بخش ۵ - درسر کشیدن رختها وصوف را بروی کمخا کشیدن
برینگونه چون دگمه چرخش نشاند
بشاهی و چون زه حکومت براند
چو رسمست کز رخت نو شادمان
ز زخمی گزندش رسد ناگهان
سرافراز اگر چند باشد کلاه
بطرفش شکست او فتد گاه گاه
سقرلاط را کزازل در نژاد
دو روئی بدو بوالکمی در نهاد
بارمک چنین گفت کاین چون بود
که سلطان اینجمع خاتون بود
گهی قبرسی را همی کرد یاد
گهی از مربع نشان باز داد
گهی کردی اوصاف سته عشر
که صوفست عین ثبات هنر
چو سنجاب و قاقم سمور و فنک
سلاطین موئینه بی هیچ شک
که پشت و پنه در چهله دیند
حقیقت همه زیر دست ویند
نیارند مردان ز خود باز گفت
نماند هنرهای مردم نهفت
نگیریم شاهی کمخا بخود
بجائی که چون صوف مارا بود
اگر نقش باشد مراد از کسی
بدهلیز حمام یابی بسی
چو نیکو زدند اینمثل را زنان
مخنث چه لایق بدرد گران
بزیر افکن از بهر خفتن نکوست
که چون نرمدستش ندارند دوست
گهی شانه دان گاه کیف برست
گهی بقچه و گاه پرده درست
زنانش بروی غشقدان کشند
غلافش بر آئینه زانسان کنند
ثباتی بماکی دهد چون برک
که همچون نهالیست نقش کلک
کجا سر برآریم ازین ننگ ما
که میخک درآید بمعرض ورا
برک گشته با صوف دست وکمر
که بودند رگ ریشه یکدیگر
بدستار آشفتگی زین رسید
قبا از قسین درهم ابرو کشید
چنان شد ازین گفتگو فتنه سخت
که برخود به پیچید هر گونه رخت
زلنگوته نقلی به تنبان رسید
زپشمان حدیثی بپالان رسید
ببالا یکی گیوه سر کرد و گفت
که مانم ازین کارتان در شگفت
ازین رای ناکرده در وی درنک
قباتان بترسم که آید بتنگ
چه معنی دهد صوف مسکین نهاد
بکردار پشمیش دادن بباد
باهل تصوف یکی کرده خوی
بسلطان کمخا شود جنگجوی
بزد کوه را ژنده دلقی عصا
که ای سرزده لته چین گدا
چه حد تو اینجا سخن گفتن است
که در آستان جای تو بودنست
چو عرض خودت عرض ما آن کنی
بمحفل که با خاک یکسان کنی
کله چون نشیند بصدر جلال
یقین جای تو هست صف نعال
درین باب کردست ترک اختیار
تو با صوف هم جنغی شرم دار
جل و شال گفتند با یکدیگر
که مائیم پالان آن کوست خر
بخش ۴ - بر تخت نشستن کمخا و هر یک را از جامها بشغل و عملی وابستن: چو بر تخت سلطان کمخا نشستبخش ۶ - در آگاه شدن کمخا از مخالفت آن رختها و بخود پیچیدن: کلاهی دو گوشی زناگه بگوش
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
برینگونه چون دگمه چرخش نشاند
بشاهی و چون زه حکومت براند
هوش مصنوعی: در اینجا به این معناست که مانند دگمهای که چرخش را کنترل میکند، او (یا نظام) به سلطنت نشسته و به مانند رشتهای که حکومت را به حرکت درمیآورد، قدرت را هدایت میکند.
چو رسمست کز رخت نو شادمان
ز زخمی گزندش رسد ناگهان
هوش مصنوعی: وقتی کسی از زیبایی تو خوشحال و شادمان است، ناگهان زخم و آسیبهایی به او وارد میشود.
سرافراز اگر چند باشد کلاه
بطرفش شکست او فتد گاه گاه
هوش مصنوعی: هرچند کسی در مقام و جایگاه بلند و معتبری باشد، اما ممکن است در هر زمانی دچار مشکل شود و سقوط کند.
