شمارهٔ ۲۱ - شیخ سعدی فرماید
روز وصلم قرار دیدن نیست
شب هجرانم آرمیدن نیست
در جواب او
چون زرم بهر نوخریدن نیست
چاره جز کهنه را دریدن نیست
یک تن بی لحاف و زیر افکن
وقت آسایش آرمیدن نیست
هر بده روز میدرد رختی
انکه از جامه اش بریدن نیست
چند کردم بگرد خوان مزاد
بختم ازرخت غیر دیدن نیست
گاه پیچش زکهنگی دستار
برسرش طاقت کشیدن نیست
مسکنی نیست لایقم ورنه
فرشش از بهر گستریدن نیست
قاری از بس که موزه اش تنکست
برهش زهره دویدن نیست
شمارهٔ ۲۰ - مولانا جلال الدین رومی: از بامداد روی تو دیدن حیات ماستشمارهٔ ۲۲ - خواجه عماد فقیه فرماید: کسی بحضرت او ره نبرد وتنها نیست
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
روز وصلم قرار دیدن نیست
شب هجرانم آرمیدن نیست
هوش مصنوعی: روز دیدار ما زمانی برای قرار ملاقات ندارد و شب غم جدایی برایم آرامش نمیآورد.
چون زرم بهر نوخریدن نیست
چاره جز کهنه را دریدن نیست
هوش مصنوعی: وقتی که سرمایهای برای خرید نو نداریم، چارهای جز این نیست که از چیزهای قدیمی استفاده کنیم و آنها را بازسازی کنیم.
یک تن بی لحاف و زیر افکن
وقت آسایش آرمیدن نیست
هوش مصنوعی: یک نفر بدون لحاف و زیرانداز نمیتواند به آرامش واقعی دست یابد و استراحت کند.
هر بده روز میدرد رختی
انکه از جامه اش بریدن نیست
هوش مصنوعی: هر روز به اندازهای که کسی لباسش را از تنش میکَنَد، دلتنگی و غم را به دل خود میکشم؛ اما کسی که از این غم جدا نشده، درد کمتر احساس میکند.
چند کردم بگرد خوان مزاد
بختم ازرخت غیر دیدن نیست
هوش مصنوعی: من به دور میز قمار نشستهام و در این بازی، هیچ چیزی جز چهرهٔ تو نمیبینم.
گاه پیچش زکهنگی دستار
برسرش طاقت کشیدن نیست
هوش مصنوعی: برخی اوقات او به قدری از سن و سال و کهنگی خود احساس خستگی میکند که حتی نمیتواند بار سنگین اندوه و مشکلاتش را تحمل کند.
مسکنی نیست لایقم ورنه
فرشش از بهر گستریدن نیست
هوش مصنوعی: جایی برای زندگی نیست که شایسته من باشد، وگرنه فرشی برای پهن کردن ندارم.
قاری از بس که موزه اش تنکست
برهش زهره دویدن نیست
هوش مصنوعی: خواننده از آنجا که دلش پر از غم و اندوه است، دیگر قدرت دویدن و حرکت کردن ندارد.