شمارهٔ ۴ - در آگاهی یافتن لشکر موئینه از محاصره کتان
وشق بکیش چو این قصه گفت گرمانه
زخشم بر تن وی موی گشت چون خنجر
بطیره گفت کتان کرده است این خنکی
منش زهم بدرم تا شود هباوهدر
که باشد او بجهان باردلت انبانی
که دستمال زن و مرد هر دو شد یکسر
کسی کجاست بگوید بآن چنان تن سست
کری نهاده برو پیش هر کسی شده تر
که ای کتان زچه در پوستین موئینه
زسردی افتی آخر برو حصیر مدر
نمانده تاب مراو را وزین نمط بابرد
شویم دست و یقه سال و ماه باصرصر
زکیش ماست که پرتیرترکش جوزاست
زآس ماست که شد آسمان بمه انور
سزد زوصله مازیب و زینت شاهان
که هست صندلی و تختمان مکان و مقر
مگر به بیشه کت شیر در نهالی نیست
که چون پلنگ بما گشته اند خشم آور
دریم رخت حریر و لباس خاراشان
بضرب نیره قندس بحرب زیر و زبر
یکی دواند بکامو که زود بشتابی
چه گر به شانه کنی مو چه گر کلت بر سر
ز آستین نمد نیز برتراشیدند
یکی کلاه که جاسوسشان بود به خبر
شمارهٔ ۳ - آغاز داستان: بهار آمد و کتان بجنک مویئنهشمارهٔ ۵ - در عرض دادن موئینه لشکر خود را: شه سمور بعرض سپه علامت را
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
وشق بکیش چو این قصه گفت گرمانه
زخشم بر تن وی موی گشت چون خنجر
هوش مصنوعی: اگر کسی به تو بگوید که داستان من این طور است، پس چنان زخمی بر تن او ایجاد میشود که موهایش از درد مانند خنجری در میآید.
بطیره گفت کتان کرده است این خنکی
منش زهم بدرم تا شود هباوهدر
هوش مصنوعی: بطیره گفت که این لطافت ناشی از آرامش بیدلیل است. من از این حس و حال فرار میکنم تا به سرزمینی دیگر بروم.
که باشد او بجهان باردلت انبانی
که دستمال زن و مرد هر دو شد یکسر
هوش مصنوعی: کس دیگری در این دنیا نمیتواند مانند تو باشد، که مانند یک کیسه، هم نیازهای زن و هم مرد را به یکباره برآورده میکنی.
کسی کجاست بگوید بآن چنان تن سست
کری نهاده برو پیش هر کسی شده تر
هوش مصنوعی: کسی هست که بگوید به آن شخص که با تن ضعیف و ناتوانش، به سوی هر کس دیگر رفته است؟
که ای کتان زچه در پوستین موئینه
زسردی افتی آخر برو حصیر مدر
هوش مصنوعی: ای کتان، چرا در لایهی پشمی و گرم اینقدر سردی و خنکی؟ بهتر است که به حصیر بروی و از این وضعیت خارج شوی.
نمانده تاب مراو را وزین نمط بابرد
شویم دست و یقه سال و ماه باصرصر
هوش مصنوعی: دیگر توان تحمل من باقی نمانده و از این وضعیت خسته و مضطرب شدهام. درگیر روزها و ماهها هستم و حس و حال خوبی ندارم.
زکیش ماست که پرتیرترکش جوزاست
زآس ماست که شد آسمان بمه انور
هوش مصنوعی: از دل ما جوشیده و زلال است که مانند تیر از جو، آسمان روشن و نورانی شده است.
سزد زوصله مازیب و زینت شاهان
که هست صندلی و تختمان مکان و مقر
هوش مصنوعی: باید به زیبایی و شکوه مازیب ببالیم و زینت شاهان را ارج نهیم، چرا که جایگاه ما همانند صندلی و تخت شاهانه است و در واقع، ما نیز دارای مکانی با احترام و منزلت هستیم.
مگر به بیشه کت شیر در نهالی نیست
که چون پلنگ بما گشته اند خشم آور
هوش مصنوعی: آیا در این جنگل بیهیکل شیر، که همچون پلنگها خشن شدهاند، درختی وجود دارد؟
دریم رخت حریر و لباس خاراشان
بضرب نیره قندس بحرب زیر و زبر
هوش مصنوعی: لباس خواب من از حریر است و لباس او پر از دانههای خار. قندهای نرم و شیرین در جنگ به هم میخورند و به هم میپیچند.
یکی دواند بکامو که زود بشتابی
چه گر به شانه کنی مو چه گر کلت بر سر
هوش مصنوعی: شخصی به طرز شتابزدهای در حال دویدن است و به او میگوید که هرچه سریعتر حرکت کند. فرقی نمیکند که موهایش را به چه حالتی درآورد یا اسلحهاش را در دست بگیرد، مهم این است که سریعتر به مقصد برسد.
ز آستین نمد نیز برتراشیدند
یکی کلاه که جاسوسشان بود به خبر
هوش مصنوعی: از آستین نمد، کلاهی درست کردند که جاسوسشان بود و اخبار را برایشان میآورد.