گنجور

شمارهٔ ۴۵

خیز و بیراهه روی را سر راهی دریاب
شورش افزا نگه حوصله کاهی دریاب
عالم آیینه رازست چه پیدا چه نهان
تاب اندیشه نداری به نگاهی دریاب
گر به معنی نرسی جلوه صورت چه کم ست
خم زلف و شکن طرف کلاهی دریاب
غم افسردگیم سوخت کجایی ای شوق
نفسم را به پرافشانی آهی دریاب
بر توانایی ناز تو گواهیم ز عجز
تاب بیجاده به جذب پر کاهی دریاب
تا چه ها آینه حسرت دیدار توایم
جلوه بر خود کن و ما را به نگاهی دریاب
تو در آغوشی و دست و دلم از کار شده
تشنه بی دلو و رسن بر سر چاهی دریاب
داغ ناکامی حسرت بود آیینه وصل
شب روشن طلبی روز سیاهی دریاب
فرصت از کف مده و وقت غنیمت پندار
نیست گر صبح بهاری شب ماهی دریاب
غالب و کشمکش بیم و امیدش هیهات
یا به تیغی بکش و یا به نگاهی دریاب

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

خیز و بیراهه روی را سر راهی دریاب
شورش افزا نگه حوصله کاهی دریاب
هوش مصنوعی: برخیز و به سمتی برو که غیر از مسیر اصلی است، در این راهی که می‌روی، تحول و شور و هیجان را درک کن و مراقب باش که در این سفر، بردباری و شکیبایی را فراموش نکنی.
عالم آیینه رازست چه پیدا چه نهان
تاب اندیشه نداری به نگاهی دریاب
هوش مصنوعی: عالم مانند آینه‌ای است که در آن اسراری نهفته و آشکار وجود دارد. اگر نتوانی به عمق اندیشه‌ات پی ببری، با یک نگاه می‌توانی به این رازها دست یابی.
گر به معنی نرسی جلوه صورت چه کم ست
خم زلف و شکن طرف کلاهی دریاب
هوش مصنوعی: اگر به عمق معنا نرسی، زیبایی ظاهری چقدر بی‌اهمیت است. پس به تماشا و درک زیبایی‌های دموکپی و جاذبه‌های ظاهری بپرداز.
غم افسردگیم سوخت کجایی ای شوق
نفسم را به پرافشانی آهی دریاب
هوش مصنوعی: غم و اندوه من به قدری شدید است که گویی در حال سوختن است. ای شوقی که همانند نفس من هستی، لطفاً به من کمک کن و این حال بدم را درک کن.
بر توانایی ناز تو گواهیم ز عجز
تاب بیجاده به جذب پر کاهی دریاب
هوش مصنوعی: ما به قدرت و ناز تو شهادت می‌دهیم؛ از ناتوانی و ناامیدی، بی‌دلیل به جذب یک رشته کاه توجه کن.
تا چه ها آینه حسرت دیدار توایم
جلوه بر خود کن و ما را به نگاهی دریاب
هوش مصنوعی: ما تا چه حد به خاطر دیدار تو حسرت داریم، بهتر است که خودت را نمایان کنی و با یک نگاه ما را آشنا کنی.
تو در آغوشی و دست و دلم از کار شده
تشنه بی دلو و رسن بر سر چاهی دریاب
هوش مصنوعی: در آغوش تو هستم و دل و دستم بی‌کار و بی‌حال شده است. مثل تنی بی‌دل که به چاهی بدون دلو و رسن افتاده، از تو خواهش می‌کنم که به کمکم بیایی.
داغ ناکامی حسرت بود آیینه وصل
شب روشن طلبی روز سیاهی دریاب
هوش مصنوعی: حسرتی که از ناکامی به دل داریم، مانند آینه‌ای است که روشنایی بخش شب‌های تنهایی ماست و در روزهای تاریک به کمک‌مان می‌آید.
فرصت از کف مده و وقت غنیمت پندار
نیست گر صبح بهاری شب ماهی دریاب
هوش مصنوعی: فرصت‌ها را از دست نده و به زمان ارزش بده. اگر در صبحی بهاری قرار گرفتی، شب خاطرات خوب را فراموش نکن.
غالب و کشمکش بیم و امیدش هیهات
یا به تیغی بکش و یا به نگاهی دریاب
هوش مصنوعی: درگیری و تضاد بین ترس و امید او به حدی است که نمی‌توان به سادگی آن را حل کرد؛ یا با عمل قاطعانه‌ای می‌توان آن را پایان داد یا با نگاهی عمیق‌تر و درک بهتر، می‌توان به حقیقت و آرامش دست یافت.