گنجور

شمارهٔ ۹

در هجر طرب بیش کند تاب و تبم را
مهتاب، کف مار سیاه ست شبم را
آوخ که چمن جستم و گردون عوض گل
در دامن من ریخته پای طلبم را
ساز و قدح و نغمه و صهبا همه آتش
یابی ز سمندر ره بزم طربم را
در دل ز تمنای قدمبوس تو شوری ست
شوقت چه نمک داده مذاق ادبم را
از لذت بیداد تو فارغ نتوان زیست
دریاب عیار گله بی سببم را
ترسم که دهد ناله جگر را به دریدن
قطع نظر از جیب، بدوزید لبم را
از ناله به نبضم بنه ای دوست سرانگشت
مانند نی اندر ستخوان جوی تبم را
ساقی به نمی کز قدح باده چکانی
بر خلد بخندان لب کوثر طلبم را
در من هوس باده طبیعی ست که غالب
پیمانه به جمشید رساند نسبم را

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

در هجر طرب بیش کند تاب و تبم را
مهتاب، کف مار سیاه ست شبم را
هوش مصنوعی: در دوری معشوق، دل من بیشتر دچار ناراحتی و بی‌تابی می‌شود. شب‌ها به خاطر فقدان او، مانند ماه، روشنایی ندارم و دچار افسردگی و تیره‌روزی می‌شوم.
آوخ که چمن جستم و گردون عوض گل
در دامن من ریخته پای طلبم را
هوش مصنوعی: آه، که من در میان چمن‌ها به دنبال زیبایی‌ها هستم، اما آسمان به جای گل، غم و رنج را در دامن من ریخته و مانع از رسیدن به خواسته‌هایم شده است.
ساز و قدح و نغمه و صهبا همه آتش
یابی ز سمندر ره بزم طربم را
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به توصیف لذت‌ها و شادی‌های زندگی می‌پردازد. او به ساز،شراب و نغمه اشاره می‌کند و از آن‌ها به عنوان عوامل زنده کننده‌ی روح و نشاط‌بخش جشن و مهمانی یاد می‌کند. این اشیا همگی به نظر او همچون آتشی در دل دارد که از سمندر، نماد جاودانگی و زندگی، ناشی می‌شود و او را به پیوستن به شادی و سرور دعوت می‌کند.
در دل ز تمنای قدمبوس تو شوری ست
شوقت چه نمک داده مذاق ادبم را
هوش مصنوعی: در دلم به خاطر آرزوی بوسیدن پایت، شور و هیجان زیادی وجود دارد. عشق و اشتیاقی که احساسم را شیرین کرده و طعم ادب و احترامم را تغییر داده است.
از لذت بیداد تو فارغ نتوان زیست
دریاب عیار گله بی سببم را
هوش مصنوعی: از لذت ظلم و ستم تو نمی‌توان دوری جست، پس درک کن که من بدون دلیل ماجرای دردنکش را دارم.
ترسم که دهد ناله جگر را به دریدن
قطع نظر از جیب، بدوزید لبم را
هوش مصنوعی: نگرانم که صدای دل‌تنگی‌ام آن‌قدر بلند شود که نتواند در درونم بماند. به همین خاطر، بهتر است سکوت کنم و چیزی نگویم.
از ناله به نبضم بنه ای دوست سرانگشت
مانند نی اندر ستخوان جوی تبم را
هوش مصنوعی: ای دوست، با ناله‌های خود نوا کن و آنچنان که نی در دل آب جاری می‌شود، قلب مرا در این اندوه غوطه‌ور کن.
ساقی به نمی کز قدح باده چکانی
بر خلد بخندان لب کوثر طلبم را
هوش مصنوعی: ای ساقی، از کاسه‌ی شراب بر بزم بهشتی بریز و لبخند بر لبان کوثر را طلب می‌کنم.
در من هوس باده طبیعی ست که غالب
پیمانه به جمشید رساند نسبم را
هوش مصنوعی: می‌گوید در وجود من تمایل شدیدی به نوشیدنی طبیعی وجود دارد و این اشتیاق، نسبت من را به جمشید، آن پادشاه افسانه‌ای، متصل می‌کند.