بخش ۹ - در نشاندن صوف را بپادشاهی
بشاهی بشد صوف بر صندلی
نشاندند بر تختگاه ملی
برآمد بگردش همه جامها
بهر جا نوشت از بمی نامها
که ماننده دگمه در کرد جیب
برآیند و باشند عاری زعیب
رخوت زمستان فراوان قماش
که بددر بر مردمان جمله فاش
شنیدند احکام والای او
ندیدند جز رای اعلای او
مکر جنسهایی که بود از قصب
کزا بر یشمین داشتندی نسب
بتابیده رو را زفرمان او
نبودند قطعا به پیمان او
بگفتند دیگر برسم سجیف
بقیقاج نیزش بگرد لحیف
نخواهیم و نکنیم ازین پس رها
که پشمان به بیند بیکره بما
میان بند گفتا دو سرمان مگر
بود تاز کمخا به پیچیم سر
بیاویزم آنگه بدامان صوف
عقود سپیچم نخوانند یوف
در آن بارگه گفت پک پیش شاخ
میانهای دندانش از گو فراخ
نمانند الباغ کز آنمیان
بهر حالیش هست بند زبان
که تیزی بازار این فتنه جو
نه بستست چون بقچه بندی برو
که اینان بدینسان دو شلواریند
گرفتار قلبی و طراریند
دگرانکه تارخت اطلس زرخت
بسر برکرا مینهد تاج و تخت
همه زینت تا جداریش راست
بشدانچه ازرخت و اسباب خواست
زپشمینه شلوار میخواست یام
رساندن بکمخا پیام و سلام
که در منبر جمله ام خطبه خوان
زوالا بزن زربنامم روان
که ایلچی کمخا درآمد بدم
همه خرمیها بدل شدم بغم
بخش ۸ - در ایلچی فرستادن کمخا و باج از صوف و سقرلاط طلب کردن: چنین گفت ابیاری خسرویبخش ۱۰ - در بند کردن قباکه بایلچیکری آمده بود و غضب نمودن: سراسر سخنهای او باز راند
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بشاهی بشد صوف بر صندلی
نشاندند بر تختگاه ملی
هوش مصنوعی: آیا اینجا به راحتی میتوان گفت که در جایگاه پادشاهی، مردی زاهد و دیندار را نشاندند و او را بر تخت سلطنت قرار دادند؟
برآمد بگردش همه جامها
بهر جا نوشت از بمی نامها
هوش مصنوعی: همه جامها به گردش آمدند و در هر جا نامی از مرگ نوشته شد.
که ماننده دگمه در کرد جیب
برآیند و باشند عاری زعیب
هوش مصنوعی: به معنای این است که مانند دکمهای که از جیب بیرون میآید، دچار نقص و عیب نیستند و به دور از هر نوع کاستی هستند.
رخوت زمستان فراوان قماش
که بددر بر مردمان جمله فاش
هوش مصنوعی: سرما و کسالت زمستان باعث شده که مردم در زندگی روزمره خود، بیشتر درگیر مسائل و موضوعات عادی و معمولی شوند.
شنیدند احکام والای او
ندیدند جز رای اعلای او
هوش مصنوعی: آنها احکام بزرگ او را شنیدند، اما جز تصمیم برتر او چیزی ندیدند.
مکر جنسهایی که بود از قصب
کزا بر یشمین داشتندی نسب
هوش مصنوعی: مراقب باش که برخی از چیزها، اگرچه به نظر زیبا و باارزش میآیند، ممکن است در واقعیت به خاطر ریشه و اصلشان چندان معتبر نباشند.
بتابیده رو را زفرمان او
نبودند قطعا به پیمان او
هوش مصنوعی: اگر نور روی تو به خاطر فرمان او نبود، مطمئناً به خاطر پیمان او بود.
بگفتند دیگر برسم سجیف
بقیقاج نیزش بگرد لحیف
هوش مصنوعی: گفتند که دیگر به تماشا هنگام دیدار خواهم آمد، اما اکنون سعی کن که خود را از آن دردناک و ناراحت کننده دور کنی.
نخواهیم و نکنیم ازین پس رها
که پشمان به بیند بیکره بما
هوش مصنوعی: از این به بعد نمیخواهیم و نمیتوانیم از هم جدا شویم، زیرا پشیمانی به ما خواهد رسید اگر یکدیگر را ترک کنیم.
میان بند گفتا دو سرمان مگر
بود تاز کمخا به پیچیم سر
هوش مصنوعی: میان بند گفت: آیا دو سر ما وجود دارد که از عقب به جلو بپیچیم؟
بیاویزم آنگه بدامان صوف
عقود سپیچم نخوانند یوف
هوش مصنوعی: بیا تا به دامن درویش بندم خود را، که هیچکس مرا به خطر نخواهد انداخت.
در آن بارگه گفت پک پیش شاخ
میانهای دندانش از گو فراخ
هوش مصنوعی: در آن مکان، با صدای بلند به او گفته شد که دندانهایش مانند شاخهای درخت، بزرگ و گشاد هستند.
نمانند الباغ کز آنمیان
بهر حالیش هست بند زبان
هوش مصنوعی: در میان این مشکلات و چالشها، مانند باغی که در آن گلها و گیاهان بسیار رشد کردهاند، زبانم در بیان احساسات و افکارم گرفتار است.
که تیزی بازار این فتنه جو
نه بستست چون بقچه بندی برو
هوش مصنوعی: بازار این آشوب و فتنه به قدری شلوغ و پر هیاهو است که نمیتوان آن را در زندان و محدودیت قرار داد، مانند بقچهای که در آن بسته شده باشد.
که اینان بدینسان دو شلواریند
گرفتار قلبی و طراریند
هوش مصنوعی: این افراد به این شکل درگیر دل و احساساتشان هستند و در تنگناهای زندگی قرار گرفتهاند.
دگرانکه تارخت اطلس زرخت
بسر برکرا مینهد تاج و تخت
هوش مصنوعی: دیگران که لباس نقرهای و طلا به تن دارند، بر سر تو تاج و تخت میگذارند.
همه زینت تا جداریش راست
بشدانچه ازرخت و اسباب خواست
هوش مصنوعی: تمام زیباییها و زینتها تا زمانی که به جدایی و دوریاش منجر نشوند، ارزشمند هستند؛ زیرا تمام آنچه از جمال و ظواهر ظاهری اوست، به این جدایی و فراق نخواهد پایید.
زپشمینه شلوار میخواست یام
رساندن بکمخا پیام و سلام
هوش مصنوعی: شلواری از پشمین میخواست تا به کسی پیام و سلام برساند.
که در منبر جمله ام خطبه خوان
زوالا بزن زربنامم روان
هوش مصنوعی: طبیعی است که کسی در منبر سخنرانی کند و در این سخنرانی به معنای زندگی و زوال آن بپردازد. سخن ران به نوعی اشاره میکند که اگر در زندگیاش مشکلات یا چالشهایی وجود دارد، باید به آنها توجه کند و از آنها آگاه باشد.
که ایلچی کمخا درآمد بدم
همه خرمیها بدل شدم بغم
هوش مصنوعی: وقتی ایلچی به پایان کارش رسید و به من خبر داد، تمام خوشیها در دل من به غم تبدیل شد.