شمارهٔ ۳۲
نقشی ز خود به راهگذر بستهایم ما
بر دوست راه ذوق نظر بستهایم ما
با بنده خود این همه سختی نمیکنند
خود را به زور بر تو مگر بستهایم ما؟
دل مشکن و دماغ و دل خو نگاه دار
کاین خود طلسم دود و شرر بستهایم ما
بر روی حاسدان در دوزخ گشوده رشک
از بهر خویش جنت در بستهایم ما
فرمان درد تا چه روایی گرفته است
صد جا چو نی به ناله کمر بستهایم ما
سوز ترا روان همه در خویشتن گرفت
از داغ تهمتی به جگر بستهایم ما
گویی وفا ندارد اثر هم به ما گرای
زین سادگی که دل به اثر بستهایم ما
تا در وادع خویش چه خون در جگر کنیم
از کوی دوست رخت سفر بستهایم ما
هرجاست ناله همت ما حقگزار اوست
حرزی به بال مرغ سحر بستهایم ما
از خوان نطق غالب شیرینسخن بود
کاین مایه زلهها ز شکر بستهایم ما
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
نقشی ز خود به راهگذر بستهایم ما
بر دوست راه ذوق نظر بستهایم ما
هوش مصنوعی: ما به عنوان یک اثر از خود، بر دوست تأثیر گذاشتهایم و راهی برای بیان احساسات خود نسبت به او ایجاد کردهایم.
با بنده خود این همه سختی نمیکنند
خود را به زور بر تو مگر بستهایم ما؟
هوش مصنوعی: شما چه کار کردهاید که با شما اینگونه رفتار میشود؟ مگر ما به شما به زور وابستهایم؟
دل مشکن و دماغ و دل خو نگاه دار
کاین خود طلسم دود و شرر بستهایم ما
هوش مصنوعی: دل را نشکن و در نگرانی و دلخوری نمان، زیرا که ما خود به نوعی در دام افکار و آشفتگیها گرفتار شدهایم.
بر روی حاسدان در دوزخ گشوده رشک
از بهر خویش جنت در بستهایم ما
هوش مصنوعی: ما به خاطر چشمدرد حسادت دیگران، بهشت خود را برای خود بستهایم و همین موضوع باعث میشود که حسادتورزان حسرت بیشتری بخورند.
فرمان درد تا چه روایی گرفته است
صد جا چو نی به ناله کمر بستهایم ما
هوش مصنوعی: درد و رنجی که به من دستور داده شده، به کجا میرسد؟ ما هم مانند نی در صدها جا به ناله و فریاد مشغول هستیم.
سوز ترا روان همه در خویشتن گرفت
از داغ تهمتی به جگر بستهایم ما
هوش مصنوعی: درد و رنج تو همه در دل خودم احساس میکنم، زیرا به خاطر یک تهمت به شدت آزردهام.
گویی وفا ندارد اثر هم به ما گرای
زین سادگی که دل به اثر بستهایم ما
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که وفا و صداقت دیگر تأثیری بر ما ندارد؛ از این رو به سادگی دل خود را به چیزی وابسته کردهایم.
تا در وادع خویش چه خون در جگر کنیم
از کوی دوست رخت سفر بستهایم ما
هوش مصنوعی: ما برای دیدار دوست به سفر رفتهایم، اما با وجود اینکه دلمان خون است و غمی عمیق در دل داریم، هنوز هم به انتظار او نشستهایم.
هرجاست ناله همت ما حقگزار اوست
حرزی به بال مرغ سحر بستهایم ما
هوش مصنوعی: در هر جایی که صدای تلاش ما به گوش میرسد، نشانهای از احترام و قدردانی به اوست. ما مانند پرواز پرنده سحر، چیزی را به خود متصل کردهایم که به ما امید و آرامش میدهد.
از خوان نطق غالب شیرینسخن بود
کاین مایه زلهها ز شکر بستهایم ما
هوش مصنوعی: از سخنوری که زبانی شیرین دارد بهرهمند شدهایم، زیرا ما این لذتهای شیرین را از کلام او گرفتهایم.