شمارهٔ ۲ - جنگنامه موئینه و کتان
ز پرتو علم خلعت مغرق خور
سحر شد آستی و دامن جهان پرزر
رخی کز آبله مانند نقش کمخا بود
نمود اطلس خانبالغی زشوکت و فر
بتخت کت چوبر آمد نهالی زر بفت
کلاه وار قبا پیش او ببست کمر
فش عمامه در آمد باحتساب رخوت
براند دره بنهی محرمات دگر
بگو بصوفی صاحب سماع زردک پوش
که نوکسیت نخواهد خرید کهنه مدر
ملاف باقلمی ای لباس آژیده
بر وی کار چو افتاد بخیه ات یکسر
بکازر ار بودت پیرهن ضرورت دان
یکی دگر که بود لازمت زخشک وزتر
کسی که عجب سقرلاط سبز و سنجابش
بود بآب و علف گشته مفتخر چون خر
سپرد راه دوئی موزه زان بپا افتاد
کلاه زد دم وحدت ازان بود بر سر
قوی عجب بود از گندکان اسپاهان
حریر وار چنین نرم زوده در بر
چو باد بیزن و مسواک داشت حکم علم
بشد سجاده زردک بمرشدی اشهر
کشان بپای بت دلرباست دامن شرب
بدانطریق که طاوس میکشد شهپر
کنون که وقت حصیرست و بوریا بزمین
چه شد که سبزه بزیلو فکندنست سمر
گلست و لاله چو والای سرخ و اطلس آل
لباس شاهد باغ و شکوفه اش چادر
کشید سرو سهی پادرازتر زگلیم
عبای سبز حنینی ازان شدش در بر
ز خرده گیری گل دان قبای تنگ شکفت
که بر زمین کشد از حیف دامن پر زر
چو دال شرب سفیدست و نرمدست بنفش
بیا بنفشه و نرگس بگلستان بنگر
نگر بگونه والای زرفشان کبود
چو آسمان که بتابد از و بشب اختر
بجان خشیشی سنجاب ما طلب دارد
یکی که باشدش از گرم و سرد دهر خبر
چوشه کلاه دمی گوش باش و ین سخنان
که در حکایت رختست یادگیر از بر
مثال جامه بکاغذ سفید نامه شوی
ازین حدیث میان بندشان زشیر و شکر
شنیده توبسی قصه سلحشوران
بحرب دیده دلیران بجبه و مغفر
ازین نمط که بود پوستین و رخت بهار
خصومتی بمیانشان که داده است خبر
ربود قاقم که باد و بیدمشک صفت
بچوب گیرمت ار پوستین کنی در بر
چنان میان کتان و حریر گل یاریست
که هیچ موی نکنجد میانشان دیگر
شمارهٔ ۱ - (قصیده آفاق وانفس): نیست پوشیده بر اهل خرد و استبصارشمارهٔ ۳ - آغاز داستان: بهار آمد و کتان بجنک مویئنه
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ز پرتو علم خلعت مغرق خور
سحر شد آستی و دامن جهان پرزر
هوش مصنوعی: به خاطر نور دانش، جامهای که نشاندهنده روشنایی است، لباس زیبایی بر تن کرده و صبح را تحت تأثیر قرار داده است. در این حال، دامن جهان با جواهرات و زیباییها پر شده است.
رخی کز آبله مانند نقش کمخا بود
نمود اطلس خانبالغی زشوکت و فر
هوش مصنوعی: چهرهای که مانند نقش یک پارچه زیبا و نرم است، به زیور و شکوهی میدرخشد که شبیه به تصویر یک فرش با ارزش و بافت چشمگیر به نظر میرسد.
بتخت کت چوبر آمد نهالی زر بفت
کلاه وار قبا پیش او ببست کمر
هوش مصنوعی: چو بتی زیبا بر تخت نشسته، در حالی که یک درخت زرین را در پوشش کلاهی گرانبها به دوش دارد، به آرامی کمر خود را با قبا بسته است.
فش عمامه در آمد باحتساب رخوت
براند دره بنهی محرمات دگر
هوش مصنوعی: این بیت به معنای این است که با وجود کسلکنندگی و خستگی، برآورده کردن نیازها و خواستههای ما ضروری است و نباید اجازه دهیم که محدودیتها و حرامها ما را از هدفهایمان بازدارند. به نوعی به تلاش و پافشاری در برابر چالشها اشاره دارد.
بگو بصوفی صاحب سماع زردک پوش
که نوکسیت نخواهد خرید کهنه مدر
هوش مصنوعی: به یک صوفی که لباس کهنه به تن دارد و به رقص و سماع مشغول است بگو که هیچ چیز کهنهای را نمیخرد، حتی اگر با زردک پوشیده باشد.
ملاف باقلمی ای لباس آژیده
بر وی کار چو افتاد بخیه ات یکسر
هوش مصنوعی: وقتی که کارها به هم میریزد، حتی بهترین لباس هم آسیب میبیند و در نهایت هیچ چیز از آن باقی نمیماند.
بکازر ار بودت پیرهن ضرورت دان
یکی دگر که بود لازمت زخشک وزتر
هوش مصنوعی: اگر بر تن تو پیراهنی ضروری باشد، پس یکی دیگر هم لازم است که از خشکی و نازکی برگرداند.
کسی که عجب سقرلاط سبز و سنجابش
بود بآب و علف گشته مفتخر چون خر
هوش مصنوعی: کسی که با ظاهری فریبنده و رنگارنگ خود را به نمایش میگذارد و به خود میبالد، در واقع به زحمت و تلاش برای زندگی وابسته است و وضعیت او از نظر معنا و ارزش، شبیه به یک حیوان تنبل و بیخبر از واقعیات است.
