بخش ۶ - در آگاه شدن کمخا از مخالفت آن رختها و بخود پیچیدن
کلاهی دو گوشی زناگه بگوش
ستاده همی بود آنجا خموش
ازان رختها این حکایت شنید
سراسر ازیشان سخنها کشید
شد آنجمله را کرد صاحب وقوف
که خواهند شاهی سپردن بصوف
باردوی کمخا در آمد چو گرد
فراویز وار اینخبر پهن کرد
بکمخا چو روشن شد اینشرح حال
برآمد زغم سرخ و گلگون و آل
بکمسان ونخ گفت این طرفه تر
که از یک گریبان بر آید دوسر
هزارش سرار صوف بالا بود
درازی او همچو پهنا بود
بدامان جاهم نخواهد رسید
من آنکس که این بندک آنجا کشید
نمدسان بمالم کنم تخته بند
ستاده جل از وی بمانم نژند
بوی آتش از قرمزی در زنم
بلادش چو پنبه بهم برزنم
کسی کوکه گوید بآن ناشناس
بهر کس پلاس و بماهم پلاس
به پیری چنین داغ میری نگر
که پشمینه پوشی بود تا جور
بخش ۵ - درسر کشیدن رختها وصوف را بروی کمخا کشیدن: برینگونه چون دگمه چرخش نشاندبخش ۷ - تعرض کردن حبر با مخیل در مجلس کمخا: در آن بارگه حبر آمد بپیش
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
کلاهی دو گوشی زناگه بگوش
ستاده همی بود آنجا خموش
هوش مصنوعی: کلاهی که دو گوش دارد، در جایی نشسته است و خموش و ساکت مانده.
ازان رختها این حکایت شنید
سراسر ازیشان سخنها کشید
هوش مصنوعی: از زیباییهای او، داستانی شنید، که تمام سخنان را از آن زیبایی برداشت کرد.
شد آنجمله را کرد صاحب وقوف
که خواهند شاهی سپردن بصوف
هوش مصنوعی: کسی که در موقعیت و مقام خود قرار گرفته، باید توجه کند که میخواهند سلطنت را به او واگذار کنند.
باردوی کمخا در آمد چو گرد
فراویز وار اینخبر پهن کرد
هوش مصنوعی: باران به آرامی شروع به باریدن کرد و همچون گرد و غبار به هر سو پاشید و این خبر را در فضا پخش کرد.
بکمخا چو روشن شد اینشرح حال
برآمد زغم سرخ و گلگون و آل
هوش مصنوعی: وقتی وضعیت و حال من به روشنی مشخص شد، غم و اندوهی که داشتم جلوهگر شد و چهرهام را سرخ و گلگون کرد.
بکمسان ونخ گفت این طرفه تر
که از یک گریبان بر آید دوسر
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که گاهی اوقات یک شخصیت یا یک موقعیت به گونهای برخورد میکند که با یک حرکت یا عمل، دو نتیجه یا تأثیر را به همراه دارد. به عبارت دیگر، از یک چیز ممکن است دو نتیجه متفاوت و یا دو حالت پیدا شود. ایجاد این تضاد یا جالب توجهی در یک عمل، نوعی اشاره به پیچیدگیهای زندگی و وضعیتهای انسانی دارد.
هزارش سرار صوف بالا بود
درازی او همچو پهنا بود
هوش مصنوعی: هزاران تار و پود جامه صوفی در بالا بود و قد او آنچنان بلند بود که به وسعت زیاد شباهت داشت.
بدامان جاهم نخواهد رسید
من آنکس که این بندک آنجا کشید
هوش مصنوعی: من به کسی که این بند را به آنجا کشید، دچار نخواهم شد؛ چرا که من آن شخص نیستم.
نمدسان بمالم کنم تخته بند
ستاده جل از وی بمانم نژند
هوش مصنوعی: من پارچه نمدی را روی تختهای میکشم و در حالی که از او دور میشوم، دلم میسوزد.
بوی آتش از قرمزی در زنم
بلادش چو پنبه بهم برزنم
هوش مصنوعی: بوی آتش را از رنگ قرمز استشمام میکنم و مانند پنبه، به هم میزنم.
کسی کوکه گوید بآن ناشناس
بهر کس پلاس و بماهم پلاس
هوش مصنوعی: آدمی که به ناشناسی میگوید برای هر کس پلاس (لباس) و برای ما هم پلاس دارد، در واقع به حالت کنایهای اشاره میکند که در مورد برخورد با دیگران دقت و توجه کافی ندارد و به سادگی از کنار مسائل میگذرد.
به پیری چنین داغ میری نگر
که پشمینه پوشی بود تا جور
هوش مصنوعی: به سن پیری که میرسی، به دقت نگاه کن که چگونه دیگران در سختیها و مشکلات زندگی قرار دارند، همانطور که خودت هم در روزهای دشوار با مشکلات روبرو بودی.