شمارهٔ ۵۵
منع ز صهبا چرا باده روان پرور است
خوف ز عصیان عبث خواجه شفاعتگر است
پرتو مهر و مه است نور به چشم اندرون
گرچه بود در قدح اصل می از کوثر است
عهد جوانی گذشت توبه نکردم هنوز
باده به پیران سری نیک به من در خور است
ای به من آویخته پاره ای از جا بگرد
تا نفتد بر زمین باده که در ساغر است
هند به هنگام دی خوش بود آب و هواش
ور نه بود گل ز گل محمل گل خوشتر است
ای که ز نظاره حسن بتان مانعی
چشم تو گر بسته اند رو که دو گوشم کر است
خسته یار خودم باغ و بهار خودم
هر مژه خونفشان شاخ گل احمر است
صبح رسید از هوا مرغ همایون هما
گفت که مکتوب تو در خور این شهپر است
گفتم اگر خوش کنی ور نکنی حرف من
بال تو از بهر دوست مروحه را در خور است
ور به سوی جاوره می روی البته رو
سایه به فرقش فگن آن که همایون فر است
نامه من سوی دوست خانجهان خان ببر
آن که ز پهلوی دوست نامی و نام آور است
خود ز کف نامه بر نامه ستاند به مهر
آن که مهان را مه است آن که سران را سر است
ابر بهارش مخوان بحر روانش مدان
محتشم الدوله را دست و دلی دیگر است
آن شه خوبان چرا ناز ز افسر کشد
خود کله از فرخی بر سر او افسر است
نامه که بی نام اوست طایر بی بال و پر
شعر که بی مدح اوست شاهد بی زیور است
مدح چنین شه نشان سهل شمارد همی
غالب وحشی نگر کش چه هوا در سر است
اطلاعات
وزن: مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن (منسرح مطوی مکشوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
منع ز صهبا چرا باده روان پرور است
خوف ز عصیان عبث خواجه شفاعتگر است
هوش مصنوعی: چرا باید از نوشیدن شراب پرهیز کرد در حالی که دل را پرورش میدهد؟ ترس از گناه به خاطر اینکه ارباب ما شفاعت کننده است.
پرتو مهر و مه است نور به چشم اندرون
گرچه بود در قدح اصل می از کوثر است
هوش مصنوعی: نور چشمانت از تابشی است که از خورشید و ماه میتابد، هرچند که در ظرف، سرمنشأ شراب از چشمه کوثر است.
عهد جوانی گذشت توبه نکردم هنوز
باده به پیران سری نیک به من در خور است
هوش مصنوعی: دوران جوانی من به پایان رسید و هنوز توبه نکردهام. نوشیدن باده برای من که به سن و سالی رسیدهام، مناسب و لذتبخش است.
ای به من آویخته پاره ای از جا بگرد
تا نفتد بر زمین باده که در ساغر است
هوش مصنوعی: ای کسی که به من نزدیک شدهای، بیموقع نچرخ تا شرابی که در کاسهام است، روی زمین نریزد.
هند به هنگام دی خوش بود آب و هواش
ور نه بود گل ز گل محمل گل خوشتر است
هوش مصنوعی: هند در فصل زمستان آب و هوای دلپذیری دارد، و اگر چنین نبود، گلهای آن از گلهای دیگر نیز خوشبوتر هستند.
ای که ز نظاره حسن بتان مانعی
چشم تو گر بسته اند رو که دو گوشم کر است
هوش مصنوعی: ای کسی که زیبایی و جمال معشوقها را میبینی، اگر چشمانت بسته شده است، بدان که من به قدری شگفتزده شدهام که حتی اگر گوشهایم نیز نشنوند، باز هم به شعر و زیبایی آنها توجه میکنم.
خسته یار خودم باغ و بهار خودم
هر مژه خونفشان شاخ گل احمر است
هوش مصنوعی: یار من خسته و افسرده است و مانند بهار درختان است. هر مژه او مانند گلهای قرمز است که خون میریزد.
صبح رسید از هوا مرغ همایون هما
گفت که مکتوب تو در خور این شهپر است
هوش مصنوعی: صبح که شد، پرندهای به نام هما گفت که نامهات شایستهی این بالهای بلند است.
گفتم اگر خوش کنی ور نکنی حرف من
بال تو از بهر دوست مروحه را در خور است
هوش مصنوعی: به او گفتم که اگر کار خوشی انجام بدهی یا ندهی، سخنان من برای تو اهمیت خاصی ندارد، بلکه این محبت و دوستی است که ارزشمند است.
ور به سوی جاوره می روی البته رو
سایه به فرقش فگن آن که همایون فر است
هوش مصنوعی: اگر به سمت خانهی جاوره میروی، حتماً بگذار سایهی او بر سرت بیفتد، زیرا او دارای مقام و بزرگی است.
نامه من سوی دوست خانجهان خان ببر
آن که ز پهلوی دوست نامی و نام آور است
هوش مصنوعی: لطفاً نامهام را به خانجهان خان ببر، زیرا او از طرف دوست من فردی معروف و نامدار است.
خود ز کف نامه بر نامه ستاند به مهر
آن که مهان را مه است آن که سران را سر است
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که انسان با کوشش و تلاش خود میتواند از دست خود نامهای برای خودش بنویسد و آن را با مهر و محبت به دیگران ارائه دهد. شاعری در اینجا اشاره میکند به اهمیت و جایگاه شخصیتهایی که بر دیگران تأثیر میگذارند؛ همچنان که مهبان یعنی کسی که از نور و زیبایی برخوردار است، حتی در تاریکی میتواند درخشان باشد. در واقع، افرادی که در اجتماع مقام و رأس هستند، همانند سران، نقش و تأثیر مهمی در زندگی دیگران دارند.
ابر بهارش مخوان بحر روانش مدان
محتشم الدوله را دست و دلی دیگر است
هوش مصنوعی: ابر را به عنوان بهار نخوان، و در مورد دریای روانش هم بیتوجه باش. محتشم الدوله حال و احوال دیگری دارد.
آن شه خوبان چرا ناز ز افسر کشد
خود کله از فرخی بر سر او افسر است
هوش مصنوعی: چرا آن معشوق زیبای ما با تاج و ناز خود اینگونه رفتار میکند و به خود نمیبالد، در حالی که بر سر او تاجی زیبا قرار دارد؟
نامه که بی نام اوست طایر بی بال و پر
شعر که بی مدح اوست شاهد بی زیور است
هوش مصنوعی: نامهای که بدون نام او نوشته شده، مانند پرندهای است که نه بال دارد و نه پر. شعری که بدون ستایش او باشد، همچون شاهدی است که زیور و زیبایی ندارد.
مدح چنین شه نشان سهل شمارد همی
غالب وحشی نگر کش چه هوا در سر است
هوش مصنوعی: تحسین کردن چنین پادشاهی کاری ساده به نظر میآید، اما باید به وحشی نگاه کرد و دید که در سرش چه افکاری در جریان است.