گنجور

بخش ۲۵ - در صلح انداختن ارمک میان کمخا وصوف

چو ننمود رو هیچ فنح و فلاح
بشد ارمک آنجا زبهر صلاح
دری چند از دگمه با خود ببرد
که نتوان شمردن چنین کار خورد
وزآنجا خبر شد که ارمک رسید
بسی جامه کمخا بپایش کشید
گرفت او همی دامنش زانبساط
کشید آستین وی این ازنشاط
مقرر نمودند با یکدیگر
که هر یک بفصلی بود تا جور
شود آن یکی شاه رخت بهار
بود در خزان این یکی شهریار
ولیکن لباسات قلب از میان
زدندی گره هر دم از ریسمان
که جائی نخواهد رسید این سخن
نخواهد شد این گفتگوها کهن

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چو ننمود رو هیچ فنح و فلاح
بشد ارمک آنجا زبهر صلاح
هوش مصنوعی: زمانی که هیچ نشانه‌ای از موفقیت و پیروزی وجود نداشت، ارمک آنجا حضور پیدا کرد تا وضعیت را بهبود بخشد.
دری چند از دگمه با خود ببرد
که نتوان شمردن چنین کار خورد
هوش مصنوعی: چند دکمه از خود می‌برد که نمی‌توان چنین کاری را شمرد و ارزیابی کرد.
وزآنجا خبر شد که ارمک رسید
بسی جامه کمخا بپایش کشید
هوش مصنوعی: از آنجا خبر رسید که ارمک وارد شد و تعداد زیادی لباس‌های کمخا (نوعی پارچه نرم و لطیف) به پایش کشید.
گرفت او همی دامنش زانبساط
کشید آستین وی این ازنشاط
هوش مصنوعی: او دامنش را به خاطر شادی و خوشحالی گرفت و آستینش را کشید.
مقرر نمودند با یکدیگر
که هر یک بفصلی بود تا جور
هوش مصنوعی: آنها تصمیم گرفتند که هر کس به فصلی خاص بپردازد تا هماهنگی و نظم برقرار شود.
شود آن یکی شاه رخت بهار
بود در خزان این یکی شهریار
هوش مصنوعی: یکی از آن‌ها مانند بهار است که زیبایی و شکوه دارد، در حالی که دیگری مانند شهریار است که در دوران پاییز، به دلیل دگرگونی‌ها و کاهش زیبایی‌ها، قرار دارد.
ولیکن لباسات قلب از میان
زدندی گره هر دم از ریسمان
هوش مصنوعی: اما لباس‌های قلبی را که به تن داشتند، هر لحظه با گره‌ای از رشته‌ای که به هم پیوسته بود، باز می‌کردند.
که جائی نخواهد رسید این سخن
نخواهد شد این گفتگوها کهن
هوش مصنوعی: این گفته‌ها به جایی نمی‌رسند و این بحث‌ها هم به سرانجامی نخواهند رسید.