال
کرد بر دوشاب او حکم حرام
مرد قاضی در میان خاص وعام
این سخن بشنید زنگی سقط
گفت قاضی راکه:بس کردی غلط
من چشیدم،بود شیرینم بکام
چون بود شیرین،چرا باشد حرام؟
گر شدی دوشاب من تلخ،آنگهی
من حرامش گفتمی بی شبهه ای
بود طبع زنگی وارون پلید
لاجرم در تلخ و شیرین عکس دید
ای چو روی زنگیان رویت سیاه
تلخت آید طاعت و شیرین گناه
نفس را باطل بود شیرین بکام
تلخ باشد حق، ولی بر طبع عام
چونکه رنجورند و صفرایی مزاج
یابد از شکر دهانشان طعم زاج
جمله دل بیمار دنیا سر بسر
زرد روی،از آرزوی سیم و زر
ای بدام لذت دنیا اسیر
همچو موش از حرص شیرینی ممیر
طاعت حق،گرچه تلخ آید ترا
داروی تلخست دردت را دوا
تلخ دارو نافع آید عاقبت
خسته را بخشد شفا و عاقبت
گر مدامش خیره خوانی،بی خلاف
مدح گوید نفس شومت از گزاف
دوستش گیری و پنداری که راست
هست قولش باطل و کذب و ریاست
مرد حق گوی،از برای درد دین
گر کند منعت ز کبر و کفر وکین
دشمنش گیری بجان و دل همی
ای تو کمتر در جهان از هر کمی
گر بنام نیک مشهوری،خطاست
رنج جان را درد بدنامی دواست
بخش ۵ - فی النصیحه: «زمرة العشاق،قد قرب الوصال »بخش ۷ - فی سبب انشاء الکتاب: بنده را در عنفوان، دور از دیار
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بود زنگی زاده ای، بی دین و داد
غول غفلت داده عمرش را بباد
هوش مصنوعی: مردی از نژاد زنگی وجود داشت که به دلیل بیدینی و غفلت، عمرش را بیهوده و تلف کرده بود.
داشت در خم چند من دوشاب درد
از قضا موشی در آن افتاد و مرد
هوش مصنوعی: در یک ظرفی پر از شکر که بسیار به آن توجه میشد، ناگهان موشی افتاد و جانش را از دست داد.
موش را بگرفت و بیرون کرد زود
موش میشوم،از حریصی مرده بود
هوش مصنوعی: موش را گرفت و سریعاً بیرون انداخت، چون از شدت حرص و طمع مرده بود.
نزد قاضی رفت زنگی با ملال
موش را بنمود و گفت از سؤ حال
هوش مصنوعی: زنگی با حالتی ناراحت نزد قاضی رفت و موش را به او نشان داد و گفت از وضعیت بد او شکایت دارد.
کرد بر دوشاب او حکم حرام
مرد قاضی در میان خاص وعام
هوش مصنوعی: در میان مردم، قاضی بر تصمیمی نادرست در مورد او حکم صادر کرد که این حکم برای او تبعات منفی به همراه داشت.
این سخن بشنید زنگی سقط
گفت قاضی راکه:بس کردی غلط
هوش مصنوعی: زنگی (یک مرد سیاهپوست) به قاضی گفت: بس است، تو اشتباه کردی.
من چشیدم،بود شیرینم بکام
چون بود شیرین،چرا باشد حرام؟
هوش مصنوعی: من مزهای خوشایند را تجربه کردهام و اگر این طعم شیرین است، چرا باید حرام باشد؟
گر شدی دوشاب من تلخ،آنگهی
من حرامش گفتمی بی شبهه ای
هوش مصنوعی: اگر در زندگیام شیرینی به تلخی تبدیل شود، آن زمان بدون شک آن را نادرست خواهم دانست.
بود طبع زنگی وارون پلید
لاجرم در تلخ و شیرین عکس دید
هوش مصنوعی: طبع کسی که مانند زنگ است و پلیدی در وجودش دارد، به همین خاطر در تجربههای تلخ و شیرین، همیشه چهرهای معکوس و نادرست میبیند.
ای چو روی زنگیان رویت سیاه
تلخت آید طاعت و شیرین گناه
هوش مصنوعی: ای کسی که چهرهات مثل زنگیان سیاه است، فرمانبرداری از تو تلخ و گناه کردن شیرین به نظر میرسد.
نفس را باطل بود شیرین بکام
تلخ باشد حق، ولی بر طبع عام
هوش مصنوعی: نفس انسان به دنبال لذتهای زودگذر و شیرین است، اما حقیقت ممکن است تلخ و دشوار باشد. با این حال، این حقیقت برای عموم مردم قابل درک و پذیرش است.
چونکه رنجورند و صفرایی مزاج
یابد از شکر دهانشان طعم زاج
هوش مصنوعی: وقتی که کسی بیمار یا ضعیف است، طعم تلخ و زجرآور را در دهانش حس میکند، حتی اگر شیرینیهایی در اطرافش باشد.
جمله دل بیمار دنیا سر بسر
زرد روی،از آرزوی سیم و زر
هوش مصنوعی: دلهای بیمار و خسته از دنیا، به خاطر آرزوهای طلا و نقره، همگی چهرهای زرد و پژمرده دارند.
ای بدام لذت دنیا اسیر
همچو موش از حرص شیرینی ممیر
هوش مصنوعی: ای انسان، همچون موشی که به دام لذتهای دنیا افتادهای، به خاطر حرص و شوقی که برای خوشیها داری، در واقع خود را به بند کشیدهای و به مرگ نزدیک میشوی.
طاعت حق،گرچه تلخ آید ترا
داروی تلخست دردت را دوا
هوش مصنوعی: اگرچه اطاعت از خدا برای تو شاید شیرین نباشد، اما مانند داروی تلخی است که برای درمان درد تو ضروری است.
تلخ دارو نافع آید عاقبت
خسته را بخشد شفا و عاقبت
هوش مصنوعی: داروی تلخ در نهایت بهبودی را برای بیمار به ارمغان میآورد و در پایان او را شفا میبخشد.
گر مدامش خیره خوانی،بی خلاف
مدح گوید نفس شومت از گزاف
هوش مصنوعی: اگر مدام او را با دقت بنگری، بیهیچ تردیدی نفس تو از روی هوس و بیدلیل ستایش خواهد کرد.
دوستش گیری و پنداری که راست
هست قولش باطل و کذب و ریاست
هوش مصنوعی: اگر کسی را دوست داشته باشی، ممکن است فکر کنی که حرفهایش راست است، در حالی که ممکن است آنچه میگوید دروغ و نادرست باشد.
مرد حق گوی،از برای درد دین
گر کند منعت ز کبر و کفر وکین
هوش مصنوعی: مرد راستین و حقیقتگو، برای حفظ دین خود، باید از pride (غرور)، انکار (کفر) و کینهتوزی دوری کند.
دشمنش گیری بجان و دل همی
ای تو کمتر در جهان از هر کمی
هوش مصنوعی: اگر در زندگی با دشواریها و دشمنیها روبرو شدی، بدان که از هر کمبود و مشکلاتی که در دنیا وجود دارد، تو کمتر از آنها هستی.
گر بنام نیک مشهوری،خطاست
رنج جان را درد بدنامی دواست
هوش مصنوعی: اگر که به خوبی مشهور شدهای، پس تحمل رنج و درد ناشی از بدنامی لازم نیست.