گنجور

شمارهٔ ۵۳

اندوده به داغی دو سه پر کاله فرو ریخت
چون برگ شقایق جگر از ناله فرو ریخت
آتشکده خوی تو نازم که ز طرفش
رفتم شرر و داغ گل و لاله فرو ریخت
بر ساده دلانت به وفا جلوه همی داد
بیداد تو آب از رخ دلاله فرو ریخت
گفتم ز که پرسم خبر عمر گذشته؟
ساقی به قدح باده ده ساله فرو ریخت
بی سعی نگه مستی آن چشم فسونگر
خونم به سیه مستی دنباله فرو ریخت
مشاطه به آرایش آن حسن خداداد
گل در چمن و قند به بنگاله فرو ریخت
با موج خرامش سخن از باده مگویید
کاب رخ این جوهر سیاله فرو ریخت
چون انجم و خورشید ز برق دم گرمم
شیرازه جمعیت تبخاله فرو ریخت
رشک خط روی تو گر افشرد بدین رنگ
بینی که مه از دایره هاله فرو ریخت
در قالب ملا اثرش پرده گشا شد
خاکی که قضا در تن گوساله فرو ریخت
دزدیده سر اهل سخن از بیم تو غالب
گویی رگ ابر قلمت ژاله فرو ریخت

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

اندوده به داغی دو سه پر کاله فرو ریخت
چون برگ شقایق جگر از ناله فرو ریخت
هوش مصنوعی: چند پر کاله به شکل سوخته و داغ بر روی زمین افتادند، مانند برگ‌های شقایق که از ناراحتی و ناله دل به زمین می‌ریزند.
آتشکده خوی تو نازم که ز طرفش
رفتم شرر و داغ گل و لاله فرو ریخت
هوش مصنوعی: بر آتشکده‌ی زیبای تو آفرین می‌گویم، زیرا از طرف آن شعله‌ها و گرمای گل و لاله به من ریخته شد.
بر ساده دلانت به وفا جلوه همی داد
بیداد تو آب از رخ دلاله فرو ریخت
هوش مصنوعی: بر دل‌های ساده و بی‌خبر از حقایق، ستم و ظلم تو به قدری نمایان شده که زیبایی و جذابیتت حتی باعث ریزش اشک از چهره دلاله شده است.
گفتم ز که پرسم خبر عمر گذشته؟
ساقی به قدح باده ده ساله فرو ریخت
هوش مصنوعی: گفتم از که بپرسم خبر عمر سپری شده را؟ ساقی جامی پر از شراب ده ساله را برایم ریخت.
بی سعی نگه مستی آن چشم فسونگر
خونم به سیه مستی دنباله فرو ریخت
هوش مصنوعی: نگاه آن چشم فریبنده‌اش به من، بدون هیچ تلاشی حالتی مست و مدهوش‌کننده را به وجود آورده است، و من در این حال غمگین و افسرده، تمام ذهنت را از دست داده‌ام.
مشاطه به آرایش آن حسن خداداد
گل در چمن و قند به بنگاله فرو ریخت
هوش مصنوعی: آرایشگر به زیبایی طبیعی آن گل خدادادی در میان چمن و شکر نرم و شیرین در بنگاله اشاره می‌کند.
با موج خرامش سخن از باده مگویید
کاب رخ این جوهر سیاله فرو ریخت
هوش مصنوعی: با ناز و طغیانی که دارد، از باده صحبت نکنید؛ زیرا زیبایی و جلوه‌اش به مانند یک جوهر مایع است که از دست می‌رود.
چون انجم و خورشید ز برق دم گرمم
شیرازه جمعیت تبخاله فرو ریخت
هوش مصنوعی: وقتی که من با انرژی و حرارت خود ظاهر می‌شوم، نظم و انسجام جمعیت مانند مواد تبخیر شده به هم می‌ریزد و فرو می‌افتد.
رشک خط روی تو گر افشرد بدین رنگ
بینی که مه از دایره هاله فرو ریخت
هوش مصنوعی: اگر خطی که بر صورت تو وجود دارد به نظر بیفتد، حسادت می‌کند؛ چرا که رنگی که بر آن هست، زیبایی‌اش را به یاد ماهی می‌اندازد که از دایره نور می‌افتد.
در قالب ملا اثرش پرده گشا شد
خاکی که قضا در تن گوساله فرو ریخت
هوش مصنوعی: خاکی که سرنوشت در جسم گوساله قرار داده بود، اکنون به وسیله شاعر، از پرده بیرون آمده و به نمایش گذاشته شده است.
دزدیده سر اهل سخن از بیم تو غالب
گویی رگ ابر قلمت ژاله فرو ریخت
هوش مصنوعی: به خاطر نگرانی تو، سخن‌وران در سکوت هستند و انگار که قطرات باران از قلم تو فرو می‌چکد.