سپرد راه دوئی موزه زان بپا افتاد
کلاه زد دم وحدت ازان بود بر سر
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که در مسیر جدایی و دوگانگی، توجیه و دلیل خود را بهدست میآوری، اما با ورود به مرحلهی وحدت و اتحاد، به آرامش و کمالی دست مییابی که تمام آن دغدغهها و مشکلات از بین میرود. بهعبارتی، زمانی که به یکی بودن و وحدت میرسی، مشکلات و تنشها به فراموشی سپرده میشود.
قوی عجب بود از گندکان اسپاهان
حریر وار چنین نرم زوده در بر
هوش مصنوعی: عجب است از گندکان اصفهان که مانند حریر اینگونه نرم و لطیف در بر دارد.
چو باد بیزن و مسواک داشت حکم علم
بشد سجاده زردک بمرشدی اشهر
هوش مصنوعی: همچون بادی که دارای زین و مسواک است، حکم علم به وجود میآید و سجاده به زردی در میآید، به سبب رهبری او.
کشان بپای بت دلرباست دامن شرب
بدانطریق که طاوس میکشد شهپر
هوش مصنوعی: با نهایت جذابیت، دل به دامن معشوق میزنم، به طریقی که طاووس با افتخار پرهایش را به نمایش میگذارد.
کنون که وقت حصیرست و بوریا بزمین
چه شد که سبزه بزیلو فکندنست سمر
هوش مصنوعی: حالا که زمان کاشت حصیر و چیدمان بوریا به زمین است، چه شده که سبزهها به خاطر زیبایی به زمین نمیرویند؟
گلست و لاله چو والای سرخ و اطلس آل
لباس شاهد باغ و شکوفه اش چادر
هوش مصنوعی: در باغ، گل و لالهای وجود دارد که مانند یک سرخی با شکوه و لطیف است. این گلها لباس زیبا و مجللی را به باغ و شکوفههایش میبخشند.
کشید سرو سهی پادرازتر زگلیم
عبای سبز حنینی ازان شدش در بر
هوش مصنوعی: سروی بلند و زیبا از زیر پوششی سبز رنگ و حنایی رنگ بیرون آمده است و به نظر میرسد که در آغوش گرفته شده است.
ز خرده گیری گل دان قبای تنگ شکفت
که بر زمین کشد از حیف دامن پر زر
هوش مصنوعی: از نقد و ایرادگیری کوچک بر گیاه گل، آن گل نازک دامنش را باز کرده و شکوفا شد، به طوری که زمین را از طلای خود پر کرده است.
چو دال شرب سفیدست و نرمدست بنفش
بیا بنفشه و نرگس بگلستان بنگر
هوش مصنوعی: به مانند اینکه دال (دوست) شربت سفیدی است و دستش نرم و لطیف است، بیا به گلستان نگاه کنیم و به بنفشه و نرگس توجه کنیم.
نگر بگونه والای زرفشان کبود
چو آسمان که بتابد از و بشب اختر
هوش مصنوعی: به زیبایی و بزرگایی چهرهی آسمانی خیره کننده بیندیش که همچون آسمان آبی درخشان است و ستارهها از آن میدرخشند.
بجان خشیشی سنجاب ما طلب دارد
یکی که باشدش از گرم و سرد دهر خبر
هوش مصنوعی: سنجاب به دنبال کسی است که از حال و هوای دنیا و تغییرات آن آگاه باشد و بتواند به او کمک کند تا در برابر سختیها و راحتیهای زندگی آماده باشد.
چوشه کلاه دمی گوش باش و ین سخنان
که در حکایت رختست یادگیر از بر
هوش مصنوعی: همواره گوش به زنگ باش و سخنان حکایت را به خاطر بسپار.
مثال جامه بکاغذ سفید نامه شوی
ازین حدیث میان بندشان زشیر و شکر
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که انسان باید مانند یک کاغذ سفیدی باشد که آماده دریافت پیامها و معانی جدید است. در این بین، میتواند به ارتباط یا تضاد میان مفاهیم شیر و شکر (دو عنصر شیرین و شیرینتر) اشاره کند که نشاندهنده ترکیب یا تضاد در زندگی و تجربیات انسانی است. انسان میتواند از این دو عنصر متفاوت در یادگیری و رشد خود بهرهبرداری کند.
شنیده توبسی قصه سلحشوران
بحرب دیده دلیران بجبه و مغفر
هوش مصنوعی: شنیدهای که داستان دلاوران و سلحشوران چگونه است، آنهایی که در میدان جنگ حاضر میشوند و با دلیران در خط مقدم مواجه میشوند.
ازین نمط که بود پوستین و رخت بهار
خصومتی بمیانشان که داده است خبر
هوش مصنوعی: این بیان میگوید که از نوع حرکت و کیفیت پوشش بهاری، احساس رقابتی بین آنها ایجاد شده است که خبر آن به گوشها رسیده است.
ربود قاقم که باد و بیدمشک صفت
بچوب گیرمت ار پوستین کنی در بر
هوش مصنوعی: قاقم (پرندهای) شرف و زیبایی دارد، بهطوری که اگر تو در پوستین هم بِپوشی، بیدمشک و نسیم خوشش از تو گرفته و دستت را بهسوی خود میکشاند.
چنان میان کتان و حریر گل یاریست
که هیچ موی نکنجد میانشان دیگر
هوش مصنوعی: در میان پارچههای کتان و حریر، دوستی هست که هیچگاه اجازه نمیدهد مویی بین آنها قرار گیرد.