گنجور

شمارهٔ ۴۷

جنون محمل به صحرای تحیر رانده است امشب
نگه در چشم و آهم در جگر وامانده است امشب
به ذوق وعده سامان نشاطی کرده پندارم
ز فرش گل به روی آتشم بنشانده است امشب
خیال وحشت از ضعف روان صورت نمی بندد
بیابان بر نگه دامان ناز افشانده است امشب
دل از من عاریت جستند اهل لاف و دانستم
سمندر این غریبان را به دعوت خوانده است امشب
زهی آسایش جاوید همچون صورت دیبا
نم زخمم تن و بستر به هم چسبانده است امشب
به قدر شام هجرانش درازی باد عمرش را
فلک نیز از کواکب سبحه ها گردانده است امشب
به خوابم می رسد بند قبا واکرده از مستی
ندانم شوق من بر وی چه افسون خوانده است امشب؟
به دست کیست زلف کاین دل شوریده می نالد
سر زنجیر مجنون را که می جنبانده است امشب؟
خوش ست افسانه درد جدایی مختصر غالب
به محشر می‌توان گفت آنچه در دل مانده است امشب

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

جنون محمل به صحرای تحیر رانده است امشب
نگه در چشم و آهم در جگر وامانده است امشب
هوش مصنوعی: امشب، عشق و شیدایی من به جایی دور و بی‌نشان منتقل شده است. نگاه من در چشمانم و آهی که در دلم مانده، نشان‌دهنده‌ی حالتی گیج و پر از سردرگمی است.
به ذوق وعده سامان نشاطی کرده پندارم
ز فرش گل به روی آتشم بنشانده است امشب
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که امشب، به خاطر وعده‌ای که به من داده‌اند، حال و هوای شادابی را احساس می‌کنم و گویی بر فرش گلی نشسته‌ام که روی آتش است.
خیال وحشت از ضعف روان صورت نمی بندد
بیابان بر نگه دامان ناز افشانده است امشب
هوش مصنوعی: امشب بیابان جلوه‌ای از زیبایی به خود گرفته و ما هیچ نگرانی یا ترسی از ضعف روح خود نداریم.
دل از من عاریت جستند اهل لاف و دانستم
سمندر این غریبان را به دعوت خوانده است امشب
هوش مصنوعی: دل من را از من گرفتند و کسانی که فقط در حرف بزرگ می‌شوند، به من نشان دادند که سمندر (موجودی افسانه‌ای) امشب غریبان را به دعوت خود فراخوانده است.
زهی آسایش جاوید همچون صورت دیبا
نم زخمم تن و بستر به هم چسبانده است امشب
هوش مصنوعی: آرامش ابدی شبیه به زیبایی ابریشمی است و امشب زخم‌هایم باعث شده‌اند که بدن و خوابگاهم به هم چسبیده شوند.
به قدر شام هجرانش درازی باد عمرش را
فلک نیز از کواکب سبحه ها گردانده است امشب
هوش مصنوعی: عمر او به اندازه شب اندوهش طولانی باشد و آسمان امشب ستاره‌ها را مانند تسبیح برایش ردیف کرده است.
به خوابم می رسد بند قبا واکرده از مستی
ندانم شوق من بر وی چه افسون خوانده است امشب؟
هوش مصنوعی: به خوابم، لباس قبا که باز شده و در حالتی مستی روییده، احساس می‌کنم که نمی‌دانم شوق من نسبت به او چه جادو و افسون‌هایی را برانگیخته است در این شب.
به دست کیست زلف کاین دل شوریده می نالد
سر زنجیر مجنون را که می جنبانده است امشب؟
هوش مصنوعی: زلفی که این دل دیوانه از آن ناله می‌زند، به دست که است؟ کیست که امشب زنجیر مجنون را به جنبش درآورده است؟
خوش ست افسانه درد جدایی مختصر غالب
به محشر می‌توان گفت آنچه در دل مانده است امشب
هوش مصنوعی: داستان تلخ جدایی به زیبایی بیان شده است. غالب در اینجا می‌گوید که امشب می‌تواند از احساسی که در دلش مانده، بگوید و در واقع اشاره به اهمیت و عمق این احساس دارد.