گنجور

شمارهٔ ۴۶

گر پس از جور به انصاف گراید چه عجب؟
از حیا روی به ما گر ننماید چه عجب؟
بودش از شکوه خطر ور نه سری داشت به من
به مزارم اگر از مهر بیاید چه عجب؟
رسم پیمان به میان آمده خود را نازم
گفته باشد که ز گفتن چه گشاید چه عجب؟
شیوه ها دارد و من معتقد خوی ویم
شوقم از رنجش او گر بفزاید چه عجب؟
چون کشد می، کشدم رشک که در پرده جام
از لب خویش اگر بوسه رباید چه عجب؟
طره درهم و پیراهن چاکش نگرید
اگر از ناز به خود هم نگراید چه عجب؟
هرزه میرم شمرد، وز پی تعلیم رقیب
به وفا پیشگیم گر بستاید چه عجب؟
کار با مطربه زهره نهادی دارم
گر لبم ناله به هنجار سراید چه عجب؟
آن که چون برق به یک جای نگیرد آرام
گله اش در دل اگر دیر نپاید چه عجب؟
با چنین شرم که از هستی خویشش باشد
غالب ار رخ به ره دوست نساید چه عجب؟

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گر پس از جور به انصاف گراید چه عجب؟
از حیا روی به ما گر ننماید چه عجب؟
هوش مصنوعی: اگر بعد از ظلم و ستم، کسی به انصاف تمایل پیدا کند، چیز عجیبی نیست. و اگر به خاطر حیا و شرم، کسی رویش را به سوی ما نگرداند، باز هم چیز عجیبی نیست.
بودش از شکوه خطر ور نه سری داشت به من
به مزارم اگر از مهر بیاید چه عجب؟
هوش مصنوعی: اگه خطر بزرگی وجود نمی‌داشت، او هیچوقت به من که در خاک هستم توجه نمی‌کرد؛ اما اگر از عشق به من بیاید، جای تعجب نیست.
رسم پیمان به میان آمده خود را نازم
گفته باشد که ز گفتن چه گشاید چه عجب؟
هوش مصنوعی: در اینجا صحبت از این است که وقتی عهد و پیمانی بسته می‌شود، خوب است که انسان به خود جریحه ندهد و بگذارد که کلامش به عمل تبدیل شود. تعجبی نیست که گاهی گفتن چیزی نتیجه‌ای نداشته باشد.
شیوه ها دارد و من معتقد خوی ویم
شوقم از رنجش او گر بفزاید چه عجب؟
هوش مصنوعی: من به رفتارهای او عادت کرده‌ام و با وجود اینکه رنجش او ممکن است شوق من را بیشتر کند، برایم تعجب‌آور نیست.
چون کشد می، کشدم رشک که در پرده جام
از لب خویش اگر بوسه رباید چه عجب؟
هوش مصنوعی: وقتی که می‌نوشم، حسادت می‌کنم به اینکه اگر جام از لب خودش بوسه بگیرد، چه شگفت‌انگیز است.
طره درهم و پیراهن چاکش نگرید
اگر از ناز به خود هم نگراید چه عجب؟
هوش مصنوعی: مویی در هم و پیراهنی چاک خورده دارد که اگر از سر ناز به خود نگاه نکند، عجیب نیست!
هرزه میرم شمرد، وز پی تعلیم رقیب
به وفا پیشگیم گر بستاید چه عجب؟
هوش مصنوعی: هر روز به درگاه عشق می‌روم و برای آموزش در برابر رقیب تلاش می‌کنم؛ اگر کسی بخواهد مرا ستایش کند، چه جای تعجب دارد؟
کار با مطربه زهره نهادی دارم
گر لبم ناله به هنجار سراید چه عجب؟
هوش مصنوعی: من با زهره، مطربه‌ای، کاری دارم و اگر لبم به طور طبیعی ناله کند، چه عجیب است؟
آن که چون برق به یک جای نگیرد آرام
گله اش در دل اگر دیر نپاید چه عجب؟
هوش مصنوعی: کسی که مانند برق همیشه در حال حرکت است و نمی‌تواند در یک جا آرام بگیرد، اگر دلی پر از غم داشته باشد که مدت‌ها ادامه یابد، چه جای تعجبی دارد؟
با چنین شرم که از هستی خویشش باشد
غالب ار رخ به ره دوست نساید چه عجب؟
هوش مصنوعی: اگر کسی از وجود خود احساس شرم کند و نتواند به محبوبش رو کند، باید تعجبی نکند.