گنجور

شمارهٔ ۱ - (قصیده آفاق وانفس)

نیست پوشیده بر اهل خرد و استبصار
زانکه(الناس لباس) است کلام اخیار
ای که از اطعمه سیری زپی البسه رو
که تن از رخت عزیز است و شکم پرور خوار
خور شست و کنش و پوشش و ارباب تمیز
نیستشان هیچ ازنیگونه گزیری ناچار
خلعتی دوخته ام برقد اشعار چنان
که نه پوشیده و نه کهنه شود لیل و نهار
درزیش درزی معنی و خرداستاد است
رنگرز دست خیالست و تفکر قصار
شستن رخت مرا چرخ حصین چون صابون
ابر لیفست و بپرداخت کدنیه اشجار
گوش کن تا که بدوشت کنم اینجامه نو
برکن از خویشتن آنجامه پار و پیرار
هست در البسه هر چیز که در آفاقست
برضمیر تو کنم چند نظیرش اظهار
آسمان خرگه وزیلوست زمین خارا کوه
اطلس و تافته دان مهرومه پر انوار
ابرکرباس و شفق خسقی و شامست سمور
صبح قاقم شمرو حبر پر از موج بحار
لوح سجاده و مسواک قلم میزر عرش
صندلی کرسی و فرشست فراش از آثار
صوف گرما بودو جنس حصیری سرما
رخت زردست خزان جامه سبزست بهار
شش جهت چاک پس و پیشت و جیب و دامن
و آستین هردو که آنست ترا دست افزار
چون ترا پنج حواسست کزان داری خط
پنج وصله است ز تو جامه چنان برخوردار
هفت کویست گریبان ترازان هفت است
عدد ارض و سماوات و نجوم سیار
چار عنصر زمن ارزانکه بپرسی هریک
با تو گویم که بمانی عجبم در گفتار
نوع والا که وراباد صبا میخوانند
بادت آن آتش والای برنک گلنار
اطلس ماویت آبست روان و ین دریاب
مله خاک که آنست لباس ابرار
برش جامه قضا و قدرش کز گردون
اجل وحادثه ببریدن و زخم ای هشیار
پوشش ماتم و سورست دو کون ای سرور
ورسوالت ز سه روحست بدان این اسرار
روحی ابریشم و روحیست دگر پنبه زوصف
سیومین روح بود پشم بگفتم یکبار
مبدات پنبه بتحقیق و معادست کفن
تن و جان تو درین کارکه این پود آن تار
جسم رختست جواهر عرض آن الوان
ستر آن جمله محیطست و سجافست مدار
صفت روز و شبت نیز شب اندر روزست
نقش دوزیت در اثواب کواکب انگار
زیر و بالانه دوتا کارگهش نساج است؟
عالم سفلی و علویت بدان زاستحضار
وصف تشریح زسرتا قدمت بنمودم
هم در آن خواب اگر زانکه بعقلی بیدار
جنتت جامه پاکست و عذابت دوزخ
هست پیراهن چرکین چو ضمیر اشرار
نیست معلوم صراطت بجز از پای انداز
چون قیامت که بود برهنگی برتن زار
باز جلپاره مرقع صفت طفلی تست
نخ دیبای ثمینت چوشبابت پندار
کهلی آنروز که ریشت شمرند ابیاری
پیریت صوف سفیدست که استغفار
صورت دیو پلاسست و پری کمسان دوز
نیک و بد شال و حریرست نبرد احرار
مغربت چیست دواج شب تار و مشرق
جیب خرقه است سر از جیب خرافات برآر
خشم و قهر و غضبت جوشن و جیه است و زره
شهوتت جامه خوابست و لباست شب تار
پیشوازست زن و مرد قبا وانچه درو
چاک پس هست مخنث بود و بی هنجار
اطلس است امردو ابیاری سبزست بخط
پوسیتن صاحب ریشست و در آن هم اطوار
در خور ریش سفیدست چو شیخان کامو
وان سیه بره سیه ریش بخاطر میدار
قندس آنست که او ریش کندرنک مدام
چند نیرنک چو روباه کنی ایطرار
داری اخلاق پسندیده قماشات نفیس
گر بدانی چه قماشی نکنی استکبار
خانه را که دروهست مقامت شب و روز
هم درین جامه بگویم صفت او هموار
سربا مست گریبان یقه با مقلب
آن کنیسه که زدند از پی دفع امطار
حد آن و ربدن و تیرز آن لنگیها
جیب پهلو بود و چاک درو روزن دار
آستین شاه نشینها که برون میدارند
چارسو خشتک و ایزاره فراویز انگار
جفت زلفین بدر آن انگله و گوی بود
بخیها جمله در آن باب مثال مسمار
کس ازین جنس نفیسی ننمودست انفس
گرچه گفتند در آفاق و در انفس بسیار
هر که او وصله معنی برد از جامه من
علم دزدی او باد عیان روز شمار
بلباس دگر این طرز حدیثم بشنو
دستبردی چو نمودم بجهان زین اشعار
سرور جمله اثواب ز روی معنی
هست برد یمنی لبس رسول مختار
جبه برد که او جنه برد آمده است
پشت گرمی وی از پینه زروی پندار
بابرک گفت که دوزم عسلی تو بدوش
که بسرما نکنم حرب بگاه پیکار
از پی حرب عدوی تو زره بافدابر
آسمان جبه وانجم همه بر وی مسمار
مه سپر مهر کلاخود و کمان قوس قزح
ناوکت تیر و سماکست و سها نیزه گذار
ابرمانند عروسیست سپیدش چادر
انکه از برق پدید آمده سرخی ازار
شسته کرباس که پرداخته در می پیچند
کاغذی دان که زقر طاس به پیچد طومار
موج در صوف مربع نگرای اهل تمیز
دل بدریا فکن وزر ببهایش بشمار
گرچه ماشاه و سقرلاط بهم مشتبهند
هریکی رابحد خویش شناسد ابصار
ایکه بامیرزی و چکمه برک حاجت نیست
پیشتر پازگلیم خودت آخر مگذار
