بخش ۲۴ - رزم کمخا بصوف
سه روز و سه شب درهم آویختند
بسی گرد از فتنه انگیختند
چهارم نخ خور چو شد بافته
بچرخ این قزآل شد تافته
به پیچیده شد سالوی ساغری
زته باز شد معجر چنبری
خزسیم دوزی شده زیر سنگ
قبای زرافشان بر آمد زتنگ
همی گفت ازان رختها موی بند
معلق بیکموی باشیم چند
یکی تسمه گفتش که ای نابکار
نهادی همی پای بردم مار
قبارا در آنحرب با ترس و باک
شد از تیغ مقراض دل چاک چاک
زچرخ قزآوازه سوره خاست
زدفین فغان بهر ماسوره خاست
چه از گرد بالش چه ازمتکا
زدند از دو سر طبل مرجنک را
کشیدند موئینها جمله تیغ
زکرباس خیمه هوا گشت میغ
ززیلوو خرگه در آن رزمگه
زمین هشت شد آسمان گشت ده
قواره سری بود بی ور بدن
زمی لکه بر جامه خون ریختن
بنوبت زدن بهر والا ولنج
زده میخ حمل از دو جانب صرنج
سر سرخ سوزن چو می برفراشت
زانگشتوانه یکی خود داشت
گو جیب پهلو شده کینه جو
همی برد دسمال یک یک فرو
ببست کارد زاندم که خود بر کمر
زپهلوی او خود جهان معتبر
که در حب پس کرده خونخوار بود
هرانچه او نه او کشته مردار بود
ببریدن رخت درزی فتاد
چکاچاک مقراض و گزوانهاد
در آن قلبگه قیفک اول گریخت
پس و پیش شلوار والا گسیخت
میان بندرا شد علم سرنگون
شدند اطلس و شرب و خارا زبون
نمیدید کمخا در آن حرب گاه
بجز قلعه کوشک دیگر پناه
خود و همبرانش بدانجا شدند
جدا زاستر جمله روها شدند
ازان دگمها بسکه میتاختند
همه بچه خرد انداختند
چو سجاده پروای مسواک داشت
جرزدان عصا هم بره واگذاشت
زتنبان نمودند از آنجا سلیح
عبائی ازینجا بگفتا ملیح
سه روز و سه شب بود جنگ حصار
بسی جامها شد ازان زخم دار
چنین گفت زیلوی ابریشمیین
بارمک که ای نامدار گزین
زکمخا تو داری زروئی جهت
من از صوف دارم زوجهی صفت
باین هردو باشد که صلحی دهی
کنم چون نمد تکیه ات همرهی
فروپیچی این قصه جنگ و کین
بگیریم یکبارگی بر زمین
بخش ۲۳ - رفتن پهلوان پنبه در معرض هلاک و عزاداشتن تن جامه و کرباس بروی: بشد پهلوان پنبه اندر نبردبخش ۲۵ - در صلح انداختن ارمک میان کمخا وصوف: چو ننمود رو هیچ فنح و فلاح
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
سه روز و سه شب درهم آویختند
بسی گرد از فتنه انگیختند
هوش مصنوعی: سه روز و سه شب با هم درگیر شدند و به خاطر این درگیری، مشکلات و فتنههای زیادی به وجود آمد.
چهارم نخ خور چو شد بافته
بچرخ این قزآل شد تافته
هوش مصنوعی: وقتی که چهارمین نخ به بافت اضافه شد، این قزل (نوعی ماهی که نقرهای رنگ است) به شکل خاص و زیبا در آمده است.
به پیچیده شد سالوی ساغری
زته باز شد معجر چنبری
هوش مصنوعی: شرابی در گوشهای به گردش درآمد و پردهای که بر سر چنگ گذاشته بود، کنار رفت.
