گنجور

شمارهٔ ۱۸۴

دگر فریب بهارم سر جنون ندهد
گل ست و جامه آلی که بوی خون ندهد
گسسته تار امیدم دگر به خلوت انس
به زخمه گله سازم نوا برون ندهد
ز قاتلی به عذابم که تیغ و خنجر را
به حکم وسوسه زهراب بی شگون ندهد
بدان پری ست نیازم که بهر تسخیرش
ز مهر دل به زبان رخصت فسون ندهد
جنون مگو ادبش نیست بلکه خودداری ست
که تن به همدمی عقل ذوفنون ندهد
کفیل هوش خودم وقت می به بزم حبیب
به شرط آن که ز یک قلزمم فزون ندهد
به بوی گنج گزیدم خرابه ور نه جنون
به هرزه ذوق دلاویزی سکون ندهد
شریک کار نیاورد تاب سختی کار
جواب ناله ما غیر بیستون ندهد
به من گرای و وفا جو که ساده برهمنم
به سنگ هر که دهد دل به غمزه چون ندهد؟
ترا به حربه چه حاجت نه آن بود غالب
که جان به لذت آویزش درون ندهد؟

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دگر فریب بهارم سر جنون ندهد
گل ست و جامه آلی که بوی خون ندهد
هوش مصنوعی: دیگر فریب زیبایی بهار را نخورم و نمی‌خواهم گلی که عطرش به خون تشبیه شود و لباسش جذابیتی ندارد.
گسسته تار امیدم دگر به خلوت انس
به زخمه گله سازم نوا برون ندهد
هوش مصنوعی: امیدم دیگر از هم گسسته شده و در تنهایی با موسیقی ساز، نغمه‌ای را سر می‌دهم که به بیرون نمی‌تواند برود.
ز قاتلی به عذابم که تیغ و خنجر را
به حکم وسوسه زهراب بی شگون ندهد
هوش مصنوعی: من از دست کسی رنج می‌برم که به خاطر وسوسه‌های بی‌خطر، شمشیر و خنجرش را به نابودی مردم نمی‌آورد.
بدان پری ست نیازم که بهر تسخیرش
ز مهر دل به زبان رخصت فسون ندهد
هوش مصنوعی: بدان که من به یک پری نیاز دارم که برای تسخیر او، دل و زبانم اجازه نمی‌دهند که فریبش دهم.
جنون مگو ادبش نیست بلکه خودداری ست
که تن به همدمی عقل ذوفنون ندهد
هوش مصنوعی: جنون را بهانه نکن، بلکه این خودداری است که به عقل با تجربه و دانش زندگی توجهی نمی‌کند و از همراهی با او دوری می‌گزیند.
کفیل هوش خودم وقت می به بزم حبیب
به شرط آن که ز یک قلزمم فزون ندهد
هوش مصنوعی: من تمام هوش و حواسم را در زمانی که در محفل محبوبم هستم، تحت این شرایط حفظ می‌کنم که چیزی از خودم اضافه نکنم و فراتر از ظرفیت خودم نروم.
به بوی گنج گزیدم خرابه ور نه جنون
به هرزه ذوق دلاویزی سکون ندهد
هوش مصنوعی: به خاطر عطر گنج، به خرابه رفتم، وگرنه جنون هرزه و مشغولیت‌های دل‌چسب آرامش نمی‌دهد.
شریک کار نیاورد تاب سختی کار
جواب ناله ما غیر بیستون ندهد
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که اگر کسی در کار و تلاش شریک ندارد، نمی‌تواند در مقابل مشکلات و دشواری‌ها تاب بیاورد. همچنین، فقط یک مکان خاص می‌تواند پاسخگوی درد و رنج ما باشد و آن هم بیستون است. در واقع، اشاره به این است که تحمل سختی‌ها نیازمند همراهی و همدلی است و در نهایت، گوشه‌ای از دل‌تنگی‌ها به یک مکان خاص مربوط می‌شود.
به من گرای و وفا جو که ساده برهمنم
به سنگ هر که دهد دل به غمزه چون ندهد؟
هوش مصنوعی: به سمتم بیا و وفاداری کن، چون من به سادگی به تو می‌گویم که هر کسی که دلش را به نگاه فریبنده تو بدهد، چگونه می‌تواند دلش را به درد و اندوه نسپارد؟
ترا به حربه چه حاجت نه آن بود غالب
که جان به لذت آویزش درون ندهد؟
هوش مصنوعی: تو را به وسیله سلاح چه نیازی است، در حالی که پیروزی واقعی آن است که جانت را به لذت های درونی خود ندهی؟