گنجور

شمارهٔ ۱۸۶

داغم از پرده دل رو به قفا می‌آید
تا ببینم که ازین پرده چه‌ها می‌آید
همچو رازی که به مستی ز دل آید بیرون
در بهاران همه بویت ز صبا می‌آید
جلوه‌ای داغ که ذوقم ز نمک می‌خیزد
مژده‌ای درد که ننگم ز دوا می‌آید
سود غارت‌زدگی‌های غمت را نازم
که نفس می‌رود و آه رسا می‌آید
زیستم بی‌تو و زین ننگ نکشتم خود را
جان فدای تو میا کز تو حیا می‌آید
دعوی گمشدگی محضر رسوایی‌هاست
کز پی مور به ویرانه ما می‌آید
راز از سینه به مضراب نریزم بیرون
ساز عاشق ز شکستن به صدا می‌آید
برگ گل پرده‌ساز است تمنای ترا
بو که دریافته باشی چه نوا می‌آید
در هم افشردن اندام تو چون ما می‌خواست
خنده بر تنگی آغوش قبا می‌آید
رفته در حسرت نقش قدمی عمر به سر
جاده‌ای را که به سرمنزل ما می‌آید
اتفاق سفر افتاد به پیری غالب
آنچه از پای نیامد ز عصا می‌آید

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

داغم از پرده دل رو به قفا می‌آید
تا ببینم که ازین پرده چه‌ها می‌آید
هوش مصنوعی: دلِ من دردی عمیق دارد و این درد به گونه‌ای به سطح می‌آید که می‌خواهم از پشت پرده‌ای که بر دل گذاشته‌ام، آنچه را که از این پرده بیرون می‌آید، ببینم.
همچو رازی که به مستی ز دل آید بیرون
در بهاران همه بویت ز صبا می‌آید
هوش مصنوعی: در بهار، بوی تو همچون رازی است که در حالت مستی از دل بیرون می‌آید و همه جا را پر می‌کند.
جلوه‌ای داغ که ذوقم ز نمک می‌خیزد
مژده‌ای درد که ننگم ز دوا می‌آید
هوش مصنوعی: یک زیبایی سوزان وجود دارد که شوق و ذوق مرا به وجد می‌آورد، و خبر از دردی می‌دهد که به خاطر آن، از درمان خجالت می‌کشم.
سود غارت‌زدگی‌های غمت را نازم
که نفس می‌رود و آه رسا می‌آید
هوش مصنوعی: من به زیبایی ناز می‌کنم که از غم‌های تو به دست آمده، زیرا نفس‌هایم در حال رفتن است و ناله‌ای بلند به گوش می‌رسد.
زیستم بی‌تو و زین ننگ نکشتم خود را
جان فدای تو میا کز تو حیا می‌آید
هوش مصنوعی: من بدون تو زندگی کردم و از این شرمندگی نترسیدم، جانم را فدای تو می‌کنم، پس از تو خجالت نکش.
دعوی گمشدگی محضر رسوایی‌هاست
کز پی مور به ویرانه ما می‌آید
هوش مصنوعی: ادعای گم‌شدن، به نوعی نمایانگر بی‌اعتباری و رسوایی‌هاست که به‌دنبال مدعی به خرابی و ویرانی ما کشانده می‌شود.
راز از سینه به مضراب نریزم بیرون
ساز عاشق ز شکستن به صدا می‌آید
هوش مصنوعی: من هرگز رازهای درونم را بر زبان نمی‌آورم. صداهایی که از دل عاشق بیرون می‌آید، نتیجهٔ شکست‌ها و دردهایش است.
برگ گل پرده‌ساز است تمنای ترا
بو که دریافته باشی چه نوا می‌آید
هوش مصنوعی: برگ گل مانند پرده‌ای است که تمنای تو را پنهان کرده است، تا تو به خوبی درک کنی چه صدایی در حال وزیدن است.
در هم افشردن اندام تو چون ما می‌خواست
خنده بر تنگی آغوش قبا می‌آید
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی توصیف می‌کند که وقتی اندام تو در هم فشرده می‌شود، مانند این است که ما به دنبال خنده و شادی هستیم، اما این شادی در فضای محدود و تنگ آغوشی که داریم، به ما می‌آید. در واقع، به نوعی نشان‌دهندهٔ تضاد بین زیبایی و محدودیت است.
رفته در حسرت نقش قدمی عمر به سر
جاده‌ای را که به سرمنزل ما می‌آید
هوش مصنوعی: شخصی در آرزوی اثری از عمر خود، در کنار جاده‌ای ایستاده که به مقصد نهایی او می‌رسد.
اتفاق سفر افتاد به پیری غالب
آنچه از پای نیامد ز عصا می‌آید
هوش مصنوعی: وقتی انسان به پیری می‌رسد، بروز برخی رویدادها و تغییرات طبیعی است و آنچه که در جوانی از چالش‌ها و مشکلات فرار کرده، اکنون از طریق تجربیات و ابزارهایی که دارد، مطرح می‌شود. در واقع، در پیری، فرد به دلایل مختلف به مواجهه با سختی‌ها و واقعیات زندگی می‌پردازد.