گنجور

شمارهٔ ۵۶

هر چه فلک نخواسته ست هیچ کس از فلک نخواست
ظرف فقیه می نجست باده ما گزک نخواست
غرقه به موجه تاب خورد تشنه ز دجله آب خورد
زحمت هیچ یک نداد راحت هیچ یک نخواست
جاه ز علم بی خبر علم ز جاه بی نیاز
هم محک تو زر ندید هم زر من محک نخواست
شحنه دهر بر ملا هر چه گرفت پس نداد
کاتب بخت در خفا هر چه نوشت حک نخواست
خون جگر به جای می مستی ما قدح نداشت
ناله دل، نوای نی رامش ما غچک نخواست
زاهد و ورزش سجود آه ز دعوی وجود
تا نزد اهرمن رهش بدرقه ملک نخواست
بحث و جدل به جای مان میکده جوی کاندر آن
کس نفس از جمل نزد کس سخن از فدک نخواست
گشته در انتظار پور دیده پیر ره سفید
در ره شوق همرهی دیده ز مردمک نخواست
حسن چه کام دل دهد چون طلب از حریف نیست؟
خست نگاه گر جگر خسته ز لب نمک نخواست
خرقه خوش ست در برم پرده چنین خشن خوش ست
عشق به خارخار غم پیرهنم تنک نخواست
رند هزار شیوه را طاعت حق گران نبود
لیک صنم به سجده در ناصیه مشترک نخواست
سهل شمرد و سرسری تا تو ز عجز نشمری
غالب اگر به داوری داد خود از فلک نخواست

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

هر چه فلک نخواسته ست هیچ کس از فلک نخواست
ظرف فقیه می نجست باده ما گزک نخواست
هوش مصنوعی: هر چیزی که آسمان نخواسته، هیچ کس به خواسته‌های آسمان توجه نمی‌کند. ظرف فقیه، به دنبال باده‌ای نبوده و ما نیز نیازی به فرار از آن احساس نکردیم.
غرقه به موجه تاب خورد تشنه ز دجله آب خورد
زحمت هیچ یک نداد راحت هیچ یک نخواست
هوش مصنوعی: غرق در امواج دجله، در حالی که تشنه بود، از آن آب نوشید. ولی نه زحمتی به او داده شد و نه آرامشی خواسته شد.
جاه ز علم بی خبر علم ز جاه بی نیاز
هم محک تو زر ندید هم زر من محک نخواست
هوش مصنوعی: عظمت و احترام به دانش به خودی خود باارزش است و به مقام و مقام اجتماعی وابسته نیست. کسی که به علم واقعی دست پیدا کرده، به جایگاه اجتماعی نیازی ندارد. ارزش انسان به علم و دانش اوست، نه به ثروتش.
شحنه دهر بر ملا هر چه گرفت پس نداد
کاتب بخت در خفا هر چه نوشت حک نخواست
هوش مصنوعی: زمانه هر چه بر ما آشکار کرد، پس برنگرداند؛ و نویسنده سرنوشت در پنهانی هر چه نوشت، تقدیر نخواست.
خون جگر به جای می مستی ما قدح نداشت
ناله دل، نوای نی رامش ما غچک نخواست
هوش مصنوعی: در حالی که ما از می و شادی بی‌بهره بودیم و غم و اندوه قلب ما را پر کرده بود، نمی‌توانستیم هیچ جامی برای نوشیدن داشته باشیم. همچنین از صدای دل‌نواز و ناله‌های ما، هیچ‌کس توجهی نکرد.
زاهد و ورزش سجود آه ز دعوی وجود
تا نزد اهرمن رهش بدرقه ملک نخواست
هوش مصنوعی: زاهد که در عبادت و سجده به سر می‌برد، به خاطر ادعای وجودش دروغین است. تا آنجا که وقتی در برابر قدرتهای شر قرار می‌گیرد، فرشتگان او را همراهی نمی‌کنند و از او دور می‌شوند.
بحث و جدل به جای مان میکده جوی کاندر آن
کس نفس از جمل نزد کس سخن از فدک نخواست
هوش مصنوعی: در مکانی که صحبت از می و میکده می‌شود، بحث و جدل معنا ندارد. زیرا در آنجا کسی به دنبال مسائل دنیوی و سیاسی نیست و همه فقط در حال لذت بردن و صحبت از مستی و عشق هستند.
گشته در انتظار پور دیده پیر ره سفید
در ره شوق همرهی دیده ز مردمک نخواست
هوش مصنوعی: دیده‌ی پیر در انتظار فرزندش است و در راه شوق دیدار او، به دنبال همراهی می‌باشد، اما از مردمک چشم، خیره شده و چیزی را نمی‌خواهد.
حسن چه کام دل دهد چون طلب از حریف نیست؟
خست نگاه گر جگر خسته ز لب نمک نخواست
هوش مصنوعی: زیبایی چه فایده‌ای دارد اگر خواسته‌ای در میان نباشد؟ اگر دل آزرده باشد، حتی اگر نگاه بی‌رحم باشد، دل شکسته از نمک لب‌ها گله‌ای نخواهد داشت.
خرقه خوش ست در برم پرده چنین خشن خوش ست
عشق به خارخار غم پیرهنم تنک نخواست
هوش مصنوعی: پوشیدن لباس زیبا و نرم برای من خوشایند است، اما این چادر خشن و زبر او را به عنوان پرده‌ای می‌پذیرم. عشق برای من همچون خارهای غمی است که در پیراهنم احساس می‌شود و نمی‌خواهم او را از خود دور کنم.
رند هزار شیوه را طاعت حق گران نبود
لیک صنم به سجده در ناصیه مشترک نخواست
هوش مصنوعی: این بیت از شاعر نشان می‌دهد که فردی آزاداندیش و رند، که شیوه‌های مختلفی برای زندگی دارد، از اطاعت و بندگی خداوند احساس سنگینی نمی‌کند. او همچنین به این نکته اشاره می‌کند که حتی در برابر محبوب خود، یعنی صنم، حاضر نیست به طور کامل تسلیم شود و این به نوعی نشان‌دهنده استقلال و عدم وابستگی او به چیزهای دنیوی است.
سهل شمرد و سرسری تا تو ز عجز نشمری
غالب اگر به داوری داد خود از فلک نخواست
هوش مصنوعی: آسان گرفت و به راحتی گذشت، تا تو هم از ناتوانی خود صحبت نکنی. اگر نتیجه‌ای به قضاوت او بدهی، از آسمان چیزی نخواست.