پوستین بخیه چو از جیب نماید بندند
تسمه از گوز گره بر بن ریشش ناچار
نخوت شرب بوالا که زپر مکس است
چیست در باغ چو طاوس مگس هست بکار
خصم میخک نکند فرق زکمخاورنه
کارگاهیست مرا از همه جنسی دربار
نیش شاخی که بقیقاج بود دانی چیست
گلستانی که به بندند بگردش انهار
صاحبی را که زکتان هوس کیسه است
کیسه از سیم بپرداز بگو در بازار
زوده نرم ستان از جهت پیراهن
کانچه در زیر بود نرم به از استظهار
متکا درکله با صندلی اینمعنی گفت
که توئی بغچه کش وتکیه بمن دارد یار
صندلی داد جوابش که توئی آلت طیش
صندلی و قتلی چند نهی شرمی دار
جامه حبر و دروگوی زمرواریدست
راست چون بحر کز و خاسته در شهوار
تانهم بالش زین گرد قطیفه چو صدف
بهر آن راحت جانست دو چشم من چار
گر غرض معنی دستار بکسمه است ترا
نو خطان پیش که بندند چو کسمه دستار
نرمدستی که بهجرانش شب اندر روزم
تافته روزمن و مانده بعشقش افکار
چادر آن صنم ابرست و قصاره رعدش
آتش برق نمودست زگلگون شلوار
خط الوانست بدستارچه یزدی لیک
یزد یانرا بخط سبز کشد دل بسیار
ایکه پهلو بشکم داری و سنجاب و سمور
انکه بر پوستکی خفته ز حالش یاد آر
نقش والای لطیف قلغی گربیند
قالبک زن سز نقش نخواند در کار
گر سقرلاط ترا هست و نمد میپوشی
سردیست این بنمدمال چه عیبست و عوار
در بر آن کسوت سنجاب نه دور از کارست
آبگرمی بزمستان چه کند رغبت یار
رخت ابیاری و مثقالی و تابستانی
ساده در زیر و خط آورده ببالا پندار
فکرکتان چه کنی چون بزمستان برسی
پوستین را چه کنی غم چو رسد فصل بهار
مریم ای یا رنه رشتست یکی شیرین باف
بسر خود بخر ارهست گزی صد دینار
قفسه هر که بمدفون علادینی دید
مرغ مدفون بقفس یافته ای خوب شعار
التفات ار بمجرح نکند دارائی
پادشاهیست چودارا زگدا دارد عار
چشمهای الجه باز بروی مله ایست
همچو عاشق که کند دیده بروی دلدار
نازکت چار شب اولیست که بالا افکن
چون درشتست و قوی میرسدت زان آزار
در نماز آر بسجاده شطرنجی رخ
تابری دست بطاعت زصغار و زکبار
از سر مردم شهری هوس پوشی رفت
تا که این عقد سپیچ آمده اکنون بشمار
گرد آن پرده گلگون چو مشلشل دیدم
آمدم یاداران زلف و زان رنگ و عذار
ایکه یکتائیت از زیر دو توئی بمی است
اینچنین زیر و بمی برد زما صبر و قرار
حبذا بخت نهالی که نهالی چون تو
خیزدش هر سحری تازه و خرم زکنار
گلهایی که بر آن بالش زردوز افتاد
همچنانست که بر تخته دیبا دینار
گر سربسته والا بگشاید خاتون
بوی نسرین و قرنفل برود در اقطار
جبه سان گر ببر آن سرو قبا پوش آرم
فرجی یابم و از بخت شوم برخوردار
اطلس قرمزی ارآل بود طغرایش
شرب بادال نگر مهر برو با خوددار
اطلس یزدی و کاشی و ختائی دیدم
مثل شاه وامیرست و سپاهی دربار
جامه سرخ نگر بر قد آن سرو ملیح
ای که باور نکنی (فی الشجر الاخضرنار)
کافرار دامک شلوارزر افشان بیند
جای آنست که دردم بگشاید زنار
این همه نقش بدیدار در آرایشها
نظر آنکو نکند نقش بود بر دیوار
نه بخود در حرکت آلت آغا پنبه است
در پس پرده یکی هست چو بینی درکار
رختهایی که تو بینی همه با دوست نکوست
جامها را چو محل گر نبود در بریار
تا جهانست کم از مفرش اصحاب مباد
سی و یک چیز ز افضال خدالیل و نهار
صوفک و خاصک و تن جامه و بیت و برتنک
گلی و گلفتن و سالوو روسی انصار
ارمک وقطنی و عین البقر و رومی باف
مله میلک ولالائی بی حد و شمار
صوف سته عشری قبرسی و تفصیله
کستمانی حلبی حبر و غزی بسیار
قلمی فوطه و کرباس و ندافی و قدک
یقلق و طاقیه و موزه و کفش و دستار
در لباس این سخنان گفت نظام قاری
که او زکرم هم تو بپوش ای ستار

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نیست پوشیده بر اهل خرد و استبصار
زانکه(الناس لباس) است کلام اخیار
هوش مصنوعی: کلام اهل معرفت و خرد برای انسان‌ها همچون پوششی است که بر تنشان وجود دارد و نمی‌توان آن را پنهان کرد.
ای که از اطعمه سیری زپی البسه رو
که تن از رخت عزیز است و شکم پرور خوار
هوش مصنوعی: ای کسی که از غذاها سیر هستی، بر اساس لباس‌هایت قضاوت نکن. زیرا تن تو به خاطر پوشاک ارزشمند است، اما پر بودن شکم تو را خوار می‌کند.
خور شست و کنش و پوشش و ارباب تمیز
نیستشان هیچ ازنیگونه گزیری ناچار
هوش مصنوعی: مفهوم این بیت این است که خورشید و رفتار و پوشش و صاحب‌خانه همگی خوب و تمیز نیستند و انسان ناچار است از این شرایط بگذرد و راهی برای فرار از آن ندارد.
