گنجور

شمارهٔ ۱۸۸

چه عیش از وعده چون باور ز عنوانم نمی‌آید
به نوعی گفت می‌آیم که می‌دانم نمی‌آید
به ویرانی خشم لیکن جهان چون بی‌تو ویران است
اگر باشم به چین یاد از بیابانم نمی‌آید
گذشتم زان که بر زخم دل صدپاره خون گرید
خود او را خنده بر چاک گریبانم نمی‌آید
روش نگسسته و در سایه دیوار ننشسته
به کویش رشک بر مهر درخشانم نمی‌آید
دعای خیر شد در حق من نفرین به جان کردن
ز نفرین بس که می‌رنجد به لب جانم نمی‌آید
از آن بدخو ندانم چون دهد دلاله در پیدا
نویدی کز نوازش‌های پنهانم نمی‌آید
به راه کعبه زادم نیست، شادم کز سبکباری
به رفتن پای بر خار مغیلانم نمی‌آید
دلش خواهد که تنها سوی من روی آورد لیکن
فریب همرهان دانم ز نادانم نمی‌آید
دبیرم، شاعرم، رندم، ندیمم شیوه‌ها دارم
گرفتم رحم بر فریاد و افغانم نمی‌آید
شود بر هم ولی نز مهر، پندارد که در خوابم
شبی کآواز نالیدن ز زندانم نمی‌آید
ندارم باده غالب، گر سحرگاهش سر راهی
ببینی مست دانی کز شبستانم نمی‌آید

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چه عیش از وعده چون باور ز عنوانم نمی‌آید
به نوعی گفت می‌آیم که می‌دانم نمی‌آید
هوش مصنوعی: هیچ لذتی از وعده‌ای که داده شده نمی‌برم، زیرا نمی‌توانم به آن اعتماد کنم. او به نحوی وعده داد که می‌آید، اما می‌دانم که چنین نخواهد شد.
به ویرانی خشم لیکن جهان چون بی‌تو ویران است
اگر باشم به چین یاد از بیابانم نمی‌آید
هوش مصنوعی: خشم ویرانگر است، اما دنیای من بدون تو هم ویران است. حتی اگر در چین باشم، به یاد بیابان می‌افتم و خاطرات تلخ را فراموش نمی‌کنم.
گذشتم زان که بر زخم دل صدپاره خون گرید
خود او را خنده بر چاک گریبانم نمی‌آید
هوش مصنوعی: از درد عمیق دلم که مانند خونریزی است، دیگر نتوانم به او بخندم و با چاک گریبانم، نمی‌توانم خودم را بخندانم.
روش نگسسته و در سایه دیوار ننشسته
به کویش رشک بر مهر درخشانم نمی‌آید
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به کسی اشاره می‌کند که در سایه‌سار امنیت و آرامش نشسته و از یک عشق واقعی و درخشان برخوردار نیست. او حس می‌کند که بی‌عملی و عدم تلاش در عشق سبب می‌شود که دیگران به او حسادت نکنند، چون در واقع ارزش و زیبایی عشق او به اندازه‌ای نیست که قابل حسادت باشد.
دعای خیر شد در حق من نفرین به جان کردن
ز نفرین بس که می‌رنجد به لب جانم نمی‌آید
هوش مصنوعی: دعای خیر دیگران به نفع من است، اما نفرین برای جان من عذاب‌آور است. به حدی که نفرت و نفرین از من می‌راند و باعث می‌شود جانم در غم و ناراحتی نباشد.
از آن بدخو ندانم چون دهد دلاله در پیدا
نویدی کز نوازش‌های پنهانم نمی‌آید
هوش مصنوعی: من نمی‌دانم از کسی که بدی می‌کند، چگونه می‌تواند نشانه‌ای از امید را در وجود من به وجود آورد، در حالی که نوازش‌های پنهانم هیچ ثمری ندارند.
به راه کعبه زادم نیست، شادم کز سبکباری
به رفتن پای بر خار مغیلانم نمی‌آید
هوش مصنوعی: من به راه کعبه متولد نشده‌ام، اما خوشحالم که با احساس سبکی، پا روی خارهای مغیلان نمی‌گذارم.
دلش خواهد که تنها سوی من روی آورد لیکن
فریب همرهان دانم ز نادانم نمی‌آید
هوش مصنوعی: او دلش می‌خواهد که تنها به من توجه کند، اما من از روی نادانی می‌دانم که دوستانش او را فریب می‌دهند.
دبیرم، شاعرم، رندم، ندیمم شیوه‌ها دارم
گرفتم رحم بر فریاد و افغانم نمی‌آید
هوش مصنوعی: من نویسنده، شاعر و آدمی زیرک هستم و دوستی‌های زیادی دارم. روش‌های مختلفی را در زندگی پیش گرفته‌ام، اما با وجود تمام این‌ها، از درد و گریه‌ام کسی خبر ندارد.
شود بر هم ولی نز مهر، پندارد که در خوابم
شبی کآواز نالیدن ز زندانم نمی‌آید
هوش مصنوعی: اگرچه به هم می‌خورد، ولی از محبت نیست، گویی که در خوابم، شبی که صدای ناله‌ام از زندانم به گوش نمی‌رسد.
ندارم باده غالب، گر سحرگاهش سر راهی
ببینی مست دانی کز شبستانم نمی‌آید
هوش مصنوعی: من در حال حاضر شرابی برای نوشیدن ندارم، اما اگر در سحرگاه کسی را ببینی که در مسیر سرخوش و مست است، می‌دانی که من از شب گذشته به میکده نرفته‌ام.