شمارهٔ ۷ - در پشت دادن موئینه از محاربه کتان
در آن قتال دله صدر روی گردانید
بداد ابلق سنجاب پشت و کرد حذر
گریختند همه پیش برّها چون بز
نایستاد کول نیز گرچه داشت چپر
نمود اگر چه به کین جبه پوستین جبه
چنانچه موی فرو ریخت از غم بیمر
بخاست موی بر اندامش آندم الپاغی
بخشم ریش بجنباند و گشت ازآن مضطر
سمور گفت به قاقم که برنگر سنجاب
چه رو نمود که او پشت داد بر لشکر
منش به تیغ شکم بردرم که بنشیند
سپاه برّه و قُندُس به ماتمش یکسر
زروی موی شکافی فنک حدیثی گفت
کزو سپهبد قرساق داشت آن باور
که ما سلاح نداریم حرب گرما را
که هست سایه سنگین بیفکنیم سپر
چو تاب پنچه شیران نیاورد روباه
چه چاره است، اگر چند هست حیلتگر
ولی که در مثلست این که ریش اگر تنگ است
به هر طریق بتابد یکی شتای دگر؟
بروت باز بمالیم در خزان و دریم
چو کهنه جامه صف صد لک از چنین عسکر
بسی لباس بهاری به پوسیتن دیدم
نهاده لب به لب و روبروی یکدیگر
که شد به تیغ جدائی میانشان واقع
دگر به وقت خزان جفت گشته و همبر
به قدر حوصله بین جامه معانی کان
بیان جان و تن تست سرسری مشمر
قصبچهام که تو پودش مجاز پنداری
حقیقتست همه تار او یقین بنگر
خطوط این قلمی را بسست معنی خاص
که نیست مخفی و پوشیده این بر اهل هنر
چنین که دکمه لولو به پیشواز بود
به جیب فکرت من از معانیست درر
چو در مشابهت اندک ملابست کافیست
مساز دق دقیق مرا به دق ابتر
خیال فاسد بافندگان و معنی من
چو جامه خواب پکست و قطیفه اخضر
اگرچه عرصه شطرنج و لعب سجاده
به وصف هردو بساطند ای گزیده کهَر
یکیست خانه به خانه مساکن شیطان
یکی محل سجود و نظرگه داور
چنین نفیس لباسی کرا بپوشانی
دریغ قاری اگر بودیَت سخن پرور
شمارهٔ ۶ - در میدان آمدن و حرب کردن: یکی ز لشکر موئینه تیغ تیز بکفشمارهٔ ۸ - اسرار ابریشم: نرم دست گلی زصوف کیا
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
در آن قتال دله صدر روی گردانید
بداد ابلق سنجاب پشت و کرد حذر
هوش مصنوعی: در آن نبرد، دل شیر، به سمت دیگری رفت و به سنجاب ایستاده هشدار داد که از خطر دوری کند.
گریختند همه پیش برّها چون بز
نایستاد کول نیز گرچه داشت چپر
هوش مصنوعی: همه به جلو فرار کردند، مثل بز که نمیایستد. حتی با اینکه بار سنگینی بر دوش دارد، باز هم نمیتواند بایستد.
نمود اگر چه به کین جبه پوستین جبه
چنانچه موی فرو ریخت از غم بیمر
هوش مصنوعی: اگرچه انسان در ظاهر و ظاهرش گریه و غم را نشان میدهد، اما در واقع آنچه که در دل دارد و احساس میکند، عمیقتر از اینهاست. همانطور که موی سر به خاطر غم و البته دردهایی که در دل داریم، ریزش میکند.
بخاست موی بر اندامش آندم الپاغی
بخشم ریش بجنباند و گشت ازآن مضطر
هوش مصنوعی: در آن لحظه، وقتی او خواست که موهایش را بر اندامش بریزد، باد به آرامی ریش او را تکان داد و از این کار احساس اضطراب کرد.
سمور گفت به قاقم که برنگر سنجاب
چه رو نمود که او پشت داد بر لشکر
هوش مصنوعی: سمور گفت: «به صدای من توجه کن، حالا ببین سنجاب چه حرکتی کرد که از پشت به لشکر ما حمله کرد.»
منش به تیغ شکم بردرم که بنشیند
سپاه برّه و قُندُس به ماتمش یکسر
هوش مصنوعی: من با تیری که به شکم میزنم، سپاه بره و قند را به راحتی تحت کنترل میآورم.
زروی موی شکافی فنک حدیثی گفت
کزو سپهبد قرساق داشت آن باور
هوش مصنوعی: از روی موی شکافنده، فنک داستانی گفت که سپهبد قرساق به آن اعتماد داشت.
