گنجور

شمارهٔ ۷۶

تا به سویم نظر لطف «جمس تامسن » است
سبزه ام گلبن و خارم گل و خاکم چمنست
ای که تا نام تو آرایش عنوان بخشید
صفحه نامه به شادابی برگ سمنست
کلکم از تازگی مدح تو درباره خویش
شارح «انبته الله نباتا حسن »ست
گهرافشانی مدح تو به جنبش آورد
خامه ام را که کلید در گنج سخنست
هر دم از رای منیر تو کند کسب ضیا
مهر تابان که فروزنده این انجمنست
به خیال تو به مهتاب شکیبم که مگر
عکس روی تو درین آینه پرتوفگنست
راست گفتارم و یزدان نپسندد جز راست
حرف ناراست سرودن روش اهرمنست
آنچنان گشته یکی دل به زبانم که مرا
می توان گفت که لختی ز دل اندر دهنست
راستی این که دم مهر و وفای تو به دل
با هم آمیخته مانند روان با بدنست
دوری از دیده اگر روی دهد دور نه ای
زان که پیوسته ترا در دل زارم وطنست
داورا گرچه همایم به همایون سخنی
لیک در دهر مرا طالع زاغ و زغنست
جز به اندوه دل و رنج تنم نفزاید
ناله هر چند ز اندوه دل و رنج تنست
سینه می سوزد از آن اشک که در دامن نیست
به جگر می خلد آن خار که در پیرهنست
بی کسی های من از صورت حالم دریاب
مرده ام بر سر راه و کف خاکم کفنست
حیف باشد که دلم مرده و پرسش نکنی
به جهان پرسش ماتم زده رسم کهنست
چشم دارم که فرستی به جواب غزلم
آن رضانامه که از لطف تو مطلوب منست
غالب خسته به جان جای بر آن در دارد
گر به تن معتکف گوشه بیت الحزنست

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تا به سویم نظر لطف «جمس تامسن » است
سبزه ام گلبن و خارم گل و خاکم چمنست
هوش مصنوعی: نگاه مهربان جمس تامسن به سمت من است، من درختی سبز و باغی هستم که گل و خار را در خود دارم و زمینم همانند چمن است.
ای که تا نام تو آرایش عنوان بخشید
صفحه نامه به شادابی برگ سمنست
هوش مصنوعی: ای کسی که نام تو به صفحات نامه زیبایی بخشیده و آن را به شادابی گل سمن شبیه کرده است.
کلکم از تازگی مدح تو درباره خویش
شارح «انبته الله نباتا حسن »ست
هوش مصنوعی: شما همه از تازگی و زیبایی خود مدح و ستایش می‌کنید، همان‌طور که در آیات الهی گفته شده است که هر چیزی به طرز خوب و زیبایی رشد می‌کند.
گهرافشانی مدح تو به جنبش آورد
خامه ام را که کلید در گنج سخنست
هوش مصنوعی: شکوه و زیبایی مدح تو باعث شد تا قلم من به حرکت بیفتد، زیرا این هنر نوشتن، کلید دسترسی به گنجینه کلمات و احساسات است.
هر دم از رای منیر تو کند کسب ضیا
مهر تابان که فروزنده این انجمنست
هوش مصنوعی: هر لحظه از فکر و مشورت تو، روشنایی به دست می‌آید. خورشید تابان که این جمع را روشنی می‌بخشد، به لطف و وجود توست.
به خیال تو به مهتاب شکیبم که مگر
عکس روی تو درین آینه پرتوفگنست
هوش مصنوعی: در تصور تو، به نور ماه صبر می‌کنم، شاید که تصویر چهره‌ات در این آینه روشن باشد.
راست گفتارم و یزدان نپسندد جز راست
حرف ناراست سرودن روش اهرمنست
هوش مصنوعی: من همیشه حقیقت را می‌گویم و خداوند تنها راست را می‌پسندد؛ هرگونه سخن نادرست گفتن، روش شیطان است.
آنچنان گشته یکی دل به زبانم که مرا
می توان گفت که لختی ز دل اندر دهنست
هوش مصنوعی: دل به قدری با زبانم یکی شده که به راحتی می‌توانم بگویم که آنچه در دلم می‌گذرد به زبانم نیز منتقل می‌شود.
راستی این که دم مهر و وفای تو به دل
با هم آمیخته مانند روان با بدنست
هوش مصنوعی: صداقت و محبت تو به گونه‌ای به دل من پیوند خورده که مانند ارتباط روح و بدن است.
دوری از دیده اگر روی دهد دور نه ای
زان که پیوسته ترا در دل زارم وطنست
هوش مصنوعی: اگر از نظر دور باشی، به این معنا نیست که فراموش شده‌ای؛ زیرا همیشه تو را در قلبم دارم و در دل من جاودانه‌ای.
داورا گرچه همایم به همایون سخنی
لیک در دهر مرا طالع زاغ و زغنست
هوش مصنوعی: اگرچه من مانند یک پرنده خوشبخت و بزرگ به نظر می‌آیم و سخنانی نیکو می‌گویم، اما در واقع، سرنوشت من از نوعی شوم و بد قرار دارد.
جز به اندوه دل و رنج تنم نفزاید
ناله هر چند ز اندوه دل و رنج تنست
هوش مصنوعی: هیچ چیز به جز غم دل و درد جسمم از ناله‌ام افزوده نمی‌شود، هرچند که ناله‌ام ناشی از غم دل و رنج جسم است.
سینه می سوزد از آن اشک که در دامن نیست
به جگر می خلد آن خار که در پیرهنست
هوش مصنوعی: دل از درد و داغی می‌سوزد که اشک‌هایش را نمی‌تواند بیرون بریزد، و آن خار و رنجی که در لباسش پنهان است، به جگرش زخم می‌زند.
بی کسی های من از صورت حالم دریاب
مرده ام بر سر راه و کف خاکم کفنست
هوش مصنوعی: تنهایی‌های من را درک کن، زیرا حال من چندان خوب نیست. من همچون کسی هستم که در راهی افتاده و برایم تنها خاک کفنم شده است.
حیف باشد که دلم مرده و پرسش نکنی
به جهان پرسش ماتم زده رسم کهنست
هوش مصنوعی: دل من مرده است و برایم افسوس است که کسی از حال من نپرسد. در این دنیا، این رسم دیرین است که به کسانی که در اندوه هستند توجهی نمی‌شود.
چشم دارم که فرستی به جواب غزلم
آن رضانامه که از لطف تو مطلوب منست
هوش مصنوعی: چشم انتظارم که تو به شعر من پاسخی بدهی، چرا که این نامه خوشبختی که از محبت تو به من رسیده، برایم بسیار ارزشمند و مورد علاقه است.
غالب خسته به جان جای بر آن در دارد
گر به تن معتکف گوشه بیت الحزنست
هوش مصنوعی: غالب احساس خستگی می‌کند و می‌خواهد به آن در وارد شود؛ حتی اگر تنها در گوشه‌ای از بیت‌الحزن باشد که محل آرامش و حیرت است.