خزسیم دوزی شده زیر سنگ
قبای زرافشان بر آمد زتنگ
هوش مصنوعی: زیر لباس زیبا و پرزرق و برق، دوزی ظریف و بینظیری پنهان شده است که از فشار و تنگی ناشی از آن برآمده است.
همی گفت ازان رختها موی بند
معلق بیکموی باشیم چند
هوش مصنوعی: او میگفت که از آن لباسها، موی معلقی داریم که به یک موی دیگر وابسته است. بیایید مدت زیادی با این وضعیت زندگی کنیم.
یکی تسمه گفتش که ای نابکار
نهادی همی پای بردم مار
هوش مصنوعی: یکی از گمانههای این است که شخصی به دیگری میگوید که ای بدکار، تو به طور ناخواسته و بیخبر به من آسیب رساندهای.
قبارا در آنحرب با ترس و باک
شد از تیغ مقراض دل چاک چاک
هوش مصنوعی: در آن نبرد، ترس و نگرانی باعث شد که دلش مانند چاکچاکی تحت تأثیر هنوز به دلخوری و غم دچار باشد.
زچرخ قزآوازه سوره خاست
زدفین فغان بهر ماسوره خاست
هوش مصنوعی: از آسمان صدایی به یاد سورهای بلند شد، و از عمق زمین نالهای برای راستی به وجود آمد.
چه از گرد بالش چه ازمتکا
زدند از دو سر طبل مرجنک را
هوش مصنوعی: از هر طرف، به آرامی بر بالش و متکا ضربه زدند تا صدای طبل مرجنک دربیاید.
کشیدند موئینها جمله تیغ
زکرباس خیمه هوا گشت میغ
هوش مصنوعی: موئینها (موها) دستهدسته به سمت هم درآمدند و مانند تیغ تیز بر تن کرباس خیمه، فضایی چون ابر به وجود آوردند.
ززیلوو خرگه در آن رزمگه
زمین هشت شد آسمان گشت ده
هوش مصنوعی: در میدان جنگ، وقتی که زلزلهای رخ داد، زمین متزلزل شد و آسمان نیز مانند آن دگرگون گردید.
قواره سری بود بی ور بدن
زمی لکه بر جامه خون ریختن
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف حالتی میپردازد که سر و آثاری از آن بر روی بدن وجود دارد، و لکهای از خون بر روی لباس ریخته شده است. این تصویر نشاندهنده یک وضعیتی حاکی از غم، خشونت یا از دست دادن است. از این طریق، احساسات عمیق و وضعیت دردناکِ شخصی که در آن موقعیت قرار دارد، به تصویر کشیده میشود.
بنوبت زدن بهر والا ولنج
زده میخ حمل از دو جانب صرنج
هوش مصنوعی: به نوبت با بیتوجهی و بیدقتی، برای افراد با مقام و مرتبه بالا، باعث میشود که از هر دو سوی بار سنگین را به دوش بکشند.
سر سرخ سوزن چو می برفراشت
زانگشتوانه یکی خود داشت
هوش مصنوعی: وقتی سوزن سرخ خود را بالا برد، به انگشتش اشاره کرد که انگار یکی دیگر دارد.
گو جیب پهلو شده کینه جو
همی برد دسمال یک یک فرو
هوش مصنوعی: هر کسی که کینه و حسادت در دل دارد، به تدریج این احساسات را در رفتار و کردار خود نشان میدهد. این شخص در مییابد که این احساسات منفی مانند دسمالی است که در حال ریختن است، و به تدریج بر روابط و تعاملات او تأثیر میگذارد.
ببست کارد زاندم که خود بر کمر
زپهلوی او خود جهان معتبر
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که شخصی به شدت تصمیمی میگیرد و برای انجام آن آماده است، به طوریکه خودش را در موقعیتی قرار میدهد که مسئولیت کارش را به عهده بگیرد. او به خود اطمینان دارد و اعتقاد دارد که این اقدام برای او و دنیا اهمیت دارد.