که ما سلاح نداریم حرب گرما را
که هست سایه سنگین بیفکنیم سپر
هوش مصنوعی: ما توان جنگیدن نداریم و نمیتوانیم در برابر تهدیدها ایستادگی کنیم، اما میتوانیم با سایهامان به حمایت و محافظت از خود بپردازیم.
چو تاب پنچه شیران نیاورد روباه
چه چاره است، اگر چند هست حیلتگر
هوش مصنوعی: وقتی روباه نتواند به اندازه شیران شجاعت و قدرت داشته باشد، چه راهی جز تظاهر و فریب وجود دارد، حتی اگر تعداد متقلبان زیاد باشد؟
ولی که در مثلست این که ریش اگر تنگ است
به هر طریق بتابد یکی شتای دگر؟
هوش مصنوعی: گرچه ممکن است اوضاع و شرایط سخت باشد، اما اگر راهی برای عبور از مشکل وجود نداشته باشد، راههای دیگری نیز برای رویارویی با چالشها وجود دارد.
بروت باز بمالیم در خزان و دریم
چو کهنه جامه صف صد لک از چنین عسکر
هوش مصنوعی: به دشت برویم و در فصل خزان، مانند لباسی کهنه با نرمی و لطافت زندگی کنیم و از آنچه که در حوادث و مشکلات به دست آمده، بیاموزیم.
بسی لباس بهاری به پوسیتن دیدم
نهاده لب به لب و روبروی یکدیگر
هوش مصنوعی: من در دیدن افرادی که لباسهای بهاری بر تن دارند، متوجه شدم که آنها در حال گفتگو و روبرو شدن با یکدیگر هستند.
که شد به تیغ جدائی میانشان واقع
دگر به وقت خزان جفت گشته و همبر
هوش مصنوعی: میان آنها جدایی به وجود آمد و در فصل خزان، آن دو به هم پیوسته شدند.
به قدر حوصله بین جامه معانی کان
بیان جان و تن تست سرسری مشمر
هوش مصنوعی: به اندازه صبر و حوصله خود به عمیقتر شدن در معانی بپرداز، چون بیان جان و تن تو فقط یک موضوع سطحی نیست و نباید به سادگی از کنار آن گذشت.
قصبچهام که تو پودش مجاز پنداری
حقیقتست همه تار او یقین بنگر
هوش مصنوعی: شاید به نظر برسد که ریشههای من غیرواقعی و مجازی هستند، اما به دقت به تارهای من نگاه کن؛ آنها همگی حقیقت دارند.
خطوط این قلمی را بسست معنی خاص
که نیست مخفی و پوشیده این بر اهل هنر
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که نوشتهها و خطوط این قلم به همراه خود معنای ویژهای را به همراه ندارند و هیچ چیز پنهان و رمزی در آنها برای کسانی که با هنر آشنا هستند وجود ندارد.
چنین که دکمه لولو به پیشواز بود
به جیب فکرت من از معانیست درر
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که مانند دکمهای که به جمال و زیبایی چیزها واکنش نشان میدهد، افکار و معانی عمیق در ذهن من همچون جواهراتی ارزشمند در حال گردش هستند. تفکرات من به سوی مفاهیم و زیباییها جذب میشوند و از آنها الهام میگیرند.
چو در مشابهت اندک ملابست کافیست
مساز دق دقیق مرا به دق ابتر
هوش مصنوعی: زمانی که شباهتها کم باشد، هیچ نیازی به رفتارهای ناپسند نیست. به من بیاحترامی نکن و مرا آزار نده.
خیال فاسد بافندگان و معنی من
چو جامه خواب پکست و قطیفه اخضر
هوش مصنوعی: اندیشههای نادرست بافندگان و مفهوم من همچون لباس آرامش است که بافته شده و جلوهای سبز دارد.
اگرچه عرصه شطرنج و لعب سجاده
به وصف هردو بساطند ای گزیده کهَر
هوش مصنوعی: هرچند که هم شطرنج و هم سجاده به نوعی زمینهای برای بازی و نمایش دارند، اما تو که از بهترینها هستی، باید به عمق و معناهای هر یک توجه کنی.
یکیست خانه به خانه مساکن شیطان
یکی محل سجود و نظرگه داور
هوش مصنوعی: در هر مکان و محلی که انسانها زندگی میکنند، همواره وجود شیطان حس میشود. اما در میان این همه جا، تنها یک مکان است که محل سجده و توجه به خداوند است و آنجا محلی است که داور و قاضی الهی در آن حضور دارد.
چنین نفیس لباسی کرا بپوشانی
دریغ قاری اگر بودیَت سخن پرور
هوش مصنوعی: آیا میتوانی چنین لباس ارزشمندی را به کسی بپوشانی که از هنر سخنوری برخوردار نیست؟ واقعاً جای افسوس است.