شمارهٔ ۱۲ - خواجه حافظ فرماید
خمی که ابروی شوخ تو در کمان انداخت
به قصد جان من زار ناتوان انداخت
در جواب او
مرا اگر چه ببسترلت کتان انداخت
ز روی صوف نظر بر نمیتوان انداخت
زخرمی که در آمد بسایه فرجی
قباکله نه عجب گربر آسمان انداخت
بزیر تیغ چو سنجابرا بدید اطلس
نمود یاری و خود را بروی آن انداخت
نبود شرب مجرح که بود زیر افکن
زمانه طرح نهالی نه این زمان انداخت
بحلقه زکمر بود در میان رمزی
قبا حدیث فسن چست در میان انداخت
ببر گرفته ام این جامه کهن چه کنم
نصیبه ازل از خود نمیتوان انداخت
چه غلغلست که قاری بچرخ ابریشم
بمدح تافته و شرب در جهان انداخت
شمارهٔ ۱۱ - خواجه محمد فیروز آبادی فرماید: از منش بیموجبی یار ار غباری بر دلستشمارهٔ ۱۳ - نیر کرمانی فرماید: سرو بالای تو سر تا پا خوش است
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خمی که ابروی شوخ تو در کمان انداخت
به قصد جان من زار ناتوان انداخت
هوش مصنوعی: ابروی جدی و زیبا و شوخ تو مانند قوسی که تیر را رها میکند، به شدت به من آسیب رسانده و مرا زار و ناتوان کرده است.
مرا اگر چه ببسترلت کتان انداخت
ز روی صوف نظر بر نمیتوان انداخت
هوش مصنوعی: اگرچه مرا در بستر با پوششی از کتان در خواب کردهاند، اما نمیتوانم از دیدن تو که بر روی فرش نشستهای، چشم بردارم.
زخرمی که در آمد بسایه فرجی
قباکله نه عجب گربر آسمان انداخت
هوش مصنوعی: از شادی که به وجود آمد، اگر بر تنهای شاداب بپوشاند، جای تعجب نیست اگر بر آسمان افکنده شود.
بزیر تیغ چو سنجابرا بدید اطلس
نمود یاری و خود را بروی آن انداخت
هوش مصنوعی: زیر تیغ، سنجاب را دید که چه لباس زیبایی بر تن دارد و به اذن آن، بر خود نیز آن لباس را انداخت.
نبود شرب مجرح که بود زیر افکن
زمانه طرح نهالی نه این زمان انداخت
هوش مصنوعی: در این دنیا مشروباتی که حال انسان را خراب کنند وجود ندارد، اما زمانه خود به خود در حال کاشتن نهالی است که این وضعیت را رقم میزند.
بحلقه زکمر بود در میان رمزی
قبا حدیث فسن چست در میان انداخت
هوش مصنوعی: در حلقهای که به کمر است، راز و رمزهایی نهفته است؛ مانند داستانی که در پکینۀ کسی پیچیده شده و او آن را در میان میگذارد.
ببر گرفته ام این جامه کهن چه کنم
نصیبه ازل از خود نمیتوان انداخت
هوش مصنوعی: من این لباس کهنه را به دوش دارم، چه کنم که نمیتوانم تقدیر ازلی را از خود دور کنم.
چه غلغلست که قاری بچرخ ابریشم
بمدح تافته و شرب در جهان انداخت
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به زیبایی و هنرمندی فردی اشاره میکند که با صدای دلنشین خود و چرخاندن ابریشم، در مدح زیباییاش سخن میگوید و این هنر خود را به تمامی جهان معرفی میکند. به نوعی او به جشن و شادیای که در نتیجه این هنر و زیبایی به وجود آمده اشاره دارد.