شمارهٔ ۵۴
نگه به چشم نهان و ز جبهه چین پیداست
شگرفی تو ز انداز مهر و کین پیداست
نظاره عرض جمالت ز نوبهار گرفت
شکوه صاحب خرمن ز خوشه چین پیداست
رسید تیغ توام بر سر و ز سینه گذشت
زهی شکفتگی دل که از جبین پیداست
به جرم دیده خونبار کشته ای ما را
ترا ز دامن و ما را ز آستین پیداست
زهی لطافت پرداز سعی ابر بهار
که هر چه در دل بادست از زمین پیداست
فتیله رگ جان سر به سر گداخته شد
ز پیچ و تاب نفسهای آتشین پیداست
نفس گداختن جلوه در هوای قدش
ز خوی فشانی آن روی نازنین پیداست
عیار فطرت پیشینیان ز ما خیزد
صفای باده از این درد ته نشین پیداست
زهی شکوه تو کاندر طراز صورت تو
ز خود برآمدن صورت آفرین پیداست
نهاد نرم ز شیرینی سخن غالب
به سان موم ز اجزای انگبین پیداست
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
نگه به چشم نهان و ز جبهه چین پیداست
شگرفی تو ز انداز مهر و کین پیداست
هوش مصنوعی: نگاه به چشمان پنهان تو نشاندهنده عمق وجود توست و از چهرهات بهوضوح میتوان فهمید که اثر محبت و دشمنی در تو وجود دارد.
نظاره عرض جمالت ز نوبهار گرفت
شکوه صاحب خرمن ز خوشه چین پیداست
هوش مصنوعی: دیدن زیبایی تو مانند بهار است که شکوه و زیبایی یک مزرعه را به نمایش میگذارد و این زیبایی مانند خوشههای گندم در دست چینیاش نمایان است.
رسید تیغ توام بر سر و ز سینه گذشت
زهی شکفتگی دل که از جبین پیداست
هوش مصنوعی: تیغ تو به سر من رسیده و از قلبم گذشته است، همچنان که گل شگفتانگیزی از پیشانیام نمایان است.
به جرم دیده خونبار کشته ای ما را
ترا ز دامن و ما را ز آستین پیداست
هوش مصنوعی: به خاطر اشک های خونبارمان که از غم تو ریختهای، ما را به عنوان قربانی شناختهای. تو از آستین خود به راحتی ما را میبینی و ما را به حساب میآوری.
زهی لطافت پرداز سعی ابر بهار
که هر چه در دل بادست از زمین پیداست
هوش مصنوعی: به چه زیبایی ابرهای بهاری در تلاشند که همه زیباییهای پنهان دل زمین را نمایان کنند.
فتیله رگ جان سر به سر گداخته شد
ز پیچ و تاب نفسهای آتشین پیداست
هوش مصنوعی: رگ جان همچون فتیلهای در حال سوختن شده است، و از تنشهای نفسهای داغ و پرشور، این موضوع آشکار است.
نفس گداختن جلوه در هوای قدش
ز خوی فشانی آن روی نازنین پیداست
هوش مصنوعی: حضور معشوق و زیبایی او در جو و فضا حس میشود و از طبع و ویژگیهای او، زیبایی و ناز او به وضوح مشخص است.
عیار فطرت پیشینیان ز ما خیزد
صفای باده از این درد ته نشین پیداست
هوش مصنوعی: کیفیت و ویژگیهای درونی نیاکان ما از وجود ما زاده میشود و نشانهی خالص بودن لذت باده، از درد و رنجی که در دل ما نشسته، به وضوح نمایان است.
زهی شکوه تو کاندر طراز صورت تو
ز خود برآمدن صورت آفرین پیداست
هوش مصنوعی: تو به قدری زیبا و باشکوهی که زیباییات از خودت فراتر رفته و در حقیقت، آفرینش زیبایی به وضوح در چهرهات نمایان است.
نهاد نرم ز شیرینی سخن غالب
به سان موم ز اجزای انگبین پیداست
هوش مصنوعی: گفتار شیرین و نرم تأثیر زیادی بر افراد دارد و همچون مومی که از اجزای مختلف درست شده، به وضوح نمایان است.