شمارهٔ ۶۳
هم وعده و هم منع ز بخشش چه حسابست
جان نیست، مکرر نتوان داد، شرابست
در مژده ز جوی عسل و کاخ زمرد
چیزی که به دلبستگی ارزد می نابست
لهراسپ کجا رفتی و پرویز کجایی
آتشکده ویرانه و میخانه خرابست
از جلوه به هنگامه شکیبا نتوان شد
لب تشنه دیدار ترا خلد سرابست
با این همه دشوار پسندی چه کند کس
تا پرده برانداخته در بند حجابست
دوشینه به مستی که مکیده ست لبش را
کامروز به پیمانه می در شکرآبست؟
آن قلزم داغیم که بر ما ز جهنم
چندان که فتد صاعقه باران در آبست
سرگرمی هنگامه طامات ندارم
فیضی که من از دل طلبم بوی کبابست
همچشمی آیینه فگند از نظر ما
ما را که ز بیداری دل دیده به خوابست
تا غالب مسکین چه تمتع برد از تو
برداشته ای آنچه خود از چهره نقاب است
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
هم وعده و هم منع ز بخشش چه حسابست
جان نیست، مکرر نتوان داد، شرابست
هوش مصنوعی: در اینجا گفته شده که وعده دادن و ممنوع کردن در مورد بخشش، چه معنایی دارد؟ چون زندگی و جان انسان قابل تکرار نیست، بنابراین نمیتوان مکرراً و به اندازه کافی بخشید. این مثل شراب است که قابل استفاده مکرر نیست و باید با دقت و دلسوزی از آن بهره برد.
در مژده ز جوی عسل و کاخ زمرد
چیزی که به دلبستگی ارزد می نابست
هوش مصنوعی: اگر از نعمتهای شیرین و زیباییهای زندگی صحبت کنیم، چیزی که واقعاً ارزش دلباختگی و عشق ورزیدن داشته باشد، این است که به بلاغت و صفای اصل زندگی توجه کنیم.
لهراسپ کجا رفتی و پرویز کجایی
آتشکده ویرانه و میخانه خرابست
هوش مصنوعی: لهراسپ و پرویز کجا هستند؟ آتشکده خراب شده و میخانه هم در حال ویرانی است.
از جلوه به هنگامه شکیبا نتوان شد
لب تشنه دیدار ترا خلد سرابست
هوش مصنوعی: در میانهی شوق و انتظار، نمیشود آرام و صبور ماند. دل تشنهی دیدار توست و این عشق مانند بهشتی است که در واقع تنها یک خیال و سراب است.
با این همه دشوار پسندی چه کند کس
تا پرده برانداخته در بند حجابست
هوش مصنوعی: با وجود این همه سختگیری در انتخاب، چه کار میتواند کسی بکند که با گشودن پرده، در زنجیر حجاب گیر کرده است؟
دوشینه به مستی که مکیده ست لبش را
کامروز به پیمانه می در شکرآبست؟
هوش مصنوعی: دیروز کسی به قدری مست بود که لبش را از شراب پر کرده بود، اما امروز در حال نوشیدن شراب تلخ و شیرین است.
آن قلزم داغیم که بر ما ز جهنم
چندان که فتد صاعقه باران در آبست
هوش مصنوعی: ما مانند دریا یا دریای داغی هستیم که از آتش جهنم به ما فشار میآورد، به طوری که هر زمانی که رعد و برق بزند، باران بر روی آب میافتد.
سرگرمی هنگامه طامات ندارم
فیضی که من از دل طلبم بوی کبابست
هوش مصنوعی: من در شلوغی و سختیهای زندگی به چیزی جز لذتهای واقعی فکر نمیکنم و آنچه که برایم اهمیت دارد، عطر کبابی است که از دل میخواهم.
همچشمی آیینه فگند از نظر ما
ما را که ز بیداری دل دیده به خوابست
هوش مصنوعی: به خاطر رقابت و حسادت، آیینه از چشم ما کدر و تیره شده است، زیرا دل ما که در بیداری است، به خواب رفته و نمیتواند زیباییها را ببیند.
تا غالب مسکین چه تمتع برد از تو
برداشته ای آنچه خود از چهره نقاب است
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که کسی از نفعی که از جانب تو به دست آورده، بینصیب مانده است، چرا که آنچه خودت در پنهان داری، از چهرهات به نمایش گذاشتهاید.