گنجور

شمارهٔ ۷۸

به وادیی که در آن خضر را عصا خفته ست
به سینه می سپرم ره اگر چه پا خفته ست
بدین نیاز که با تست ناز می رسدم
گدا به سایه دیوار پادشا خفته ست
به صبح حشر چنین خسته رو سیه خیزد
که در شکایت درد و غم دوا خفته ست
خروش حلقه رندان ز نازنین پسری ست
که سر به زانوی زاهد به بوریا خفته ست
هوا مخالف و شب تار و بحر طوفان خیز
گسسته لنگر کشتی و ناخدا خفته ست
غمت به شهر شبیخون زنان به بنگه خلق
عسس به خانه و شه در حرمسرا خفته ست
دلم به سبحه و سجاده و ردا لرزد
که دزد مرحله بیدار و پارسا خفته ست
درازی شب و بیداری من این همه نیست
ز بخت من خبر آرید تا کجا خفته ست؟
ببین ز دور و مجو قرب شه که منظر را
دریچه باز و به دروازه اژدها خفته ست
به راه خفتن من هر که بنگرد داند
که میر قافله در کاروانسرا خفته ست
دگر ز ایمنی راه و قرب کعبه چه حظ
مرا که ناقه ز رفتار ماند و پا خفته ست
بخواب چون خودم آسوده دل مدان غالب
که خسته غرقه به خون خفته است تا خفته ست

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به وادیی که در آن خضر را عصا خفته ست
به سینه می سپرم ره اگر چه پا خفته ست
هوش مصنوعی: به مکانی می‌روم که در آن خضر، پیامبر علم و دانش، با عصایش استراحت کرده است؛ حتی اگر در این راه پایی در حرکت نباشد، من این مسیر را به دل می‌سپارم.
بدین نیاز که با تست ناز می رسدم
گدا به سایه دیوار پادشا خفته ست
هوش مصنوعی: من به خاطر نیازم به تو، با ناز و ادا خود را به تو می‌رسانم، در حالی که گدا در سایه دیوار پادشاه خوابش برده است.
به صبح حشر چنین خسته رو سیه خیزد
که در شکایت درد و غم دوا خفته ست
هوش مصنوعی: در صبح قیامت، چهره‌ای خسته و غمگین بروز می‌کند که در دلش از درد و رنجی که کشیده، راه حل و درمانی نهفته است.
خروش حلقه رندان ز نازنین پسری ست
که سر به زانوی زاهد به بوریا خفته ست
هوش مصنوعی: صدای حلقه‌ای که رندان به راه انداخته‌اند ز جوانی نازنین است که در کنار زاهد، سرش را بر زانوی او گذاشته و در حال خواب است.
هوا مخالف و شب تار و بحر طوفان خیز
گسسته لنگر کشتی و ناخدا خفته ست
هوش مصنوعی: هوا نامساعد است، شب تاریک و دریا پر از طوفان است. لنگر کشتی پاره شده و ناخدا خوابیده است.
غمت به شهر شبیخون زنان به بنگه خلق
عسس به خانه و شه در حرمسرا خفته ست
هوش مصنوعی: غم تو همچون مهاجمانی به شهر حمله‌ور می‌شود و مردمی که در حال تماشا هستند، در حال نظارت بر اوضاع هستند. در این میان، کسی که در راس امور است، در حریم خود مشغول آسودگی و خواب است.
دلم به سبحه و سجاده و ردا لرزد
که دزد مرحله بیدار و پارسا خفته ست
هوش مصنوعی: دل من به یاد عبادت و سادگی و لباس معنوی به تردید می‌افتد، چون دزدی که در مراحل روحانی به بیداری رسیده، در حالی که فرد پارسا و پاک‌دامن در خواب است.
درازی شب و بیداری من این همه نیست
ز بخت من خبر آرید تا کجا خفته ست؟
هوش مصنوعی: شب‌های طولانی و بیداری‌های من بی‌دلیل نیست. به من بگویید چه بلایی بر سر بخت من آمده و تا چه حد در خواب و غفلت است؟
ببین ز دور و مجو قرب شه که منظر را
دریچه باز و به دروازه اژدها خفته ست
هوش مصنوعی: به دور نگاه کن و به نزدیکی نرو، چرا که جلوه‌ای که می‌خواهی ببینی، پشت دریچه‌ای است و دروازه‌ی خطر در همین نزدیکی خوابیده است.
به راه خفتن من هر که بنگرد داند
که میر قافله در کاروانسرا خفته ست
هوش مصنوعی: هر کسی که به وضعیت من نگاه کند، متوجه می‌شود که رهبر گروه در استراحت به سر می‌برد.
دگر ز ایمنی راه و قرب کعبه چه حظ
مرا که ناقه ز رفتار ماند و پا خفته ست
هوش مصنوعی: دیگر از ایمنی و نزدیک شدن به کعبه چه بهره‌ای برای من وجود دارد وقتی که شترم به خاطر رفتار نامناسبش متوقف شده و پاهایش خسته است؟
بخواب چون خودم آسوده دل مدان غالب
که خسته غرقه به خون خفته است تا خفته ست
هوش مصنوعی: بخواب و نگران نباش، چون من آرام و مطمئن هستم؛ در حالی که کسی که خسته و دل شکسته است، در دردی عمیق فرو رفته و تنها در خواب است.