خلعتی دوخته ام برقد اشعار چنان
که نه پوشیده و نه کهنه شود لیل و نهار
هوش مصنوعی: من لباسی برای اشعارم بافته‌ام که نه تنها پنهان نیست، بلکه همیشه نو و تازه باقی می‌ماند، چه در شب و چه در روز.
درزیش درزی معنی و خرداستاد است
رنگرز دست خیالست و تفکر قصار
هوش مصنوعی: این بیت به بررسی رابطه میان اندیشه و هنر می‌پردازد. در آن به طور غیرمستقیم بیان می‌شود که درزی (دوختن) به معنای ترکیب و ایجاد معنا از طریق اندیشه و خرد، و رنگرزی نمایانگر خلاقیت و تأمل در یک مفهوم است. در نهایت، اشاره به این می‌شود که تخیل و تفکر می‌توانند در خلق آثار هنری و معنایی عمیق نقش مهمی داشته باشند.
شستن رخت مرا چرخ حصین چون صابون
ابر لیفست و بپرداخت کدنیه اشجار
هوش مصنوعی: چرخ حصین لباس‌های مرا می‌شوید؛ مانند اینکه ابر، لیف دست است و درختان هم هزینه‌اش را می‌پردازند.
گوش کن تا که بدوشت کنم اینجامه نو
برکن از خویشتن آنجامه پار و پیرار
هوش مصنوعی: گوش کن تا به تو بگویم که این لباس نو را از خود دور کن و آن لباس کهنه و پاره را بپوش.
هست در البسه هر چیز که در آفاقست
برضمیر تو کنم چند نظیرش اظهار
هوش مصنوعی: در لباس‌ها و پوشش‌ها، هر چیزی که در جهان وجود دارد، می‌توانم چیزی مشابه آن را در فکر و ذهن تو نشان دهم.
آسمان خرگه وزیلوست زمین خارا کوه
اطلس و تافته دان مهرومه پر انوار
هوش مصنوعی: آسمان مانند چادر بزرگی است و زمین مانند فرشی زیر آن؛ کوه اطلس مانند تافته‌ای درخشان است که بر روی آن جا دارد و خورشید و ماه همچون ستاره‌هایی درخشان در این فضا می‌درخشند.
ابرکرباس و شفق خسقی و شامست سمور
صبح قاقم شمرو حبر پر از موج بحار
هوش مصنوعی: ابر به رنگ کرباس و غروب شفق مانند خسکی، شب مثل سمور و صبح قاقم، خبر از پر بودن دریاها از موج‌ها می‌دهد.
لوح سجاده و مسواک قلم میزر عرش
صندلی کرسی و فرشست فراش از آثار
هوش مصنوعی: تخت عرش و مسواک و لوح سجاده همگی نشان‌دهنده‌ی آثار و نشانه‌های موجود در زندگی و دنیای بالا و پایین هستند. این‌ها نمادهایی از ارتباطات مختلف و تأثیراتی هستند که در زندگی ایجاد می‌شوند، به عبارتی دیگر، همه‌ی این وسایل و نشانه‌ها به نوعی با یکدیگر در ارتباطند و نمایانگر جنبه‌های مختلف وجود هستند.
صوف گرما بودو جنس حصیری سرما
رخت زردست خزان جامه سبزست بهار
هوش مصنوعی: صوف نشانه گرما و جنس حصیری نمایانگر سرماست. رنگ لباس زرد نشان‌دهنده فصل پاییز است و لباس سبز نشان از بهار دارد.
شش جهت چاک پس و پیشت و جیب و دامن
و آستین هردو که آنست ترا دست افزار
هوش مصنوعی: شش سمت و سو در کنارت وجود دارد و تو با جیب و دامن و آستین خود، همواره ابزارهایی برای دسترسی به آن‌ها داری.
چون ترا پنج حواسست کزان داری خط
پنج وصله است ز تو جامه چنان برخوردار
هوش مصنوعی: تو پنج حس داری و از این حس‌ها بهره‌مند هستی، پس این پنج حس مانند پنج وصله‌ای هستند که به تو جامه‌ای زیبا و کامل می‌بخشند.
هفت کویست گریبان ترازان هفت است
عدد ارض و سماوات و نجوم سیار
هوش مصنوعی: هفت کوی اشاره به هفت مرحله یا هفت مکان دارد که در آن‌ها می‌توان به جستجوی معانی و اسرار عالم پرداخته و ارتباطی عمیق‌تر با عالم وجود برقرار کرد. عدد هفت در اینجا نماد کیهان و عوالم مختلف است که شامل زمین، آسمان و ستاره‌های درخشان می‌شود. این عدد نشان‌دهنده تنوع و کثرت در آفرینش و زیبایی‌های معنوی و مادی عالم است.
چار عنصر زمن ارزانکه بپرسی هریک
با تو گویم که بمانی عجبم در گفتار
هوش مصنوعی: هر چهار عنصر طبیعت را که بپرسی، می‌توانند به تو بگویند تا تو شگفت‌زده بمانی از این که چقدر در گفتارشان جا دارد.
نوع والا که وراباد صبا میخوانند
بادت آن آتش والای برنک گلنار
هوش مصنوعی: نوع والا که به نام باد صبا معروف است، همانند آتش گرم و سوزان گل‌های سرخ است.
اطلس ماویت آبست روان و ین دریاب
مله خاک که آنست لباس ابرار
هوش مصنوعی: این جمله به معنای این است که دنیای ما سرشار از زیبایی و لطافت است و در این دنیا، خاکی وجود دارد که به نوعی نماد یا لباس نیکوکاران و افراد شایسته به شمار می‌آید. به عبارت دیگر، این خاک و طبیعت نشان‌دهنده ویژگی‌های خوب و ارزشمند انسان‌ها هستند.
برش جامه قضا و قدرش کز گردون
اجل وحادثه ببریدن و زخم ای هشیار
هوش مصنوعی: هر کس که به سرنوشت و تقدیرش آگاه باشد، از ناکامی‌ها و حوادث ناگوار زندگی می‌تواند رهایی یابد و از زخم‌های ناشی از آن‌ها در امان بماند.
