بخش ۲۲ - حکایت
داشتم یاری که مرد مرد بود
شیخ و دانشمند و صاحب درد بود
گفت با من قصه ای در باب دل
از «رویم » آن سید ارباب دل
کان بزرگ دین بایام بهار
بود در سیری میان مرغزار
دید درویشی سراندر جیب دلق
غرق بحر نیستی، فارغ ز خلق
گفت صوفی:سر بر آور، گل ببین
در جوابش گفت مرد راه دین :
سر فرو بر، در درون دل نگر
تا بکی در رنگ و بو بردن بسر؟
هر که شد مستغرق دیدار دوست
خاطرش را کی مجال رنگ و بوست؟
چون نظر در گل کنی،ای خرده دان
صانع خود را توان دیدن عیان
صنع بینی،گر کنی در گل نظر
سر فرو بر،سر فرو،در دل نگر
صد هزاران رحمت حق بر روان
خوب گفتست این سخن،نعم البیان
لیک در گل نیز بتوان دید دوست
جمله ذرات جهان مرآت اوست
یاسمن را از غمش پا در گلست
لاله زار از درد او خون دردلست
گر نبودی رنگ او در لاله زار
کی زدی بلبل در آنجا ناله زار؟
در همه گلزار رنگ وبوی اوست
او منزه از صفات رنگ و بوست
بیش از این گفتن ندارم زهره ای
داند آن کس را که باشد بهره ای
در میان گل ار نباشد،ناگهان
در کف پایت خلد خار گمان
محض اسرارست شرع مصطفا
چین ابرو زین سخن باشد خطا
«لانسلم » گر زنی بر کار من
خوش خوشی سر را برآن دیوار زن
بخش ۲۱ - حکایت در معرفت قلب: شیخ عالم، آفتاب اولیابخش ۲۳ - فی معرفة العشق و العقل و ادبارهما: حاکم مطلق،خدای ذوالجلال
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
داشتم یاری که مرد مرد بود
شیخ و دانشمند و صاحب درد بود
هوش مصنوعی: شخصی را داشتم که دارای صفات نیک و برجستهای بود، او مردی بزرگ، عالم، و دلسوز بود.
گفت با من قصه ای در باب دل
از «رویم » آن سید ارباب دل
هوش مصنوعی: رو به من گفت که داستانی درباره دل شنیدهاست از آن آقایی که در دلها جای دارد.
کان بزرگ دین بایام بهار
بود در سیری میان مرغزار
هوش مصنوعی: در روزهای بهار، آن مرد بزرگ و دیندار در میان مراتع و گلزارها گردش میکرد.
دید درویشی سراندر جیب دلق
غرق بحر نیستی، فارغ ز خلق
هوش مصنوعی: یک درویش را دیدم که در جیب لباسش غرق در دریای وجود خویش شده و از دیگران بینیاز است.
گفت صوفی:سر بر آور، گل ببین
در جوابش گفت مرد راه دین :
هوش مصنوعی: صوفی گفت: سر خود را بالا بیاور، تا گل را ببینی. مرد راه دین در پاسخ او گفت:
سر فرو بر، در درون دل نگر
تا بکی در رنگ و بو بردن بسر؟
هوش مصنوعی: سر را پایین بیاور و به دل خود نگاهی بینداز تا ببینی تا چه زمانی میخواهی فقط به ظواهر و زیباییها توجه کنی؟
هر که شد مستغرق دیدار دوست
خاطرش را کی مجال رنگ و بوست؟
هوش مصنوعی: هر کسی که در مشاهده و حضور دوست غرق شود، دیگر چگونه میتواند به زیباییها و عطرهای دنیا فکر کند؟
چون نظر در گل کنی،ای خرده دان
صانع خود را توان دیدن عیان
هوش مصنوعی: وقتی به گل نگاه میکنی، ای کسی که به جزئیات توجه میکنی، میتوانی خالق خود را به وضوح ببینی.
صنع بینی،گر کنی در گل نظر
سر فرو بر،سر فرو،در دل نگر
هوش مصنوعی: اگر به هنر و خلاقیت دقت کنی، وقتی که سر را در گل بکنی، حتماً میتوانی زیبایی و معنای عمیق آن را در دل خود احساس کنی.
صد هزاران رحمت حق بر روان
خوب گفتست این سخن،نعم البیان
هوش مصنوعی: رحمتهای بیپایان الهی بر روحهای نیکو نازل شده است؛ این کلام زیبا و شایسته است.
لیک در گل نیز بتوان دید دوست
جمله ذرات جهان مرآت اوست
هوش مصنوعی: اما در گل نیز میتوان دوست را دید؛ چرا که همه ذرات جهان، آینهای از او هستند.
یاسمن را از غمش پا در گلست
لاله زار از درد او خون دردلست
هوش مصنوعی: یاسمن به خاطر غمش پژمرده شده و در لالهزار، گلها به خاطر درد او خون میریزند.
گر نبودی رنگ او در لاله زار
کی زدی بلبل در آنجا ناله زار؟
هوش مصنوعی: اگر رنگ او در گلزار نبود، بلبل چگونه در آنجا ناله میکرد؟
در همه گلزار رنگ وبوی اوست
او منزه از صفات رنگ و بوست
هوش مصنوعی: در تمام گلزارها، عطر و زیبایی او به چشم میخورد، اما او از ویژگیهای ظاهری و مادی فراتر و پاکتر است.
بیش از این گفتن ندارم زهره ای
داند آن کس را که باشد بهره ای
هوش مصنوعی: دیگر چیزی برای گفتن ندارم، کسی که لیاقتی داشته باشد، میداند چه کسی شایستگی دارد.
در میان گل ار نباشد،ناگهان
در کف پایت خلد خار گمان
هوش مصنوعی: اگر در میان گلها نباشی، ناگهان ممکن است زیر پای تو خارهایی باشد که به بهشت شباهت ندارد.
محض اسرارست شرع مصطفا
چین ابرو زین سخن باشد خطا
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که اصول و رازهای دین اسلام از زمان پیامبر اسلام، مصطفی، حفظ شده است و هرگونه سخنی که در تضاد با این اصول باشد، نادرست و اشتباه است.
«لانسلم » گر زنی بر کار من
خوش خوشی سر را برآن دیوار زن
هوش مصنوعی: اگر زنی بر کار من خوشحال است، پس سرش را به دیوار بزند.