سقرلاط را کزازل در نژاد
دو روئی بدو بوالکمی در نهاد
هوش مصنوعی: در سرزمین سقرلاط، فردی با خصوصیات دوگانه و ناپایدار به دنیا آمد که در درونش ویژگیهای ناپسند و بیثباتی وجود دارد.
بارمک چنین گفت کاین چون بود
که سلطان اینجمع خاتون بود
هوش مصنوعی: بارمک چنین گفت که این چه وضعی است که سلطان این جمع، زن است.
گهی قبرسی را همی کرد یاد
گهی از مربع نشان باز داد
هوش مصنوعی: گاهی یاد قبرس را میکرد و گاهی از نشانههای مربع سخن میگفت.
گهی کردی اوصاف سته عشر
که صوفست عین ثبات هنر
هوش مصنوعی: گاهی اوصاف و ویژگیهای سیزدهگانهٔ صوفی را بیان میکنی، که حقیقتاً ثبات و استواری هنر را نشان میدهد.
چو سنجاب و قاقم سمور و فنک
سلاطین موئینه بی هیچ شک
هوش مصنوعی: همچون سنجاب و قاقم، سمور و فنک، پادشاهان درخشان و بیهیچ تردیدی.
که پشت و پنه در چهله دیند
حقیقت همه زیر دست ویند
هوش مصنوعی: در پس پرده و در دیار سرد، حقیقت همه چیز زیر نظر و در کنترل اوست.
نیارند مردان ز خود باز گفت
نماند هنرهای مردم نهفت
هوش مصنوعی: مردان نمیتوانند از خودشان عقبنشینی کنند، زیرا هنرها و توانمندیهای مردم همیشه پنهان باقی نمیماند.
نگیریم شاهی کمخا بخود
بجائی که چون صوف مارا بود
هوش مصنوعی: ما هیچگاه مقام و قدرت را به خاطر خودمان نمیپذیریم، بلکه هدف ما این است که همچون عارفان در مسیر عشق و حقیقت قدم برداریم.
اگر نقش باشد مراد از کسی
بدهلیز حمام یابی بسی
هوش مصنوعی: اگر بخواهی به جایی برسی که آنجا مقصود و هدف توست، باید ابتدا از مسیرها و مراحل مختلف عبور کنی، مانند ورود به یک حمام که نیاز به عبور از دالانها و راهروها دارد.
چو نیکو زدند اینمثل را زنان
مخنث چه لایق بدرد گران
هوش مصنوعی: وقتی که زنان مخنث به خوبی این مثل را ادا کردند، نشان میدهد که چقدر در برابر مشکلات و دردهای سخت شایستگی دارند.
بزیر افکن از بهر خفتن نکوست
که چون نرمدستش ندارند دوست
هوش مصنوعی: برای خواب خوب، بهتر است به زیر بیفتی، زیرا اگر نرمی نداشته باشی، دوستت هم نخواهد بود.
گهی شانه دان گاه کیف برست
گهی بقچه و گاه پرده درست
هوش مصنوعی: گاهی در دست شانهای است، گاهی کیف و گاهی هم بقچه و پردهای درست.
زنانش بروی غشقدان کشند
غلافش بر آئینه زانسان کنند
هوش مصنوعی: زنان با زیبایی و جذابیت خود بر روی تخت دراز میکشند و غلاف شمشیر را به گونهای قرار میدهند که به زیبایی آینه میافزاید.
ثباتی بماکی دهد چون برک
که همچون نهالیست نقش کلک
هوش مصنوعی: ثبات و استقامت به ما میدهد، مانند برگی که بر درختی نشسته، زیرا مانند نهالی است که نقشی در طبیعت دارد.
کجا سر برآریم ازین ننگ ما
که میخک درآید بمعرض ورا
هوش مصنوعی: ما کجا میتوانیم سر بلند کنیم از این شرم و ننگی که داریم، در حالی که میخک در مقابل ما رشد میکند و زیباییاش را به نمایش میگذارد؟
برک گشته با صوف دست وکمر
که بودند رگ ریشه یکدیگر
هوش مصنوعی: از یکدیگر جدا شدهاند و اکنون به حالت گیاهی درآمدهاند، در حالی که در گذشته روابط عمیق و نزدیکی داشتند.
