گنجور

شمارهٔ ۳۳

در گرد غربت آینه دار خودیم ما
یعنی ز بیکسان دیار خودیم ما
دیگر ز ساز بیخودی ما صدا مجوی
آوازی از گسستن تار خوردیم ما
از بس که خاطر هوس گل عزیز بود
خون گشته ایم و باغ و بهار خودیم ما
ما جمله وقف خویش و دل ما ز ما پرست
گویی هجوم حسرت کار خودیم ما
از جوش قطره همچو سرشک آب گشته ایم
اما همان به جیب و کنار خودیم ما
مشت غبار ماست پراگنده سو به سو
یارب به دهر در چه شمار خودیم ما؟
با چون تویی معامله بر خویش منت است
از شکوه تو شکرگزار خودیم ما
روی سیاه خویش ز خود هم نهفته ایم
شمع خموش کلبه تار خودیم ما
در کار ماست ناله و ما در هوای او
پروانه چراغ مزار خودیم ما
خاک وجود ماست به خون جگر خمیر
رنگینی قماش غبار خودیم ما
هر کس خبر ز حوصله خویش می دهد
بدمستی حریف و خمار خودیم ما
تار نگاه پیرو ما سلک گوهرست
رفتار پای آبله دار خودیم ما
غالب چو شخص و عکس در آیینه خیال
با خویشتن یکی و دوچار خودیم ما

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

در گرد غربت آینه دار خودیم ما
یعنی ز بیکسان دیار خودیم ما
هوش مصنوعی: ما در دوری و غربت، مانند آینه‌ای هستیم که خود را نشان می‌دهد، یعنی از مردمان بی‌کسان و تنها، در سرزمین خودیم.
دیگر ز ساز بیخودی ما صدا مجوی
آوازی از گسستن تار خوردیم ما
هوش مصنوعی: اغلب ما دیگر از ساز بی‌خودیم صدایی نخواهیم شنید، ما به حدی تار وجودمان را پاره کرده‌ایم که دیگر موسیقی نمی‌خوانیم.
از بس که خاطر هوس گل عزیز بود
خون گشته ایم و باغ و بهار خودیم ما
هوش مصنوعی: به دلیل عشق و علاقه‌ای که به گل‌های زیبا داریم، به شدت دچار درد و رنج شده‌ایم و حالا خود را در حالتی شبیه به باغ و بهار می‌بینیم.
ما جمله وقف خویش و دل ما ز ما پرست
گویی هجوم حسرت کار خودیم ما
هوش مصنوعی: ما همه در پی خودمان ایستاده‌ایم و دل‌مان به خاطر عشق و احساساتی که داریم از ما دور است، انگار به تماشا و حسرت کارهای خودمان نشسته‌ایم.
از جوش قطره همچو سرشک آب گشته ایم
اما همان به جیب و کنار خودیم ما
هوش مصنوعی: ما از شدت احساس و هیجان، به حالتی مانند اشک آب تبدیل شده‌ایم، ولی در واقع هنوز درون خودمان هستیم و هیچ تأثیری بر محیط اطرافمان نداریم.
مشت غبار ماست پراگنده سو به سو
یارب به دهر در چه شمار خودیم ما؟
هوش مصنوعی: ما تنها تکه‌ای از غبار هستیم که در این دنیا به هر سو می‌رویم، ای خدا! در این دنیای بزرگ، ما را چگونه باید حساب کرد؟
با چون تویی معامله بر خویش منت است
از شکوه تو شکرگزار خودیم ما
هوش مصنوعی: وجود تو برای ما، مانند یک نعمت بزرگ است و ما برای چنین ارتباطی با تو باید سپاسگزار باشیم.
روی سیاه خویش ز خود هم نهفته ایم
شمع خموش کلبه تار خودیم ما
هوش مصنوعی: ما رازهای خود را حتی از خودمان نیز پنهان کرده‌ایم، مانند شمعی خاموش در گوشه‌ای تاریک که در کلبه‌مان زندگی می‌کند.
در کار ماست ناله و ما در هوای او
پروانه چراغ مزار خودیم ما
هوش مصنوعی: ما در کار خود ناله و اندوه داریم و همچنان که پروانه به دور چراغ می‌چرخد، در عشق او می‌سوزیم و برای یاد و خاطره‌اش ارزش قائل می‌شویم.
خاک وجود ماست به خون جگر خمیر
رنگینی قماش غبار خودیم ما
هوش مصنوعی: وجود ما از خاک است و با خون دل رنگی گرفته‌ایم، ما تنها غبار و نشانه‌ای از خود هستیم.
هر کس خبر ز حوصله خویش می دهد
بدمستی حریف و خمار خودیم ما
هوش مصنوعی: هر کسی درباره‌ی صبر و توانایی خود صحبت می‌کند، در واقع ما هم در حال نوشیدن شراب و مستی هستیم و همچنین احساس خماری را تجربه می‌کنیم.
تار نگاه پیرو ما سلک گوهرست
رفتار پای آبله دار خودیم ما
هوش مصنوعی: نگاه ما همچون پارچه‌ای با ارزش است و راه‌ و روش ما شبیه به درخشش جواهر. ما خود را با قدم‌هایی که نشانه‌ی ضعف دارند، به جلو می‌بریم.
غالب چو شخص و عکس در آیینه خیال
با خویشتن یکی و دوچار خودیم ما
هوش مصنوعی: غالب مانند یک فرد یا تصویری در آینه خیال، با خود همسان و درگیر هستیم.