شمارهٔ ۵۲
آن که بی پرده به صد داغ نمایانم سوخت
دیده پوشید و گمان کرد که پنهانم سوخت
نه بدر جسته شرار و نه بجا مانده رماد
سوختم لیک ندانم به چه عنوانم سوخت
سینه از اشک جدا، دیده جدا می سوزد
این رگ ابر شرربار پریشانم سوخت
حاجت افتاد به روزم ز سیاهی به چراغ
دل به بی رونقی مهر درخشانم سوخت
سودم از ارزشم افزون بود آن خار و خسم
کز پی پشه توان در چمنستانم سوخت
کافر عشقم و دوزخ نبود در خور من
غیرت گرمی هنگامه صنعانم سوخت
پایم از گرمی رفتار نمی سوخت به راه
در قدم سوختن خار بیابانم سوخت
تا ندانی به فسون تو در آتش رفتم
خود به داغ تو دل دیر پشیمانم سوخت
کردم از سنگ جگر تا نشوم خسته عشق
هم بدان سنگ به هم خوردن پیکانم سوخت
دیگر از خاتمه کفر چه گویم غالب
من که رخشندگی جوهر ایمانم سوخت
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
آن که بی پرده به صد داغ نمایانم سوخت
دیده پوشید و گمان کرد که پنهانم سوخت
هوش مصنوعی: کسی که بدون هیچ پردهای و با دردهای بسیار، خود را نمایان کند، چشمش را میسوزاند و کسی که در پوشش و درختی به نظر میرسد، گمان میکند که پنهان است و او نیز در آتش سوزانیده میشود.
نه بدر جسته شرار و نه بجا مانده رماد
سوختم لیک ندانم به چه عنوانم سوخت
هوش مصنوعی: نه شعلهای پدید آمده و نه خاکستر باقی مانده، من سوختهام اما نمیدانم به چه دلیلی.
سینه از اشک جدا، دیده جدا می سوزد
این رگ ابر شرربار پریشانم سوخت
هوش مصنوعی: دل از اشکها پر شده و چشمانم به تنهایی میسوزند. این رگ ابر، که به معنای غمگینی و پریشانیام است، همچون آتش میسوزد.
حاجت افتاد به روزم ز سیاهی به چراغ
دل به بی رونقی مهر درخشانم سوخت
هوش مصنوعی: به دلیل مشکلاتی که در زندگیام دارم، به نور امید و محبت نیاز دارم، ولی این نور کمرنگ شده و سیاهی بر دلام سایه افکنده است.
سودم از ارزشم افزون بود آن خار و خسم
کز پی پشه توان در چمنستانم سوخت
هوش مصنوعی: سود من از ارزشم بیشتر بود، همانند خار و دشمنی که از پی پشه در چمنزار به من آسیب رساند.
کافر عشقم و دوزخ نبود در خور من
غیرت گرمی هنگامه صنعانم سوخت
هوش مصنوعی: عاشق بیباورم و جهنم برای من ناچیز است. غیرتم از شدت علاقهام به معشوق میسوزد و در این آتش، وجودم در حال آتش گرفتن است.
پایم از گرمی رفتار نمی سوخت به راه
در قدم سوختن خار بیابانم سوخت
هوش مصنوعی: پایم به خاطر گرمای رفتار دیگر نمیسوزد، اما در مسیر، خارهای بیابان باعث سوختن من شدهاند.
تا ندانی به فسون تو در آتش رفتم
خود به داغ تو دل دیر پشیمانم سوخت
هوش مصنوعی: تا زمانی که ندانستی، من به خاطر تو در آتش عشق سوزانده شدم؛ خودم از دردی که داشتم، بسیار پشیمانم و قلبم سوخته است.
کردم از سنگ جگر تا نشوم خسته عشق
هم بدان سنگ به هم خوردن پیکانم سوخت
هوش مصنوعی: به خاطر عشق، سختیها و مصائب را تحمل کردم تا خسته نشوم، اما در نهایت همان عشق باعث شد که با تیر عشق آسیب ببینم و دلم بشکند.
دیگر از خاتمه کفر چه گویم غالب
من که رخشندگی جوهر ایمانم سوخت
هوش مصنوعی: دیگر از پایان بیایمانی چه بگویم که نور و زیبایی ایمانم از بین رفته است.