بدستار آشفتگی زین رسید
قبا از قسین درهم ابرو کشید
هوش مصنوعی: به خاطر آشفتگی و بینظمی، لباس او چروک شده و حالا به حالت مضطرب و بیقرار به نظر میرسد.
چنان شد ازین گفتگو فتنه سخت
که برخود به پیچید هر گونه رخت
هوش مصنوعی: در نتیجه این بحث و گفتوگو، مشکلی جدی به وجود آمد که هر چیزی را به خود مشغول و درگیر کرد.
زلنگوته نقلی به تنبان رسید
زپشمان حدیثی بپالان رسید
هوش مصنوعی: یک زنگ کوچک به تنبان رسید و از پشت سر خبری به او منتقل شد.
ببالا یکی گیوه سر کرد و گفت
که مانم ازین کارتان در شگفت
هوش مصنوعی: یکی از افراد با گیوهای بر پا به بالا رفت و گفت که از این کارهای شما بسیار شگفتزده شدهاست.
ازین رای ناکرده در وی درنک
قباتان بترسم که آید بتنگ
هوش مصنوعی: من از این رای ناگفته و نانوشته میترسم که ممکن است به دست کسانی بیفتد که آن را بد تفسیر کنند و او را به بنبست ببرند.
چه معنی دهد صوف مسکین نهاد
بکردار پشمیش دادن بباد
هوش مصنوعی: این عبارت به این معناست که وجود یک صوفی فقیر و بیپناه چه ارزشی دارد، زمانی که او با رفتار و کارهایی که انجام میدهد، به خاطر زندگی سادهاش در معرض خطر قرار میگیرد و تحت تأثیر ناملایمات قرار میگیرد. در واقع، اشاره به این دارد که او نمیتواند بهخوبی از خود دفاع کند و در برابر مشکلات زندگی آسیبپذیر است.
باهل تصوف یکی کرده خوی
بسلطان کمخا شود جنگجوی
هوش مصنوعی: در اینجا به نوعی اشاره به تأثیر تعلق به تصوف و سلوک معنوی بر رفتار فرد دارد. کسی که با روحیه تصوف آشنا میشود، به جای جنگ و جدال، در زندگیاش در صلح و آرامش به سر میبرد و رفتارهایش به سوی حکمت و آرامش هدایت میشود. این فرد به نوعی به سلطان درونی خود دست مییابد و از درگیریها و نزاعها دور میشود.
بزد کوه را ژنده دلقی عصا
که ای سرزده لته چین گدا
هوش مصنوعی: کسی که با لباس کهنه و فرسوده (دلق) به کوه میرود، مانند شخصی است که ناگهان و بیخبر از راه میرسد و به یکدیگر میپیوندد.
چه حد تو اینجا سخن گفتن است
که در آستان جای تو بودنست
هوش مصنوعی: چقدر خوب است که در اینجا صحبت میکنید، زیرا بودن در کنار شما بسیار ارزشمند است.
چو عرض خودت عرض ما آن کنی
بمحفل که با خاک یکسان کنی
هوش مصنوعی: اگر در جمع ما خودت را به نمایش بگذاری، که به خاک و نابودی بیفتی.
کله چون نشیند بصدر جلال
یقین جای تو هست صف نعال
هوش مصنوعی: اگر سر بر سینهی جلال و عظمت قرار گیرد، بدان که در آنجا، جایگاه تو درست و مشخص است، همچون جایی که نعل بر پای اسب نشسته است.
درین باب کردست ترک اختیار
تو با صوف هم جنغی شرم دار
هوش مصنوعی: در این موضوع، ترک کردن اختیارت را با صوفی به تمسخر میگیرد، پس باید خجالت بکشی.
جل و شال گفتند با یکدیگر
که مائیم پالان آن کوست خر
هوش مصنوعی: جل و شال با هم صحبت کردند و گفتند که ما همان کسانی هستیم که بار و پالان بر دوش آن کسی که خر است میگذاریم.