پوشش ماتم و سورست دو کون ای سرور
ورسوالت ز سه روحست بدان این اسرار
هوش مصنوعی: ای سرور و پیامبر، پوشش غم و شادی این دو جهان از سه روح تشکیل شده است، به این راز آگاه باش.
روحی ابریشم و روحیست دگر پنبه زوصف
سیومین روح بود پشم بگفتم یکبار
هوش مصنوعی: در این بیت به تضاد میان دو نوع روح اشاره شده است. یکی روحی است لطیف و نرم مانند ابریشم، و دیگری روحی است خشن و محکم مانند پنبه. در نهایت بیان می‌کند که هر کدام از این دو روح نشان‌دهنده ویژگی‌های خاصی هستند که در اینجا به آن‌ها پرداخته شده است.
مبدات پنبه بتحقیق و معادست کفن
تن و جان تو درین کارکه این پود آن تار
هوش مصنوعی: نخستین ماده‌ای که برای تهیه‌ی پنبه به کار می‌رود، در واقع به نوعی مبدا و منبع است. همچنین، بازگشت به اصل و ریشه‌های ما، مانند نهادن کفن برای تن و جان، نشان‌دهنده‌ی این است که زندگی و مرگ با هم در ارتباط هستند، و آنچه که در این دنیا هستیم، همان مثل تار و پود عمل می‌کند؛ همواره به یکدیگر وابسته‌اند.
جسم رختست جواهر عرض آن الوان
ستر آن جمله محیطست و سجافست مدار
هوش مصنوعی: بدن تو مانند جواهر است که رنگ‌های مختلفش در دنیا نمایان است و همه آن‌ها به دور آن را پوشانده و احاطه کرده‌اند.
صفت روز و شبت نیز شب اندر روزست
نقش دوزیت در اثواب کواکب انگار
هوش مصنوعی: روز و شب تو به گونه‌ای است که به هم آمیخته‌اند؛ گویی نقش و اثر تو بر زندگی و وجود همچون ستاره‌ها در آسمان قابل مشاهده است.
زیر و بالانه دوتا کارگهش نساج است؟
عالم سفلی و علویت بدان زاستحضار
هوش مصنوعی: در دو کارگاه زیرین و بالایی، فعالیتی مشابه در حال انجام است. یکی از این کارگاه‌ها مربوط به جهان مادی و دیگری مربوط به عالم معنوی و ماورایی است که هر دو به یکدیگر وابسته و از هم تاثیرپذیر هستند.
وصف تشریح زسرتا قدمت بنمودم
هم در آن خواب اگر زانکه بعقلی بیدار
هوش مصنوعی: من تمام ویژگی‌هایت را از سرتا به قدت توصیف کردم، حتی در همان خواب، اگرچه با عقلی بیدار این کار را کردم.
جنتت جامه پاکست و عذابت دوزخ
هست پیراهن چرکین چو ضمیر اشرار
هوش مصنوعی: بهشت تو لباس پاکی دارد و عذابت آتش جهنم است. کسانی که درونشان آلوده است، مانند لباس کثیف به نظر می‌رسند.
نیست معلوم صراطت بجز از پای انداز
چون قیامت که بود برهنگی برتن زار
هوش مصنوعی: مسیر تو را جز با نشانه‌های قدم‌هایت نمی‌توان شناخت، همان‌طور که در روز قیامت، برهنگی و عریانی بر تن انسان آشکار است.
باز جلپاره مرقع صفت طفلی تست
نخ دیبای ثمینت چوشبابت پندار
هوش مصنوعی: تو همانند کودکانی، که لباس رنگین و زیبا بر تن دارند، مانند نخ ابریشمی باارزش و لطیف هستی.
کهلی آنروز که ریشت شمرند ابیاری
پیریت صوف سفیدست که استغفار
هوش مصنوعی: در آن روز که ریش تو را می‌شمارند، پیری‌ات همچون علفی سبز و روشن است و از تو می‌خواهد تا توبه کنی.
صورت دیو پلاسست و پری کمسان دوز
نیک و بد شال و حریرست نبرد احرار
هوش مصنوعی: ظاهر دیو شبیه به پلاس است و پری‌ها کم هستند، نیک و بد به هم بافته شده‌اند و در نبرد بین آزادگان، شال و حریر به کار می‌روند.
مغربت چیست دواج شب تار و مشرق
جیب خرقه است سر از جیب خرافات برآر
هوش مصنوعی: مغربت یعنی غروب، که نماد شب تاریکی‌ست، و مشرق به معنای طلوع است که در اینجا به معنای جیب خرقه (لباس روحانی) اشاره دارد. به نوعی می‌گوید که از درون گمراهی‌ها و خرافات خود، حقیقت را بیرون بیاور و به روشنایی و آگاهی برسی.
خشم و قهر و غضبت جوشن و جیه است و زره
شهوتت جامه خوابست و لباست شب تار
هوش مصنوعی: خشم و عصبانیت تو مانند زره‌ای است که تو را محافظت می‌کند، و تمایلات و خواسته‌هایت مانند لباسی هستند که تو را در خواب و رویاهای شبانه دربر می‌گیرد.
پیشوازست زن و مرد قبا وانچه درو
چاک پس هست مخنث بود و بی هنجار
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که زن و مردی که در لباس (قبا) به یکدیگر خوشامد می‌گویند، علاوه بر ظواهر، چیزهایی در وجودشان نهفته است که به طور واضح مشخص نیست. همچنین اشاره دارد به افرادی که از هنجارها و قواعد متعارف خارج هستند و وضعیت خاصی دارند.
اطلس است امردو ابیاری سبزست بخط
پوسیتن صاحب ریشست و در آن هم اطوار
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف یک دیوان شعر می‌پردازد که با خط زیبایی نوشته شده و دارای تصاویری شگفت‌انگیز است. در آن، سبز بودن صفحات به زیبایی و طراوت اشاره دارد و وجود صاحب ریش در این متن نشان‌دهنده کمال و تجربه شاعری است. از طرف دیگر، اطوار و نقش‌های مختلف در بین صفحات، تنوع و جذابیت بیشتری به آن می‌بخشد.
