گنجور

شمارهٔ ۵۹

جیب مرا مدوز که بودش نمانده است
تارش ز هم گسسته و پودش نمانده است
سرگرمی خیال تو از ناله باز داشت
دل پاره آتشی ست که دودش نمانده است
داد از تظلمی که به گوشت نمی رسد
آه از توقعی که وجودش نمانده است
چون نقطه اختر سیه از سیر باز ماند
گویی دگر هبوط و صعودش نمانده است
مکتوب ما به تار نگاه تو عقده ای ست
کز هیچ رو امید گشودش نمانده است
دل را به وعده ستمی می توان فریفت
نازی که بر وفای تو بودش نمانده است
افتادگی نماز دل ناتوان ماست
درد سر قیام و قعودش نمانده است
دل جلوه می دهد هنر خود در انجمن
رحمی مگر به جان حسودش نمانده است
دل در غم تو، مایه به رهزن سپرده ای ست
کار از زیان گذشته و سودش نمانده است
غالب زبان بریده و آگنده گوش نیست
اما دماغ گفت و شنودش نمانده است

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

جیب مرا مدوز که بودش نمانده است
تارش ز هم گسسته و پودش نمانده است
هوش مصنوعی: لطفاً جیب مرا نزن، چرا که چیزی در آن باقی نمانده است؛ نه رشته‌ای سالم مانده و نه تکه‌ای از پارچه.
سرگرمی خیال تو از ناله باز داشت
دل پاره آتشی ست که دودش نمانده است
هوش مصنوعی: فکر و یاد تو باعث شده که دل شکسته‌ام آرام بگیرد. این دل مانند آتش بوده که دیگر دودی از آن بلند نمی‌شود.
داد از تظلمی که به گوشت نمی رسد
آه از توقعی که وجودش نمانده است
هوش مصنوعی: ناله و فریاد من از ظلمی است که به گوش کسی نمی‌رسد و افسوس از انتظاری که دیگر برایم وجود ندارد.
چون نقطه اختر سیه از سیر باز ماند
گویی دگر هبوط و صعودش نمانده است
هوش مصنوعی: زمانی که ستاره‌ای از حرکت و گردش خود بازمی‌ماند، به نظر می‌رسد که دیگر هیچ راهی برای صعود و پیشرفتش وجود ندارد.
مکتوب ما به تار نگاه تو عقده ای ست
کز هیچ رو امید گشودش نمانده است
هوش مصنوعی: نامه ما به چشمان تو حاوی راز و ناگفته‌هایی است که هیچ امیدی به روشن شدنش نداریم.
دل را به وعده ستمی می توان فریفت
نازی که بر وفای تو بودش نمانده است
هوش مصنوعی: دل را می‌توان به وعده‌ای فریب داد، اما کسی که به تو وفادار بود، دیگر چیزی از آن وفا در دلش نمانده است.
افتادگی نماز دل ناتوان ماست
درد سر قیام و قعودش نمانده است
هوش مصنوعی: نماز دل ناتوان ما نشان‌دهنده‌ی افتادگی و بی‌حوصلگی‌امان است و دیگر انرژی برای ایستادن و نشستن در این حالت را نداریم.
دل جلوه می دهد هنر خود در انجمن
رحمی مگر به جان حسودش نمانده است
هوش مصنوعی: دل در جمع دوستان و آشنایان، زیبایی‌های خود را به نمایش می‌گذارد، اما این زیبایی ممکن است به دلیل حسادت دیگران، در خطر باشد.
دل در غم تو، مایه به رهزن سپرده ای ست
کار از زیان گذشته و سودش نمانده است
هوش مصنوعی: دل تو در شان تو غمگین و نگران است و این درد، باعث شده که حتی از دزدها نیز کمتر شود و دیگر هیچ سودی برایت نداشته باشد، چرا که به خاطر رنج و غم تو، همه چیز به ضرر گذشته است.
غالب زبان بریده و آگنده گوش نیست
اما دماغ گفت و شنودش نمانده است
هوش مصنوعی: بی‌تردید بسیاری از افراد قادر به بیان حرف‌های خود نیستند و زبانشان قاصر است، اما این موضوع باعث نمی‌شود که آن‌ها توانایی شنیدن و درک صحبت‌های دیگران را نداشته باشند.