که در حب پس کرده خونخوار بود
هرانچه او نه او کشته مردار بود
هوش مصنوعی: در عشق، آدمی به شدت نیازمند و گرسنه است و هر چیزی که او را به نزدیکی معشوق نرساند، برای او مانند جسد و بیفایده میباشد.
ببریدن رخت درزی فتاد
چکاچاک مقراض و گزوانهاد
هوش مصنوعی: در لباسدوزی، قیچی به سرعت و با دقت کار میکند و پارچهها را میبرد و شکل میدهد.
در آن قلبگه قیفک اول گریخت
پس و پیش شلوار والا گسیخت
هوش مصنوعی: در آن مکان، چنانچه تو از آنجا فرار کردی، شلوار باعزت تو به خاطر این فرار پاره شد.
میان بندرا شد علم سرنگون
شدند اطلس و شرب و خارا زبون
هوش مصنوعی: در میان بندر، پرچم به حالت افتاده درآمد و پارچههای زیبا و رنگارنگ و نوشیدنیها و سنگهای قیمتی، به حالت ناتوانی و ذلت درآمدند.
نمیدید کمخا در آن حرب گاه
بجز قلعه کوشک دیگر پناه
هوش مصنوعی: در آن میدان جنگ، جز قلعهی کوچک، هیچ پناهگاه دیگری دیده نمیشود.
خود و همبرانش بدانجا شدند
جدا زاستر جمله روها شدند
هوش مصنوعی: آنها و همراهانشان به جایی رسیدند که از همه افراد دیگر جدا شدند و مسیر خود را انتخاب کردند.
ازان دگمها بسکه میتاختند
همه بچه خرد انداختند
هوش مصنوعی: به خاطر محدودیتهای فکری و استدلالی، برخی افراد به شدت تحت تأثیر ایدههای خود قرار میگیرند و باعث میشوند که دیگران، به ویژه جوانترها، دچار سردرگمی و نقص در تفکر شوند.
چو سجاده پروای مسواک داشت
جرزدان عصا هم بره واگذاشت
هوش مصنوعی: هنگامی که سجاده به دست پسران افتاد، عصای پیر هم از دست آنها رها شد.
زتنبان نمودند از آنجا سلیح
عبائی ازینجا بگفتا ملیح
هوش مصنوعی: از پشت تَنبان (پوشش) آن شخص، عبایی زیبا و دلفریب نمایان شد که او از آنجا به زیبایی سخن گفت.
سه روز و سه شب بود جنگ حصار
بسی جامها شد ازان زخم دار
هوش مصنوعی: پس از سه روز و سه شب نبرد، حصار به شدت آسیب دیده و بسیاری از جامها از زخمهای آن پر شده بودند.
چنین گفت زیلوی ابریشمیین
بارمک که ای نامدار گزین
هوش مصنوعی: زیلوی ابریشمی بارمک چنین گفت: ای شخص مشهور، تو را میخواهم.
زکمخا تو داری زروئی جهت
من از صوف دارم زوجهی صفت
هوش مصنوعی: از تو نشانههایی دارم که نشاندهندهی ویژگیهای خاصی در تو است و من هم از طرف دیگر به صفاتی اشاره میکنم که در تو وجود دارد.
باین هردو باشد که صلحی دهی
کنم چون نمد تکیه ات همرهی
هوش مصنوعی: دوست عزیز، اگر بخواهم در مورد این دو موضوع صحبت کنم، مثل این است که بخواهم با نمدی که تکیهگاهی درست کردهام، همراهم باشی. این بیان به نوعی نشاندهنده این است که برای ایجاد صلح و آرامش، نیاز به همکاری و همراهی داریم.
فروپیچی این قصه جنگ و کین
بگیریم یکبارگی بر زمین
هوش مصنوعی: این داستان جنگ و دشمنی را به یکباره به پایان میرسانیم و همه چیز را در این زمین رها میکنیم.