در خور ریش سفیدست چو شیخان کامو
وان سیه بره سیه ریش بخاطر میدار
هوش مصنوعی: در میان بزرگ‌ترها و افراد با تجربه، هر کس با توجه به سن و تجربه‌اش مورد احترام است. در این میان، بره‌ای که سیاه است باید به یاد داشته باشد که در کنار ریش سفیدان، ارزش و مقام خاصی دارد.
قندس آنست که او ریش کندرنک مدام
چند نیرنک چو روباه کنی ایطرار
هوش مصنوعی: شیرینی واقعی در این است که تو مانند روباه، همواره در حال یادگیری و نوآوری باشی و از تکرار و تقلید بپرهیزی.
داری اخلاق پسندیده قماشات نفیس
گر بدانی چه قماشی نکنی استکبار
هوش مصنوعی: اگر از ویژگی‌های خوب و اخلاقی خود آگاه باشی، متوجه می‌شوی که خودبرتربینی و تکبر کار درستی نیست.
خانه را که دروهست مقامت شب و روز
هم درین جامه بگویم صفت او هموار
هوش مصنوعی: خانه‌ای که آسایش توست، شب و روز در آن اقامت داری، به همین بیان می‌توانم از وصف او به خوبی یاد کنم.
سربا مست گریبان یقه با مقلب
آن کنیسه که زدند از پی دفع امطار
هوش مصنوعی: مردی در حال سرمستی و بی‌خیالی است که به یقه‌اش دست می‌زند، در حالی که زنی با دینی خاص، به او اقتدا کرده و می‌کوشد بر مشکلات و موانع فائق آید.
حد آن و ربدن و تیرز آن لنگیها
جیب پهلو بود و چاک درو روزن دار
هوش مصنوعی: در اینجا به توصیف لباس یا پوشش خاصی اشاره می‌شود. حد لباس به اندازه و شکل آن مرتبط است، و توضیح می‌دهد که قسمت‌های مخصوصی مانند جیب و چاک، به نوعی برای راحتی و عملکرد بهتر طراحی شده‌اند. این توصیف نشان‌دهنده زیبایی و کارایی لباس می‌باشد.
آستین شاه نشینها که برون میدارند
چارسو خشتک و ایزاره فراویز انگار
هوش مصنوعی: آستین‌های بلند و پُر زرق و برق درباریان، هنگام خروج از کاخ‌ها، همچون پرده‌ای به‌دور لباس‌های دیگران طوری پیچیده می‌شود که گویی خود را در معرض دید نگذارند.
جفت زلفین بدر آن انگله و گوی بود
بخیها جمله در آن باب مثال مسمار
هوش مصنوعی: در اینجا به زیبایی و دلربایی زلف‌های معشوق اشاره شده است. زلف‌هایی که به گونه‌ای درخشان و دلنشین هستند و می‌توانند مانند گوی در دنیای عشق و زیبایی مثال‌زدنی باشند. این جمله به طور کلی نشان‌دهنده‌ی جذابیت و اثرگذاری محبت و زیبایی در دل هر بیننده‌ای است.
کس ازین جنس نفیسی ننمودست انفس
گرچه گفتند در آفاق و در انفس بسیار
هوش مصنوعی: هیچ‌کس از این نوع انسان‌های باارزش وجود نداشته و نمی‌توان گفت که در جهان یا در وجود انسان‌ها نمونه‌ای شگفت‌انگیزتر از آنها پیدا شده است، هرچند برخی چنین ادعایی کرده‌اند.
هر که او وصله معنی برد از جامه من
علم دزدی او باد عیان روز شمار
هوش مصنوعی: هر کس که از وجود و کمالات من بهره‌ای ببرد، در واقع علم و درک او از حقیقت من آشکار خواهد بود.
بلباس دگر این طرز حدیثم بشنو
دستبردی چو نمودم بجهان زین اشعار
هوش مصنوعی: لباس جدیدی به این شیوه بپوش و به این کلام گوش کن، که وقتی به دنیا آمدم، از این اشعار دستبردی داشتم.
سرور جمله اثواب ز روی معنی
هست برد یمنی لبس رسول مختار
هوش مصنوعی: زیبایی و جذابیت تمام لباس‌ها به خاطر معنایی است که دارند؛ همان‌طور که لباسی که پیامبر بر تن کرده است، از دیاری یمنی و خاصیت‌های ویژه‌ای برخوردار است.
جبه برد که او جنه برد آمده است
پشت گرمی وی از پینه زروی پندار
هوش مصنوعی: این شخص با خود جبه‌ای به همراه دارد که با بردن آن، به نوعی نشان از قدرت و شجاعت اوست. دلیل اعتماد او به خود، توانایی‌اش در غلبه بر مشکلات و چالش‌هاست که به او این احساس را می‌دهد که می‌تواند به پیش برود.
بابرک گفت که دوزم عسلی تو بدوش
که بسرما نکنم حرب بگاه پیکار
هوش مصنوعی: بابرک گفت که عسل را به دوش می‌زنم تا در روز جنگ به خاطر سرما اذیت نشوم.
از پی حرب عدوی تو زره بافدابر
آسمان جبه وانجم همه بر وی مسمار
هوش مصنوعی: در پی جنگ با دشمن، آسمان زرهی از تار و پود خود برای تو می‌سازد و تمام ستاره‌ها بر او مانند میخ محکم می‌شوند.
مه سپر مهر کلاخود و کمان قوس قزح
ناوکت تیر و سماکست و سها نیزه گذار
هوش مصنوعی: ماه به عنوان سپر عشق، و کمان رنگین‌کمان تیر و ستاره‌های سماک و سها به عنوان نیزه، در آسمان قرار دارند.
ابرمانند عروسیست سپیدش چادر
انکه از برق پدید آمده سرخی ازار
هوش مصنوعی: چادر سپید عروس مانند ابر است و سرخی زیر دامن او از درخشندگی و تابش نور نشأت گرفته است.
