گنجور

شمارهٔ ۱۹۰

ز بس تاب خرام کلکم آذر بیزد از کاغذ
مداد اندوزم از دودی که هردم خیزد از کاغذ
ندانم تا چه خواهد کرد با چشم و دل دشمن
رم کلکم که در جنبش غبار انگیزد از کاغذ
به کزلک از ورق چون بسترم سطر مکرر را
تو گویی سونش لعل و گهر می‌ریزد از کاغذ
ندانم حسرت روی که می‌خواهم رقم کردن
که هرجا بنگرم ذوق نگاهم خیزد از کاغذ
من و ناسازی خویی که در تحریر بیدادش
رمد حرف از قلم گر خود قلم نگریزد از کاغذ
چه باشد نامه گل جانب مرغ اسیر آن به
که کس گلدسته‌ای پیش قفس آویزد از کاغذ
چو استیلای شوقم دید کرد از نامه محرومم
مگر بر آتشم بی‌درد دامن می‌زد از کاغذ
ز بی‌تابی رقم سویش دود چون نامه بنویسم
به عنوانی که دانی دود برمی‌خیزد از کاغذ
چه گویم از خرام آن که در انگاره قدش
صریر خامه شور رستخیز انگیزد از کاغذ
ظهور آمد تنزل هان به چشم کم مبین غالب
به پیدایی ز خاکستم چو نام ایزد از کاغذ

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ز بس تاب خرام کلکم آذر بیزد از کاغذ
مداد اندوزم از دودی که هردم خیزد از کاغذ
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی و لطافت حرکت‌های شما، گویی آتش را از کاغذ می‌سوزانم و در هر لحظه دودی از کاغذ بلند می‌شود که سبب آن تاب و خرام شماست.
ندانم تا چه خواهد کرد با چشم و دل دشمن
رم کلکم که در جنبش غبار انگیزد از کاغذ
هوش مصنوعی: نمی‌دانم دشمن با چشم و دلش چه کار خواهد کرد، زیرا هر لحظه‌ای که به حرکت بیافتد، گرد و غباری از کلمات و یادداشت‌ها برمی‌افروزد.
به کزلک از ورق چون بسترم سطر مکرر را
تو گویی سونش لعل و گهر می‌ریزد از کاغذ
هوش مصنوعی: وقتی به کاغذ نگاه می‌کنم، گویی لعل و جواهر از آن می‌ریزد و نوشته‌ها بارها تکرار می‌شوند.
ندانم حسرت روی که می‌خواهم رقم کردن
که هرجا بنگرم ذوق نگاهم خیزد از کاغذ
هوش مصنوعی: نمی‌دانم چه چیزی را می‌خواهم بنویسم، اما هر جا که نگاه می‌کنم، زیبایی‌ای که می‌بینم مرا به شوق می‌آورد و از کاغذ سر بر می‌زند.
من و ناسازی خویی که در تحریر بیدادش
رمد حرف از قلم گر خود قلم نگریزد از کاغذ
هوش مصنوعی: من و صحبت‌هایی ناهماهنگ که از ظلم او نشأت می‌گیرد، هر بار که می‌خواهم آن را روی کاغذ بیاورم، اگر خود قلم هم از کاغذ فرار کند.
چه باشد نامه گل جانب مرغ اسیر آن به
که کس گلدسته‌ای پیش قفس آویزد از کاغذ
هوش مصنوعی: شاید ارزش نامه‌ای که گل برای پرنده‌ی در قفس می‌فرستد، کمتر از این باشد که کسی گلدسته‌ای از کاغذ را به پیش قفس بیاویزد.
چو استیلای شوقم دید کرد از نامه محرومم
مگر بر آتشم بی‌درد دامن می‌زد از کاغذ
هوش مصنوعی: وقتی شوق و تمایلم بر من غلبه کرد، متوجه شدم که از نامه و پیام محروم مانده‌ام. به جز اندکی که بر آتش درونم می‌افزاید، هیچ چیز دیگری از کاغذ نصیبم نمی‌شود.
ز بی‌تابی رقم سویش دود چون نامه بنویسم
به عنوانی که دانی دود برمی‌خیزد از کاغذ
هوش مصنوعی: از شدت بی‌تابی، دودی مانند نامه به سوی او می‌فرستم، با عنوانی که تو می‌دانی؛ دود از کاغذ بلند می‌شود.
چه گویم از خرام آن که در انگاره قدش
صریر خامه شور رستخیز انگیزد از کاغذ
هوش مصنوعی: نمی‌دانم چگونه از زیبایی و وقاری که او دارد صحبت کنم، زیرا قد و قامتش به قدری زیباست که هر بار که تصویری از او روی کاغذ می‌آید، شور و نشاطی را به همراه دارد.
ظهور آمد تنزل هان به چشم کم مبین غالب
به پیدایی ز خاکستم چو نام ایزد از کاغذ
هوش مصنوعی: ظهور در برابر چشمانت را با نگاه سطحی نبین. غالب در خود را به روشنی و از خاکستر پدیدار می‌کند، همچنان که نام خدا از روی کاغذ خوانده می‌شود.