شسته کرباس که پرداخته در می پیچند
کاغذی دان که زقر طاس به پیچد طومار
هوش مصنوعی: کرباس را شسته و آماده کرده‌اند و در آن کاغذی پیچیده‌اند که می‌تواند با چنگ زدن به آن، نوشته‌ها یا اطلاعاتی را در خود جای دهد.
موج در صوف مربع نگرای اهل تمیز
دل بدریا فکن وزر ببهایش بشمار
هوش مصنوعی: به دقت رفتار و تفکر افرادی که اهل discernment و تمیز هستند، را مورد توجه قرار بده. مشابه امواج دریا، آنها را به سمت اقیانوس بینداز و ارزش واقعی آنها را بسنج.
گرچه ماشاه و سقرلاط بهم مشتبهند
هریکی رابحد خویش شناسد ابصار
هوش مصنوعی: هرچند که ما شاه و سقرلاط (شخصیت‌های مختلف) به یکدیگر شباهت دارند، اما هرکسی با چشم خود می‌تواند آنها را به درستی بشناسد.
ایکه بامیرزی و چکمه برک حاجت نیست
پیشتر پازگلیم خودت آخر مگذار
هوش مصنوعی: اگر با کسی در حالتی خوب هستی و از او درخواستی نکردی، نباید باعث ناراحتی او بشوی و در پایان کار، خودت را در وضعیت بدی قرار دهی.
پوستین بخیه چو از جیب نماید بندند
تسمه از گوز گره بر بن ریشش ناچار
هوش مصنوعی: وقتی که پوستین بخیه‌ای از جیب بیرون بیفتد، ناچار باید به خود کمک کنی و از ضعیف‌ترین نقاط برای به هم وصل کردن استفاده کنی.
نخوت شرب بوالا که زپر مکس است
چیست در باغ چو طاوس مگس هست بکار
هوش مصنوعی: بیت به توصیف زیبایی و لطافت موجود در طبیعت و تجلیات آن پرداخته است. اشاره به این دارد که زیبایی‌هایی مانند طاووس در یک باغ وجود دارند، اما در عین حال، باید در نظر داشت که ممکن است چیزهای ناخواسته‌ای مانند مگس نیز در آن فضا وجود داشته باشد. به نوعی، این بیت به تضادها و هم‌زیستی زیبایی‌ها و ناخوشایندی‌ها در زندگی اشاره دارد.
خصم میخک نکند فرق زکمخاورنه
کارگاهیست مرا از همه جنسی دربار
هوش مصنوعی: علی‌رغم اینکه درخت میخک نمی‌تواند از جنس دیگری تمایز قائل شود، من در اینجا به گونه‌ای کار می‌کنم که از همه انواع مختلف بهره‌مند شوم.
نیش شاخی که بقیقاج بود دانی چیست
گلستانی که به بندند بگردش انهار
هوش مصنوعی: می‌دانی که شکوفه‌ای که از شاخسار می‌آید، چه زیبایی دارد؟ آیا گلستانی را تصور می‌کنی که دور آن آب‌ها را به دام می‌کشند؟
صاحبی را که زکتان هوس کیسه است
کیسه از سیم بپرداز بگو در بازار
هوش مصنوعی: بگویید به کسی که در پی ثروت و مال دنیا است، که اگر به دنبال پول باشد، در بازار می‌تواند اقدام کند و به دست آورد.
زوده نرم ستان از جهت پیراهن
کانچه در زیر بود نرم به از استظهار
هوش مصنوعی: به زودی پیراهن را کنار بگذار، زیرا آنچه زیر آن است نرم‌تر از آن است که به نمایش گذاشته شود.
متکا درکله با صندلی اینمعنی گفت
که توئی بغچه کش وتکیه بمن دارد یار
هوش مصنوعی: متکا بر روی سر و صندلی این معنا را بیان کرد که تو مانند یک بارکش هستی و یار بر روی من تکیه کرده است.
صندلی داد جوابش که توئی آلت طیش
صندلی و قتلی چند نهی شرمی دار
هوش مصنوعی: صندلی به او جواب داد که تو خود وسیله‌ای هستی برای تیراندازی و چقدر موجب کشتن می‌شوی. آیا از این کار شرمنده نیستی؟
جامه حبر و دروگوی زمرواریدست
راست چون بحر کز و خاسته در شهوار
هوش مصنوعی: لباس حبر و دروغی که به دست راست زینت داده شده، مانند دریا است که از عمق آن جواهرات و زیبایی‌ها بالا می‌آیند.
تانهم بالش زین گرد قطیفه چو صدف
بهر آن راحت جانست دو چشم من چار
هوش مصنوعی: چشم‌های من به مانند دو مروارید در صدف، برای آرامش و راحتی جانم هستند، من بر این باورم که این تزیینات و زیبایی‌ها به همین خاطر هستند.
گر غرض معنی دستار بکسمه است ترا
نو خطان پیش که بندند چو کسمه دستار
هوش مصنوعی: اگر هدف از پوشیدن دستار، نشان دادن مقام و منزلت است، باید بدانید که برخی افراد این نشان را به خوبی به نمایش نمی‌گذارند و ممکن است همچنان در زندگی عادی خود به نوعی بی‌توجهی کنند.
نرمدستی که بهجرانش شب اندر روزم
تافته روزمن و مانده بعشقش افکار
هوش مصنوعی: دستی نرم و لطیف که به خاطر جدایی‌اش، شب‌هایم را به روز می‌آورد و افکارم را به عشق او مشغول کرده است.
چادر آن صنم ابرست و قصاره رعدش
آتش برق نمودست زگلگون شلوار
هوش مصنوعی: چادر آن معشوق مانند ابر است و صدای رعدش همانند آتش چشمک زن، از شلوار گلگونش به نمایش درآمده است.
خط الوانست بدستارچه یزدی لیک
یزد یانرا بخط سبز کشد دل بسیار
هوش مصنوعی: خط خوش و زیبا به دست یزدی‌های هنرمند است، اما دل یزدی‌ها به رنگ سبز، نشان از عشق و علاقه زیاد آن‌ها دارد.
ایکه پهلو بشکم داری و سنجاب و سمور
انکه بر پوستکی خفته ز حالش یاد آر
هوش مصنوعی: ای کسی که در کنار من هستی و حیواناتی چون سنجاب و سمور را داری، به یاد آن کسی باش که بر روی پوست خفته است و از حال او غافل نشو.
نقش والای لطیف قلغی گربیند
قالبک زن سز نقش نخواند در کار
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی دقت و ظرافت کار هنرمند را توصیف می‌کند. در آن به این نکته اشاره می‌شود که یک هنرمند با مهارت و دقت بالا می‌تواند طرح‌ها و نقش‌های زیبایی را خلق کند و به نوعی نشان می‌دهد که آثار او خود به تنهایی سخن می‌گویند و نیازی به توضیح یا خواندن فلسفه‌ای برای درکشان نیست.
گر سقرلاط ترا هست و نمد میپوشی
سردیست این بنمدمال چه عیبست و عوار
هوش مصنوعی: اگر تو از سردی سقرلاط رنج می‌بری و نمدی بر تن می‌کنی، چه اشکالی دارد؟ این بنمدمال را بپوش و از عواقب آن نگران نباش.
در بر آن کسوت سنجاب نه دور از کارست
آبگرمی بزمستان چه کند رغبت یار
هوش مصنوعی: در کنار کسی که لباس سنجاب به تن دارد، دور از کارهای روزمره، در زمستان چگونه می‌تواند دوستش را به گرم کردن مجلس ترغیب کند؟
رخت ابیاری و مثقالی و تابستانی
ساده در زیر و خط آورده ببالا پندار
هوش مصنوعی: لباس آبی و اندکی از زراعت تابستانی را زیر لباسی که به بالا کشیده شده، تصور کن.
فکرکتان چه کنی چون بزمستان برسی
پوستین را چه کنی غم چو رسد فصل بهار
هوش مصنوعی: وقتی به فصل سرما برسید، چطور با فکر و اندیشه‌تان برخورد می‌کنید؟ و وقتی غم به سراغتان می‌آید در زمان خوشی و بهار، چه کار خواهید کرد؟
مریم ای یا رنه رشتست یکی شیرین باف
بسر خود بخر ارهست گزی صد دینار
هوش مصنوعی: مریم، ای دختر رشت، یکی را پیدا کن که بافته‌های شیرین و زیبایی داشته باشد. اگر برای تو ارزشی دارد، می‌توانی صد دینار برای آن پرداخت کنی.
قفسه هر که بمدفون علادینی دید
مرغ مدفون بقفس یافته ای خوب شعار
هوش مصنوعی: اگر کسی در قفسه‌ای ببیند که پرنده‌ای در زیر خاک دفن شده، می‌تواند با مشاهده آن، به اهمیت آزادی و زندگی واقعی پی ببرد. این یک نشانه خوب از آگاهی و شناخت عمیق است.
التفات ار بمجرح نکند دارائی
پادشاهیست چودارا زگدا دارد عار
هوش مصنوعی: اگر پادشاهی به عیب و نقص خود توجه نکند، ارزش واقعی او را چه باکی است، چرا که او به داشتن مال و ثروت خود می‌نازد و از گدا و نیازمند شرم دارد.
چشمهای الجه باز بروی مله ایست
همچو عاشق که کند دیده بروی دلدار
هوش مصنوعی: چشم‌های زیبای دلبر به روی دیدگان مسحورکننده‌ای باز است، همان‌طور که عاشق با عشق و محبت به معشوق‌اش نگاه می‌کند.
نازکت چار شب اولیست که بالا افکن
چون درشتست و قوی میرسدت زان آزار
هوش مصنوعی: نازک تو، چهار شب است که به خاطر درشت و قوی بودن خود، خود را بالا می‌افکنی و این به من آسیب می‌زند.
در نماز آر بسجاده شطرنجی رخ
تابری دست بطاعت زصغار و زکبار
هوش مصنوعی: در نماز، سجاده‌ای شبیه به شطرنج قرار بده و بر روی آن با چهره‌ای زیبا و دلنشین، دست به دعا و فرمان‌برداری برای کوچکان و بزرگ‌ترها بلند کن.
از سر مردم شهری هوس پوشی رفت
تا که این عقد سپیچ آمده اکنون بشمار
هوش مصنوعی: از شهر، تمایلات و خواسته‌های بی‌ثبات مردم به کنار رفته و اکنون زمان آن رسیده که به حساب و دارایی‌های مهم بپردازیم.
گرد آن پرده گلگون چو مشلشل دیدم
آمدم یاداران زلف و زان رنگ و عذار
هوش مصنوعی: وقتی دیدم که آن پرده‌ی گلگون به مانند مشعل روشن است، یاد دوستان و آشنایان با موهای افشان و چهره‌ای زیبا به سراغم آمد.
ایکه یکتائیت از زیر دو توئی بمی است
اینچنین زیر و بمی برد زما صبر و قرار
هوش مصنوعی: آن‌که یکتایی‌اش از زیر دو وجود توست، به‌راستی این‌گونه است که ناپایداری و تلاطم وضعیت ما را از صبر و آرامش دور می‌کند.
حبذا بخت نهالی که نهالی چون تو
خیزدش هر سحری تازه و خرم زکنار
هوش مصنوعی: چه خوش و مبارک است بخت درختی که هر صبحگاه، جوانه‌ای چون تو برمی‌آورد و از کنار آن، طراوت و شادابی به وجود می‌آید.
گلهایی که بر آن بالش زردوز افتاد
همچنانست که بر تخته دیبا دینار
هوش مصنوعی: گل‌هایی که بر بالش زردوز قرار گرفته‌اند، همانند چیزهای ارزشمندی هستند که بر پارچه‌ای نرم و زیبا گذاشته شده‌اند.
گر سربسته والا بگشاید خاتون
بوی نسرین و قرنفل برود در اقطار
هوش مصنوعی: اگر دوشیزه‌ای با عظمت بر در بسته گشوده‌اش را باز کند، بوی گل نسرین و میخک در تمامی فضا پخش خواهد شد.
جبه سان گر ببر آن سرو قبا پوش آرم
فرجی یابم و از بخت شوم برخوردار
هوش مصنوعی: اگر آن سرو قامت مانند را ببینم، ممکن است به بهبود وضع من کمک کند و از شانس بد خود بهره‌مند شوم.
اطلس قرمزی ارآل بود طغرایش
شرب بادال نگر مهر برو با خوددار
هوش مصنوعی: لباسی از اطلس قرمز بر تن دارد و با افتخار سر را بالا گرفته است. نگاهی به خورشید می‌اندازد و با وقار و استقامت، از آن استقبال می‌کند.
اطلس یزدی و کاشی و ختائی دیدم
مثل شاه وامیرست و سپاهی دربار
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر از زیبایی و جذابیت هنرهای دستی مانند اطلس یزدی، کاشی و ختایی صحبت می‌کند و آن‌ها را با زیبایی‌های و شکوه‌های دربار و مقاماتی چون شاه و امیر مقایسه می‌کند. به طور کلی، این هنرها را همچون نمادهای بزرگی و قدرت می‌داند.
جامه سرخ نگر بر قد آن سرو ملیح
ای که باور نکنی (فی الشجر الاخضرنار)
هوش مصنوعی: به جامه سرخ او نگاه کن که مانند قد آن سرو خوش‌تناور است، ای کسی که نمی‌توانی این زیبایی را باور کنی.
کافرار دامک شلوارزر افشان بیند
جای آنست که دردم بگشاید زنار
هوش مصنوعی: کافرانی که در دامان شلوار زرین به محتوای آن می نگرند، در جایی قرار دارند که درد و رنج من را تسکین می‌دهد.
این همه نقش بدیدار در آرایشها
نظر آنکو نکند نقش بود بر دیوار
هوش مصنوعی: این همه زیبایی و جلوه‌گری که در دیدار و ظاهر ایجاد شده، به چشم کسی که واقعاً زیبایی را درک نمی‌کند، مانند نقش‌ها و تصویرهایی است که بر روی دیوار وجود دارند و تاثیری ندارند.
نه بخود در حرکت آلت آغا پنبه است
در پس پرده یکی هست چو بینی درکار
هوش مصنوعی: در اینجا به نوعی اشاره می‌شود که در دنیای بیرون ظاهری وجود دارد، اما در پس این ظاهر، چیز دیگری نهفته است. به عبارت دیگر، آنچه به چشم می‌آید ممکن است با حقیقت واقعی متفاوت باشد و برخی حرکات و رفتارها ممکن است حاوی معناهای عمیق‌تری باشند که نیاز به دقت بیشتری دارند تا آشکار شوند.
رختهایی که تو بینی همه با دوست نکوست
جامها را چو محل گر نبود در بریار
هوش مصنوعی: لباس‌هایی که تو می‌بینی، همه با دوست خوب هستند؛ اگر مکان مناسب برای نوشیدن جام‌ها وجود نداشته باشد، از آن بگذارید.
تا جهانست کم از مفرش اصحاب مباد
سی و یک چیز ز افضال خدالیل و نهار
هوش مصنوعی: تا زمانی که دنیا هست، از وجود برتر افرادی که در کنار هم هستند، کم نشود و همیشه باید از نعمت‌های خداوند در روز و شب بهره‌مند شد.
صوفک و خاصک و تن جامه و بیت و برتنک
گلی و گلفتن و سالوو روسی انصار
هوش مصنوعی: در این متن به توصیف لباس و زینت‌های ظاهری می‌پردازد. اشاره به نوعی پوشاک و تزیینات مختلف دارد که می‌توانند شامل لباس‌های زیبا، گل‌دوزی‌ها و سایر زینت‌ها باشند. همچنین ممکن است به برخی از خصوصیات یا زیبایی‌های افراد و محیط زیستی که در آن قرار دارند، اشاره کند. به طور کلی، این بیان به تصویر کشیدن زیبایی‌ها و ظرافت‌ها می‌پردازد.
ارمک وقطنی و عین البقر و رومی باف
مله میلک ولالائی بی حد و شمار
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف انواع و اقسام اشیاء و محصولات مختلف می‌پردازد. به طور کلی، این جمله اشاره به زیبایی‌ها و تنوعات زندگی دارد که در آن از مواد و محصولات مختلفی مثل ارمک، پارچه‌ی قطنی، عین البقر، و بافندگی رومانی یاد شده است. همچنین از لالایی‌ها و ملودی‌های زیبا نیز سخن می‌گوید که به تعداد بی‌نهایت وجود دارند. در مجموع، این بیان نمایانگر شادی و غنای فرهنگ و زندگی است.
صوف سته عشری قبرسی و تفصیله
کستمانی حلبی حبر و غزی بسیار
هوش مصنوعی: درختان صنوبر، خوشه‌های انگور، و کلاهی از حلب با زینت‌های فراوان.
قلمی فوطه و کرباس و ندافی و قدک
یقلق و طاقیه و موزه و کفش و دستار
هوش مصنوعی: این جمله به توصیف ابزارها و وسایلی می‌پردازد که در گذشته برای نوشتن، کارهای دستی و پوشاک مورد استفاده قرار می‌گرفته‌اند. بیانگر تنوع و اهمیت این وسایل در زندگی روزمره است.
در لباس این سخنان گفت نظام قاری
که او زکرم هم تو بپوش ای ستار
هوش مصنوعی: در این متن، گوینده به اهمیت و زیبایی کلام اشاره می‌کند و به شنونده توصیه می‌کند که مانند ستاره‌ای درخشان، زیبایی و فضیلت‌های معنوی را در وجود خود پرورش دهد. او از قاری (خواننده قرآن) می‌خواهد که با پوشیدن لباس زکات (پاکی و صداقت)، خود را بیاراید و در سخنانش جلوه‌ای از نور و آگاهی را به نمایش بگذارد.